خارج اصول/ برائت /جلسه 86 – 14 / 09 / 96
باسمه تعالی
خارج اصول/ برائت /جلسه 86 – 14 /09 /96
بیان مرحوم نائینی در جواب از اشکال وارد به آیه 15 سوره اسراء
همچنان که در جلسات قبل توضیح دادیم یکی از اشکالات وارد به استدلال به آیه ﴿و ما کنّا معذّبین حتی نبعث رسولا﴾[1] برای نفی حکم و نفی استحقاق عقوبت و نتیجتا اثبات برائت، این بود که این آیه، تنها فعلیّت عذاب را نفی می کند و نافی استحقاق عقوب نیست تا بتوان بواسطه آن، نفی الحکم و جواز ارتکاب را ثابت نمود. مرحوم شیخ سعی کردند تا بوسیله اجماع مرکب و یک بیان خاص دیگر از این اشکال جواب بدهد. علاوه بر جواب مرحوم شیخ، مرحوم آقای نائینی بیان جالب توجه و قابل ملاحظه ای دارند که در اینجا به توضیح آن می پردازیم. ایشان در جواب از اشکال فوق الذکر می فرماید: حرمت یک شیء با فعلیّت عقاب ملازمه ندارد بلکه با استحقاق عقاب ملازمه دارد. ولی اخبار از نفی عقاب، با نفی استحقاق و نفی الحکم ملازمه دارد.[2]
دلیل عدم ملازمه بین حرمت یک شیء و فعلیّت عقاب، امکان تحقق برخی از مقتضیات عفو الهی – مانند شفاعت و توبه – است. و به عبارتی دیگر، عفو ثبوتی مانعی ندارد و سبب آن می گردد که انسان در حالتی بین خوف و رجا، باقی بماند یعنی نه از عفو الهی مأیوس است و نه قطع به آمرزش و بخشیده شدن پیدا کند. بنابراین بین استحقاق عقاب و فعلیت آن، ملازمه ای وجود ندارد. ولی بین «استحقاق عقاب» و «عدم تأمین از فعلیت عقاب» ملازمه وجود دارد. یعنی در موارد وجود حکم تحریمی، امکان ندارد که شارع تأمین هم بدهد و بگوید شما می توانید آزاد باشید و هر کاری که می خواهید انجام بدهید و ما هم حرفی نداریم. تأمین دادن، با تحریم نمی سازد. ولی اگر عفو ثبوتی باشد یعنی بدون اینکه مکلف اطلاع پیدا کند، در صورت تحقق برخی مقتضیات، شارع از معصیت او چشم پوشی نماید، اشکالی ندارد و با تحریم منافاتی ندارد. بنابراین اگر دلیلی بگوید در فلان مورد، عقاب و عذابی وجود ندارد، این نفی عذاب، مساوق عدم تحریم است.
ایشان سپس در بیان علت عدم اخبار از عفو می فرماید: اگر شارع چنین کاری بکند و عفو کلی را اعلام نماید و به اطلاع مکلفین برساند، موجب تجرّی عباد در ارتکاب معاصی و نقض غرض او می گردد. به همین جهت در مواردی که اخبار از عفو، به جهت خصوصیتی، موجب تجرّی و نقض غرض نمی شود، شارع عفو از معصیت را اعلام نموده است مانند عفو از نیّت معصیت در صورتیکه مکلف مرتکب معصیت نشود. زیرا بواسطه چنین عفوی هیچ کس به این فکر نمی افتد که تصمیم بگیرد یک نیّت مجرد عن العمل از او متمشّی شود.
مثال دیگری که در کلام مرحوم آقای نائینی ذکر شده، آیه شریفه ﴿إِن تجْتَنِبُوا کبَائرَ مَا تُنهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سیِّئَاتِکُمْ﴾[3] می باشد. در این آیه به صورت مطلق، اخبار از عفو و تکفیر سیئات نداده بلکه به صورت مشروط، آن را منوط به اجتناب از کبائر قرار داده است. البته مقصود از اجتناب از کبائر، آن نیست که انسان در یک لحظه ای، مثلا دروغ نگوید یا غیبت نکند و مرتکب قتل یا زنا نشود، بلکه مراد اجتناب در طول مدت عمر است. و از آنجا که امکان تحصیل اطمینان به تحقق چنین شرطی برای انسان وجود ندارد، اخبار از این عفو، سبب تجرّی عباد نمی گردد. مثال دیگر برای این بحث، مسأله ظهار است که اگر عفو از آن ثابت بشود، باید قائل به عدم حرمت ظهار بشویم .[4]
ملاحظاتی بر کلام مرحوم آقای نائینی
این بیان مرحوم اقای نائینی، بیان خوب و قابل توجهی است و بر خلاف نوع مطالب اصولی ایشان، برای ما قابل فهم و هضم است! منتها ملاحظاتی بر کلام ایشان وارد است که به آنها اشاره می کنیم:
1. آیا برای خروج از لغویت یک حکم الزامی تحریمی، لازم است شارع شدیدترین و قوی ترین رادع را جعل کند؟ مثلا برای دروغ – همانند زنا – اجراء یک حدّ خارجی را واجب کند و یا اینکه مانند قتل، حدّ آن را اعدام قرار دهد تا به طور کامل مانع تحقق دروغ در جامعه بشود؟ و یا اینکه عقلا، صرف جعل هر آنچه که صلاحیت رادعیت داشته باشد، کفایت می کند؟ به نظر می رسد، برای خروج از لغویت، لزومی ندارد که شارع شدیدترین رادع را – که بنا بر مصالحی تنها به برخی از معاصی اختصاص دارد – برای همه گناهان قرار بدهد.
2. اگر کسی به جهت رعایت اوامر و نواهی شارع، عمل حرامی را انجام ندهد، در این صورت علاوه بر عدم ارتکاب معصیت، مشمول ثواب الهی نیز خواهد شد. در حالیکه اگر شخصی پس از ارتکاب گناه، مورد عفو و بخشش خداوند قرار بگیرد، دیگر ثوابی به او اعطاء نمی گردد. حال اگر مکلف به این معنی توجه بکند که گرچه ارتکاب برخی از معاصی عقوبت الهی را در پی ندارد – زیرا خداوند به مقتضای صفت رأفت و رحیمیت خود، آن گناهان را مورد عفو قرار می دهد – ولی با این حال، سبب حرمان از ثواب ها و الطاف الهی می شود، آیا در چنین فرضی، از اخبار به عفو، لغویت تحریم لازم می آید؟ به نظر می رسد که این چنین نباشد زیرا همین حرمان، صلاحیت رادعیت دارد.
3. خداوند در انسان یکسری از روادع معنوی هم قرار داده است. عواطف انسانی اقتضاء میکند نفس توجه و عنایت به رأفت و رحمت مولایی که همه گونه لطف را در حق عبد خود تمام کرده، صلاحیت رادعیت از نواهی او را داشته باشد. ولو آنکه مولی نتواند عبد خود را مجبور به اطاعت از اوامر خود بکند. بنابراین، عوامل ضامن اجرای دستورات مولی، منحصر در مجازات و عقاب اخروی و جهنم و امثال ذلک نیست. گاهی عفو و بخشش الهی سبب می شود که عبد به خاطر احساس شرمندگی و عذاب وجدان[5]، از ارتکاب معصیت اجتناب نماید. من شنیدم که در مجلسی، یک خواننده زن، با صدای مخصوص، در حال خواندن این اشعار بود که به ناگاه صدای ضجه همه مجلس را فرا می گیرد:
گویند خدا گناه را می بخشد او بخشد و من از این خجالت چه کنم؟
4. مرحوم آقای نائینی مدعی شدند که شرط «اجتناب از کبائر» منشأ می شود که شخص نسبت به ارتکاب معاصی تجرّی پیدا نکند. حالا فرض کنید فردی به جهت مریضی، در شرف مرگ قرار گرفته و یا اینکه قرار است شخصی را یک ساعت دیگر اعدام کنند، در چنین فرضی، این افراد می توانند شرط مذکور در آیه، یعنی اجتناب از کبائری را که محل ابتلاء آنها می باشد، احراز کنند. ولی در عین حال، حرمت گناهان صغیره حتی در آن یک ساعت آخر عمر هم به قوّت خود باقی است. بنابراین نمی توان به طور کلی مدعی عدم امکان احراز شرط موجود در آیه شد.
5. اشکال بعدی به کلام مرحوم آقای نائینی این است که ما هم قبول داریم که مراد از آیه ﴿إِن تجْتَنِبُوا کبَائرَ مَا تُنهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سیِّئَاتِکُمْ﴾[6]، اجتناب آنی و لحظه ای از کبائر نیست ولی این مطلب هم روشن نیست که مقصود، اجتناب تا آخر مدت عمر باشد. به نظر می رسد که مراد از اجتناب در آیه شریفه، مقداری است که عرفا به انسان، «مجتنب عن الکبائر» گفته شود. فلذا لازم است که انسان برای مدت زیاد و معتنی بهی، از کبائر اجتناب کند تا مصداق شرط مذکور در آیه شود. بنابراین اینگونه نیست که تحقق شرط، متوقف بر اجتناب تا آخرین لحظه عمر باشد.
6. آقایان – از جمله مرحوم آقای خوئی ره – بر این عقیده اند که استصحاب در امور استقبالی نیز جریان دارد. به عنوان مثال، می دانیم که زن اگر بداند و قطع داشته باشد که در اثناء روز، حائض می شود، روزه برای او واجب نیست زیرا روزه یک مرکّب ارتباطی است. حال اگر زن قبل از اذان حائض نباشد ولی احتمال بدهد که در وسط روز، حائض می شود، بنا بر مبنای آقایان، بوسیله استصحاب طهارت و عدم حیض تا آخر روز، تکلیف روزه متوجه این زن خواهد بود و نمی تواند بواسطه احتمال عروض حیض، روزه را ترک کند. در ما نحن فیه، شخصی که هم اکنون مرتکب کبائر نشده است، می تواند همین عدم ارتکاب را برای آینده استصحاب کند و بوسیله این استصحاب استقبالی، شرط مذکور در آیه را احراز نماید. و احراز شرط – و لو بوسیله استصحاب – کفایت می کند.
بنابراین به نظر ما، با وجود اینکه بیان مرحوم آقای نائینی، بیان قابل توجهی بود ولی بواسطه اشکالات و ملاحظاتی که عرض کردیم، نمی تواند جواب قانع کننده ای از اشکال وارد بر آیه « و ما کنّا معذّبین…» باشد.
عدم تمامیت استدلال به آیه به عنوان یک دلیل مستقل
همچنانکه در جلسات قبل توضیح دادیم، در صورتیکه بنای عقل یا عقلاء بر آزاد بودن فردی که نسبت به اخبار رسول مبعوث، شک دارد، اثبات شده باشد، آیه شریفه « و ما کنّا معذّبین…» نیز در مقام بیان این مطلب خواهد بود که شارع در صورتی عذاب نمی کند که بعث رسول برای مخاطب ثابت شده باشد یعنی علما یا علمیا از بعث رسول، اطلاع پیدا کند. و لکن از آنجا که بحث از مفاد آیه، مستقل و با قطع نظر از قبول «قبح عقاب بلا بیان» است، بنابراین اگر ما – همانند مرحوم آقای داماد و مرحوم آقای صدر – دلیل «قبح عقاب بلا بیان» را نپذیریم، از آنجا که الفاظ برای امور معلومه وضع نشده و مفهوم «علم» در خود بعث و اخبار، اخذ و درج نشده است، بواسطه تناسب حکم و موضوع، آیه شریفه تنها شامل مواردی می شود که یا مکلف هیچ اطلاعی از بعث و اخبار رسول ندارد و یا اینکه نسبت به عدم بعث رسول، جهل مرکب دارد [البته در صورتیکه در مقدمات کوتاهی نکرده باشد]. بنابراین مفاد آیه شامل فرض مسأله ما – یعنی مکلفی که نسبت به بعث و اخبار رسول شک دارد و احتمال وجود تکلیف را می دهد – نمی شود و با فرض عدم تمامیت قبح عقاب بلا بیان، نمی توان بوسیله آن برائت را اثبات نمود.
ورود اخبار تثلیث بر آیه «و ما کنّا معذّبین…»
اخباری ها مدعی هستند که بوسیله روایات تثلیث، بعث رسول محقق شده است زیرا این روایات ما را از ارتکاب شبهات نهی کرده است. و به تعبیر دیگر عقاب در آیه «و ما کنّا معذّبین…» أعم از ان است که به عنوان اولی باشد یا به عنوان ثانوی. اخبار تثلیث بر این آیه ورود پیدا می کند و معرضیت برای عقاب الهی را ثابت می نماید. مرحوم شیخ می فرماید اگر ناتمام بودن ذاتی ادله اخباری ها ثابت شود، برای اثبات برائت می توان به آیه ﴿و ما کنّا معذّبین…﴾ تمسک نمود. ولی اگر ادله آنها تمام باشد، اخبار تثلیث بر آیه شریفه ورود پیدا می کند و دیگر نمی توان برای اثبات برائت بدین آیه استناد کرد.
[2] . به نظر می رسد اصل جواب مرحوم آقای نائینی، از کلمات متکلمین اقتباس شده باشد.
[4] . «و قد قيل في ردّ مقالة الأخباريين: إنّ أقصى ما تدل عليه الآية المباركة هو نفى فعلية التعذيب قبل بعث الرسل، و الملازمة المدّعاة إنّما هي بين حكم العقل و استحقاق العقوبة، و نفى فعلية العذاب لا يقتضى نفى الملازمة، فانّه من الممكن أن يكون الشارع قد حكم بحرمة ما استقل بقبحه العقل و كانت مخالفة الحكم الشرعي تقتضي استحقاق العقوبة، و لكن الشارع تفضّل بالعفو و أخبر به، كما تفضل بالعفو عن نيّة السيّئة و كما تفضّل بالعفو عن الصغائر عند الاجتناب عن الكبائر و كما تفضّل بالعفو عن الظهار مع حرمته على ما قيل». فوائد الاصول، ج3 ص 334
[5] . مرحوم اقای فلسفی، یک منبر خاصی راجع به همین مسأله عذاب وجدان دارند.