الجمعة 07 رَبيع الثاني 1446 - جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳


خارج اصول/خبر واحد/جلسه 25 – 95/10/19

باسمه تعالی

خارج اصول/خبر واحد/جلسه 2519/10/95

خلاصه درس

در این جلسه ابتدا دو تقریب از تقریباتی که برای استدلال به آیه نَفر بیان شده، ذکر می گردد و سپس با بیان مناقشاتی در این دو تقریب، ثابت می شود که وفاقاً للشیخ ره استدلال به آیه نَفر برای اثبات حجیت خبر واحد ناتمام می باشد. در ادامه مطلبی از مرحوم شیخ درباره دلیل عدم اطلاق «لعلهم یحذرون» بیان میشود. سپس کلام مرحوم نائینی در مورد اطلاق آیه نفر مورد مناقشه قرار می گیرد و در انتهاء ادعای مرحوم نائینی درباره مدخول «لعلّ» مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

تقریب اول از آیه نفر برای اثبات حجیت خبر واحد

یکی از تقریباتی که برای استدلال به آیه نَفر بیان شده این است که در کلمات بزرگان آمده است که در الفاظ یک اصل کلی وجود دارد و آن این است که هر گاه، یک لفظ جمع در مقابل یک لفظ جمع دیگر قرار می گیرد، ظهور در انحلالی بودن پیدا میکند، یعنی در واقع یک فرد در مقابل فرد دیگر قرار گرفته است. فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ[1] در این آیه شریفه، «کم» در «وجوهکم» جمع است. «فاغسلوا» هم متوجه به جمع است ولی معنای آیه این نیست که جماعت شما مجموعاً در مقابل مجموع قرار می گیرد و در نتیجه همه شما باید با هم صورت و دست های یکدیگر را بشویید. بلکه معنای آیه این است که هر فردی دست و صورت خودش را بشوید. در آیه نَفر هم که «لینذروا» در مقابل «قومهم» قرار گرفته، به این معنی نیست که جمع منذرین، باید جمع قوم خود را انذار کنند. بلکه بدین معنی است که فرد فرد آنها به صورت جدا و مستقل، تکلیف انذار دارند.

این اصل کلی، فی الجمله قابل قبول و پذیرفته شده است نه بالجمله. یعنی نمی توان قائل شد که هر جا یک لفظ جمع در مقابل لفظ جمع دیگری قرار بگیرد، اقتضاء می کند که هر فرد به طور مستقل، حکم داشته باشد. مثلا اگر جماعتی به یک کشور حمله کردند، در این صورت برای دفع تهاجم دشمن، اجتماع مطلوبیت دارد زیرا دفاع یک فرد به تنهایی نمی تواند اثری در دفع دشمن داشته باشد. تهاجم دشمن در صورتی دفع می شود که همه جمع حضور داشته باشند. پس اصلی که در کلمات بسیاری از آقایان آمده، به نحو یک قاعده کلی که در همه جا صادق باشد، پذیرفته شده نیست.

البته در آیه نَفر، این مطلب مسلّم است که مقصود از «ولینذروا قومهم» این نیست که منذرین وظیفه داشته باشند همه اقوام یکدیگر را انذار کنند. بلکه هر طائفه ای وظیفه انذار قوم خودش را دارد. یعنی عام از جهت اقوام، عام افرادی است. این مقدار ظهور از آیه شریفه قابل انکار نیست.[2]

در برخی منابع، طائفه به قطعةٌ من الجمع تعریف شده است[3] که در این صورت بر یک نفر از قوم هم، طائفه اطلاق می شود. بنابراین اطلاق آیه شریفه اقتضاء می کند که حتی اگر طائفه از قوم، یک نفر هم باشد باید تکلیف انذار را انجام دهد. و با توجه به اینکه 1) عادتاً از خبر یک نفر، علم حاصل نمی شود و 2) امر در چنین مواردی طریقی می باشد، نتیجه می گیریم که آنچه طریق برای «یحذرون» قرار گرفته، به کمتر از علم هم حاصل میشود و منحصر در تحصیل علم نمی باشد. طبق این تقریب، حصول علم در وجوب حذر معتبر نیست.


اشکال به تقریب اول

به این تقریب اشکالی وارد است و آن این که به عنوان مثال اگر شارع امر کند که طائفه ای از یک قوم، باید بسیج شود و جلوی تجاوز دشمن را بگیرد، دیگر نمی توان با تمسک به اطلاق «طائفة» قائل شد که دفاع یک نفر هم کفایت میکند. بلکه به جهت تناسب حکم و موضوع، باید طائفة به تعدادی باشد که بتواند مانع تجاوز دشمن بشود و مشخص است که این امر، عادتاً با یک نفر حاصل نمی شود. در ما نحن فیه هم اگر علم در «یحذورن» معتبر باشد، قهرا باید طائفة منذِرین به تعدادی باشد –ده نفر یا بیست نفر و یا بیشتر – که بواسطه انذار آنها برای منذَرین علم حاصل بشود. بنابراین در مرحله اول باید ذو الطریق را ملاحظه کنیم تا طریق متناسب با آن مشخص شود نه اینکه با تمسک به اطلاق «طائفة» یک نفر را کافی بدانیم و سپس در شروط معتبر در ذو الطریق یعنی یحذرون تصرّف بکنیم.


تقریب دوم از آیه نفر برای اثبات حجیت خبر واحد

تقریب دیگر برای استدلال به آیه نفر عبارت است از اینکه در لغت نوشته اند که حذر الشیء أي: خافه. فلذا معنای «و لینذروا قومهم … لعلهم یحذرون» این است که آنها باید مقدمات ترس قوم خود را فراهم کنند، تا بلکه آنها بترسند. در این صورت اگر متعلق خوف، مخالفت با قول مخبر باشد و بعبارة اخری معنای «لعلهم یحذرون» این باشد: «تا بلکه قوم آنها از عمل نکردن به قول مخبر بترسند»، طبق این معنی، می توان بواسطه اطلاق «انذار» حجیت قول مخبر را اثبات کرد. توضیح ذلک: زمانی که برای یک حکم، علتی ذکر می شود، اگر معلّل اطلاق داشته باشد، علّت هم ظهور قویّ در اطلاق پیدا میکند. مثلا وقتی مولی می گوید: باید زید را احترام کنی زیرا او عالم است. در این مثال، علم، ظهور قویّ دارد در اینکه تمام العلة برای احترام است. بنابراین از جمله «زید یجب اکرامه لعله عالم»، بالوجدان، کبرای کلی «کل عالم یجب اکرامه» تشکیل میشود. بله، اگر گفته شود که این قضیه مهمله است یعنی احترام عالم فی الجملة واجب است، در این صورت تعلیل مذکور در جمله، صلاحیت تشکیل یک کبرای کلی را ندارد ولی از ظاهر دلیل استفاده میشود که تعلیل مذکور بالوجدان صلاحیت تشکیل کبرای کلی «کل عالم یجب اکرامه» را دارد. در ما نحن فیه، با توجه به اینکه شارع، مقدّمات غایت «یحذرون» را حتی به احتمال حصول غایت، الزامی قرار داده، پس حتما خود غایت هم یک امر الزامی بوده است زیرا احتمال حصول آن غایت، سبب الزامی شدن مقدمات گردیده است. بله همچنانکه قبلا گفتیم، ممکن است شارع، بنا بر مصالحی، ترخیص بدهد و وجوب غایت را بردارد ولی مادامی که ترخیصی صادر نشده، باید آن را لازم بدانیم. به همین دلیل، مدخول لعلّ یعنی یحذرون، علی الاطلاق محبوبیت دارد.


اشکال به تقریب دوم

نکته ای که باید در اینجا مورد توجه قرار بگیرد این است که مطلوبیت مطلقه غیر از آن است که قدرت مکلف هم عام باشد. ممکن است امری نزد شارع مقدس، محبوبیت مطلق و بدون شرط داشته باشد ولی ایجاد آن امر مطلوب و محبوب عند الشارع، منوط به تحقق شرایط متعددی باشد. به عنوان مثال، اتّقاء از نار و آتش جهنم، علی الاطلاق محبوب شارع است و مطلوبیت آن قید و شرطی ندارد. اینگونه نیست که «لعلهم یتّقون» مهمله باشد یعنی قسمی از اتقاء من النار مطلوب و قسم دیگر آن نا مطلوب باشد. بلکه هر اتّقاء از آتشی مطلوب و محبوب شارع است. اما اتّقاء از نار از چه طریقی حاصل می شود؟ این را باید از خارج فهمید و در اینجا دیگر اطلاقی وجود ندارد.

در ما نحن فیه، اگر ما با استناد به یک دلیل صحیح، کشف کنیم که مراد از «لعلهم یحذرون» آن است که «لعلهم یجتنبون من مخالفة کلام المخبر»، در این صورت با توجه به اینکه محبوبیت مدخول لعلّ مطلق است، می توان نتیجه گرفت که علم در محبوبیت حذر معتبر نمی باشد. ولی اگر دلیل صحیحی بر این معنی وجود نداشته باشد، دیگر نمی توان قائل به عدم اعتبار علم شد زیرا شاید مراد از «لعلهم یحذرون»، «لعلهم یحذرون از عذاب الهی و جهنم» باشد. فلذا راه نجات از جهنم و عقوبت اخروی را باید از دلیل خارجی استفاده کرد و اطلاق محبوبیت حذر، دلالتی بر این مطلب ندارد. شاید نجات جهنم تنها از طریق اتباع علم حاصل شود و عمل به غیر علم سبب تحقق اتّقاء از عقوبت اخروی نگردد. بنابراین طبق این معنی، اطلاق محبوبیت مدخول لعلّ، مفید فایده نخواهد بود.


دلیل عدم اطلاق «لعلهم یحذرون» در کلام مرحوم شیخ

مرحوم شیخ فرمود دلیل بر اینکه «لعلهم یحذرون» اطلاق ندارد آن است که در برخی از روایات صحیحه مانند صحیحه یعقوب بن شعیب[4]، برای اثبات امامت به همین آیه نَفر تمسّک شده است. در این روایت، سائل می پرسد در صورتیکه امام ع از دنیا برود، وظیفه مردم چیست؟ حضرت می فرماید کسانیکه در مدینه حضور دارند، حجّت بر آنها تمام است زیرا می توانند با تحقیق، وظیفه خود را بفهمند. کسانی هم که در شهرهای دیگر زندگی می کنند، باید منتظر باشند تا آن عده ای که در مدینه حضور داشتند، به تدریج گزارشات خود را به آنها انتقال دهند و در نتیجه حقائق برای دیگر مردم نیز روشن گردد. در این مرحله است که حجت بر مردم سایر شهرها نیز تمام می شود. پس طبق این روایت، برای اثبات امامت، علم به قول مُخبر معتبر است و قول مُخبر واحد کفایت نمیکند. و با توجه به اینکه امام ع در جواب سؤال سائل، به آیه شریفه نَفر استناد میکند، نتیجه می گیریم که این آیه، اطلاقی ندارد که شامل هر خبری بشود، حتی اگر علم آور نباشد.

ما هم عرضی را به فرمایش مرحوم شیخ اضافه کردیم و گفتیم که طبق آیه نَفر، انذار و نفر، از عموماتی است که در هیچ یک از آنها، عدالت و وثاقت و .. درج نشده است. یعنی همه افراد، اعم از عادل و غیر عادل و ثقه و غیر ثقه، باید نفر و تفقه و انذار کنند و این وظایف را انجام بدهند. از طرفی این مطلب مورد اتفاق و اجماع مسلمین است که برای حجیت قول «مُخبر» شرایطی معتبر است[5] یعنی اینگونه نیست که قول مخبر مطلقا حجیت داشته باشد. این اجماع قرینه می شود بر اینکه آیه نَفر دلالتی بر قبول قول منذِرین علی وجه الاطلاق ندارد.


کلام مرحوم نائینی

آقای نائینی می فرماید آیه نَفر اطلاق دارد و شامل حجیت خبر غیر عادل نیز می شود منتها ما بوسیله آیه نبأ، اعتبار شرط عدالت را اثبات می کنیم. بنابراین اگر آیه نبأ نبود، عدالت را هم معتبر نمی دانستیم. ما در تکمیل فرمایش ایشان عرض می کنیم که ما علاوه بر عدالت، بوسیله ادله ای که علم را در اصول دین، معتبر می داند، اطلاق آیه نَفر را تقیید می زنیم. بعبارة اخری، دو اطلاقی را که از آیه نَفر استفاده می شود، مقیّد می نماییم: اول اطلاق آیه نسبت به عدم اعتبار عدالت یا وثاقت. و دیگری اطلاق آن نسبت به خبری که از اصول دین باشد. اطلاق اول را بوسیله ادله ای که عدالت یا وثاقت و امثال ذلک را معتبر می داند، مقید می کنیم. اطلاق دوم را بوسیله ادله ای که علم در اصول دین معتبر می داند، تقیید می زنیم. نتیجه آنکه خبر مُخبر عادل در صورتیکه از اصول دین نباشد، حجّیت دارد حتی اگر علم اور نباشد.


مناقشه در کلام مرحوم نائینی

یک وقت ما می گوییم نفر، تفقه و انذار اطلاق دارد و مراد از حذر، حذر من مخالفة خبر المخبر است و سپس حذر را مقیّد می کنیم. اما گاهی قائل می شویم که مراد از حذر، حذر عن الاخرة است که در این صورت مصادیق حذر و اتّقاء از نار ابهام پیدا میکند و باید به کمک ادله دیگر آن مصادیق را پیدا کنیم. ممکن است در مواردی تنها با علم، اتّقاء حاصل شود و امکان دارد در مواردی با کمتر از علم هم اتّقاء تحقق پیدا کند. به نظر ما تقریب دوم أولی از تقریب اول است که در آن مجبور به تصرّف در اطلاق «لعلهم یحذرون» هستیم. فلذا به نظر می رسد که دلالت آیه نفر بر حجیت خبر واحد – وفاقاً للشیخ – تمام نباشد.


بررسی ادعای مرحوم نائینی درباره مدخول «لعلّ»

مرحوم آقای نائینی مدعی است که مدخول لعلّ، نسبت به ما قبل خود، معنای غایت دارد. و ما قبل لعلّ ممکن است یک حکم وجوبی یا یک حکم استحبابی باشد و ممکن است یک امر تکوینی باشد که ربطی به استحباب و وجوب نداشته باشد. به این مدعای مرحوم نائینی اشکال وارد شده – که آقا ضیاء هم آن را در حاشیه مطرح می کند – و آن این است که مدخول لعل، همیشه جنبه غائیت ندارد مانند لعلّ در آیه شریفه فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَٰذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا [6]. ولی به نظر می رسد ما بتوانیم از ادعای آقای نائینی دفاع کنیم به این بیان که در ترجمه قرآن، همه آقایان مطالبی را که از سیاق آیات استفاده میشود در بین الهلالین ذکر می کنند. در این آیه شریفه بعید نیست که مراد آیه شریفه این باشد که چون پیامبر اکرم ص از بی ایمانی مردم، به شدّت اظهار ناراحتی می کرد، خداوند به ایشان فرمود که نباید این مقدار اظهار ناراحتی بکنی زیرا ممکن است این کار خودت تو را در معرض خودکشی قرار بدهد. یعنی برای اینکه کار به خودکشی نرسد، باید از مقدماتی که تو را در معرض آن غایت خطرناک قرار می دهد، اجتناب نمایی. این معنای غائیت از سیاق آیه شریفه استفاده می شود.


[1] . مائدة/6

[2] . این مطلب را نمی خواستم در اینجا مطرح کنم ولی به جهتی الان به ذهنم آمد و آن این است که در یکی از تقریرات درس مرحوم آقای خوئی ـ مصباح الاصول ـ مطلبی ذکر شده که نمیدانم مقرّر آن را نوشته یا استاد آن را گفته است. اگر استاد واقعا به این مطلب عنایت داشته، پیداست که خداوند می خواهد ما بفهمیم که عصمت، حق اشخاص دیگر است. واقعاً مطلب عجیبی است.

ایشان می فرماید دلیل اینکه عامّ در آیه نَفر، به نحو مجموعی نبوده بلکه استقلالی و افرادی می باشد، این است که عادتاً امکان ندارد همه جمعیت نافرین للتفقه، در یکجا جمع شوند تا دیگران را در حالیکه آنها هم همگی مجتمع هستند، انذار کنند. بلکه معمولا هر شخصی برای انذار به محل خاص خودش می رود و افرادی را که در آنجا حضور دارند، انذار می کند. یعنی ایشان عامّ مجموعی را اینگونه تفسیر کرده که هر دو گروه منذِرین و منذَرین باید در مکان واحد اجتماع بکنند. در حالیکه اجتماع در محل واحد ارتباطی به عامّ مجموعی ندارد زیرا عامّ مجموعی می تواند تدریجی باشد. در عام مجموعی، اثر به تنهایی بر تک تک افراد مترتب نمی شود بلکه باید همه افراد با هم جمع شوند تا اثر محقق شود، خواه جمع شدن افراد، تدریجی باشد یا غیر تدریجی. مثلا حج با این که تدریجا انجام می شود ولی یک عام مجموعی است زیرا اثر بر مجموع اجزاء آن مترتب میشود. و یا مثلا اگر نیاز باشد بیماری مجموعه ای از ادویه را استفاده کند، اثرِ معالجه بر مجموع ادویه مترتب گردد. این عامّ مجموعی است گرچه معالجه به صورت تدریجی انجام میشود. ولی شخصی که یک میلیون بدهکار است، هر مقدار از بدهکاری را پرداخت کند، اثر بر همان مقدار به صورت مستقل، مترتب می گردد. اینگونه نیست که اثر، متوقف بر اجتماع پرداخت یک میلیون باشد. خلاصه آنکه در تقریر درس مرحوم خویی، سهو القلمی رخ داده است که خلاف مکانت علمی استاد و شاگرد به شمار می آید.

و الاستدلال بهذه الآية الشريفة يتوقف على إثبات امور: أحدها: أن يكون المراد إنذار كل واحد من النافرين بعضاً من قومهم، لا إنذار مجموع النافرين مجموع القوم، ليقال إنّ إخبار المجموع و إنذارهم يفيد العلم بالواقع، فيخرج عن محل الكلام في بحث حجّية الخبر، و هذا الأمر ثابت، لأنّ تقابل الجمع بالجمع ظاهر في التوزيع، كما في قوله تعالى: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ» فانّ المراد منه أن يغسل كل واحد وجهه و يده، لا أن يغسل المجموع وجه المجموع، كما أنّ طبع الحال و واقع القضيّة أيضاً هو ذلك، لأنّ الطائفة النافرة للتفقه في الدين إذا رجعوا إلى أوطانهم لا يجتمعون بحسب العادة في محل واحد ليرشدوا القوم مجتمعاً، بل يذهب كل واحد منهم إلى ما يخصه من المحل و يرشد من حوله من القوم. مصباح الأصول ( طبع موسسة إحياء آثار السيد الخوئي )، ج‏1، ص: 213

[3] . طائفة من الناس و الليل، أي: قطعة. کتاب العین، ج7 ص458 . الطَّائِفَةُ من كُلِّ شَيْ ءٍ: قِطْعَةٌ. المحیط فی اللغة، ج9 ص225

[4] . مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا حَدَثَ عَلَى الْإِمَامِ حَدَثٌ كَيْفَ يَصْنَعُ النَّاسُ قَالَ أَيْنَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ‏ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ‏ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ‏[4] قَالَ هُمْ فِي عُذْرٍ مَا دَامُوا فِي الطَّلَبِ وَ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ يَنْتَظِرُونَهُمْ فِي عُذْرٍ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْهِمْ أَصْحَابُهُمْ. الکافی (ط-الاسلامیة) ج1 ص378

[5] . حال یا عدالت یا وثاقت یا احد الامرین و یا مَجمع الامرین.

[6] . کهف/ 6