الاحد 06 جُمادى الآخرة 1446 - یکشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۳


خارج اصول/خبر واحد/جلسه 29 – 95/10/28

باسمه تعالی

خارج اصول/خبر واحد/جلسه 29 – 28/10/95

خلاصه درس

در این جلسه، ابتدا مثال نقضی بر استدلال صاحب فصول بیان می شود. سپس مضمون دو صحیحه ابی بصیر و محمد بن مسلم مورد بررسی قرار می گیرد. و در انتها مبنای آقا ضیاء عراقی و مرحوم نائینی در امارات و اصول، مطرح می شود و اشکال وارد بر این مبنا، بیان می گردد.

مثال نقض برای ردّ قول صاحب فصول

یکی از مثالها برای مواردی که امر به سؤال مقدمه برای ردّ کلام مسؤول عنه، قرار گرفته، تعبیر معروفی است که گذشته از بحث سندی آن، می گوید: شاوروهم و خالفوهم. یعنی سؤال مقدمه برای ردّ قرار گرفته است نه وجوب قبول کما زعمه صاحب الفصول. در سابق یک آقایی بود – البته او الان فوت کرده است – که در فهم مسائل خیلی کج سلیقه بود یعنی از مسائل یک فهم استثنائی و غیر متعارفی داشت. من به او می گفتم مباحثه با تو برای من مفید است زیرا اگر مسئله ای ذو احتمالین باشد، تو وجه باطل را انتخاب می کنی و یا اگر سه احتمال در مسأله ای مطرح باشد، تو ابعد الاحتمالات را انتخاب می کنی، واین فهم تو از این جهت که احتمال بعید و غیر متعارف را مشخص میکند، برای من مفید و قابل استفاده است.

بررسی مضمون دو روایت

در جلسه قبل، توضیحی پیرامون برخی از روایاتی که معنای اهل الذکر در آیه سؤال را تفسیر نموده، بیان کردیم. در این میان، دو روایت نیاز به توضیح بیشتری دارد زیرا محشین و شارحین در بیان معنای این دو روایت، دچار اختلاف شده اند.[1] روایت اول، صحیحه ابی بصیر است که می فرماید:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ‏ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ‏ فَرَسُولُ اللَّهِ ص الذِّكْرُ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ ع الْمَسْئُولُونَ وَ هُمْ أَهْلُ الذِّكْر[2]

در آیه شریفه وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ ضمیر إِنَّهُ به قرآن برمی گردد یعنی قرآن مذکّر برای تو (پیامبر) و برای قوم توست. ولی با این حال تعبیر فَرَسُولُ اللَّهِ ص الذِّكْرُ بر آیه تفریع شده و رسول الله ص را ذکر معرفی کرده است. مرحوم فیض در حاشیه وافی می فرماید: کأنّ در این جا از جانب روات و یا ناسخین، سقط یا جابجایی رخ داده است. زیرا «ذکر» در هر دو آیه وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ‏ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ و فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ مورد تفسیر قرار گرفته است. بنابراین احتمالا تفریع عبارت فَرَسُولُ اللَّهِ ص الذِّكْرُ برای تفسیر «ذکر» در آیه تُسْئَلُونَ و فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ بوده ولی بواسطه اشتباه روات یا نساخ، بر آیه وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ تفریع شده است. با این حال، می توان روایت را به گونه ای معنی کرد که دیگر نیازی به التزام به وقوع سقط یا تحویل در این روایت نباشد. توضیح ذلک: خداوند متعال در آیه وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ و بسیاری از آیات دیگر، از قرآن به «ذکر» تعبیر میکند. در اطلاق کلمه «ذکر» بر قرآن، استعاره بکار رفته است زیرا «ذکر» به معنای آگاهی است در حالی که قرآن «مذکّر» درجه اول یعنی آگاهی دهنده است نه آگاهی. همین معنای استعاری که مصحح اطلاق لفظ «ذکر» بر قرآن شده، در مورد پیامبر اکرم ص نیز صادق می باشد. زیرا پیامبر هم «مذکّر» درجه اول است و از آنجا که بسیاری از مسائل در قرآن ذکر نشده، ایشان حتی در عرض قرآن بواسطه نزول وحی، سبب هدایت مردم می گردد. خداود در سوره طلاق می فرماید: …فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا ﴿۱۰﴾ رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ… یعنی خداوند از ناحیه ربوبی، از عالم بالا برای شما ذکر فرستاده و این ذکر همان رسولی است که . بنابراین احتمال دارد که بگوییم اگر تصحیف یا تحریفی رخ نداده باشد، تفریع فَرَسُولُ اللَّهِ ص الذِّكْرُ بر آیه وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ برای بیان این مطلب باشد که رسول اکرم ص هم مانند قرآن کریم، «ذکر» درجه اول است. و سایر ائمه علیهم السلام، اهل الذکر می باشند یعنی مطالب را از وجود مقدس پیامبر ص اخذ و سپس به مردم منتقل می کنند.

روایت دوم، صحیحه محمدبن مسلم است که صحیحه بودن آن را شیخ نیز قبول کرده است.

7-مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ مَنْ عِنْدَنَا يَزْعُمُونَ أَنَّ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‏ أَنَّهُمُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى قَالَ إِذاً يَدْعُونَكُمْ إِلَى دِينِهِمْ قَالَ قَالَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ‏ نَحْنُ أَهْلُ الذِّكْرِ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُونَ.

طبق مضمون این روایت، مقصود از «اهل الذکر» خود اهل بیت علیهم السلام هستند. بنابراین تفسیر اهل الذکر به آن معنای عامّی که مرحوم خوئی بدان قائل شدند و یا به یهود و نصاری که اهل سنت آن را اختیار نمودند (إِنَّ مَنْ عِنْدَنَا يَزْعُمُونَ…) صحیح نمی باشد. البته اگر بخواهیم اهل الذکر را به یک معنای عامّ تفسیر کنیم و آن را توسعه بدهیم، باز هم باید قائل شویم که «اهل الذکر» علی وجه الاطلاق، منحصر در اهل بیت علیهم السلام می باشند. زیرا ذکر یا علم، غیر از قطع است. ممکن است ما در مواردی قطع پیدا کنیم ولی معلوم نیست که این قطع ما، علم هم باشد. علم یعنی کشف از واقع و عالم به کسی گفته میشود که واقعیات برای او منکشف شده است. به همین جهت است که در روایات ما، از معصوم ع به «العالم» تعبیر شده است: «سألت العالم علیه السلام عن…»[3] زیرا واقعیات برای امام معصوم منکشف شده است. ما تنها به یک ظنون و ظواهری دسترسی داریم و به احتمال قویّ مراد از علماء امّتی در روایت «عُلَمَاءُ أُمَّتِي‏ كَأَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيل‏»[4] نیز، اهل بیت و ائمة علیهم السلام می باشند. ظاهرا در برخی از روایات نیز همین تفسیر وارد شده است. بنابراین اگر معنای اهل الذکر را به کسانیکه کلام آنها یقین آور است توسعه بدهیم، و این یقین در امور خاص باشد، شامل یهود و نصاری در قضیه استشهاد به کلام آنها که در آیه شریفه ذکر گردیده نیز خواهد شد. ولی اهل الذکر و عالم علی وجه الاطلاق، منحصر در اهل بیت علیهم السلام می باشد.

مطلب بعد اینکه، باید دید در زمانیکه راوی این سؤال را از امام باقر علیه السلام، می پرسد، «اهل الذکر» از جانب اهل سنت، به چه کسانی منطبق می شد که حضرت آن را تخطئه نمودند و در تفسیر آیه شریفه، «اهل بیت علیهم السلام» را به عنوان «اهل الذکر» معرفی کردند؟ در زمان امام باقر علیه السلام، سنی ها مانند غرب زده های زمان ما بودند و می گفتند علم فقط در اختیار یهود و نصاری است و تنها یهود و نصاری هستند که عالم به واقعیات می باشند و ما باید همه چیز را از آنها اخذ کنیم! همچنانکه غرب زده های زمان ما عقیده دارند که علم، فقط متعلق به غربی ها و اروپایی هاست و ما از خودمان هیچ چیز نداریم و به قول آن شخصی که البته بعداً از این عقیده برگشت: باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی بشویم! حضرت در این روایت می فرماید: اگر قرار باشد اهل الذکر و مرجع، یهود و نصاری باشند و ما مسائل را از آنها اخذ کنیم، دراین صورت، آنها، ما را هم به باطل خودشان می کشانند. پس اهل الذکر یهود و نصاری نیستند بلکه ما اهل بیت، هستیم و علم صحیح فقط از نزد ما اهل بیت خارج می شود.[5] بنابراین با توجه به محل ابتلای مردم در زمان صدور روایت، «اهل الذکر» فقط بر اهل بیت علیهم السلام منطبق می شود. فلذا ادعای مرحوم خوئی که «اهل الذکر» را بر خلاف مبنای مختارشان، به «روات» بالنسبة الی الفقهاء و «فقهاء» بالنسبة الی العوام، توسعه داده است، صحیح نمی باشد.[6] البته مقصود مرحوم خوئی فرضی نیست که برای شخص علم حاصل بشود زیرا «حصول علم» اختصاص به زمان غیبت ندارد و الشاهد علی ذلک: ایشان در زمان غیبت، فقهاء را نسبت به عوام، «اهل الذکر» معرفی می کند در حالیکه عوام نسبت به صحت فتوای مجتهد یقین ندارند! بنابراین ما هیچ داعی برای توسعه دادن معنای «اهل الذکر» نداریم. علاوه بر اینکه این تفسیر از اهل الذکر که مربوط به زمان اهل بیت علیهم السلام می شود، با مقصود آیه از اهل الذکر در زمان نزول آن – یعنی یهود و نصاری – هیچ منافاتی ندارد.

مناقشه در جواب دوم مرحوم شیخ

همچنانکه در جلسه قبل توضیح داده شد مرحوم شیخ در جواب دوم فرمودند: از تعبیر «ان کنتم لاتعلمون» استفاده می شود که سؤال، مقدمه برای تحصیل علم است. ما در این جواب مناقشه ای را مطرح کردیم و گفتیم: سؤال، گاهی مقدمه برای تحصیل علم است و گاهی مقدمه برای تحصیل حجت زیرا در موضوع اصول و امارات هم، شک و عدم العلم اخذ شده است. البته در انتهاء، در دفاع از مرحوم شیخ گفتیم که اشکال به صاحب فصول متوقف بر این مطلب نیست که آیه شریفه باید ظهور در مقدمیّت جهالت برای تحصیل علم داشته باشد بلکه حتی احتمال این مقدمیّت هم برای ردّ استدلال صاحب فصول کفایت میکند زیرا در جایی که دو احتمال مطرح است، نتیجه تابع اخس المقدمتین می باشد.

مبنای مرحوم آقا ضیاء و مرحوم نائینی در امارات و اصول

مرحوم آقا ضیاء عراقی[7] و آقای نائینی مدعی هستند که در موضوع امارات، شک و عدم العلم اخذ نشده بلکه در مورد امارات عدم العلم اخذ شده است. آقا ضیاء می فرماید: ما سه چیز داریم: 1) اماره، 2) اصل تنزیلی یا اصل محرز مانند استصحاب و قاعده اصالة الصحة، 3) اصل غیر محرز مانند اصالة البرائة و اصالة الطهارة. در اصول – تنزیلی و غیر تنزیلی – جهل در موضوع اخذ شده، منتهی در اصل تنزیلی در عالم اعتبار بین جهل و علم جمع شده است: وَ لَا تَنْقُضِ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ وَ إِنَّمَا تَنْقُضُهُ بِيَقِينٍ‏ آخَرَ. یعنی تو یقینت را ثابت فرض کن، در عین حال که شاکّی، متیقن هم هستی. ولی در اصل غیر تنزیلی، شکّ خالص است و دیگر در عالم اعتبار بین علم و شک جمع نشده است. در امارات، اصلا در موضوع، شکّ، اخذ نشده است. اماره می گوید باید به قول زرارة عمل کنید منتها عقلاً این مورد در جایی است که ما یقین نداریم. مورد، عدم العلم است ولی در موضوع اخذ نمی شود.

مناقشه در کلام آقا ضیاء

ما قبلاً هم عرض کرده ایم که مبنای مرحوم آقا ضیاء ناتمام است زیرا آقایان بالاتفاق قائل شده اند که در رکعتتین اولیین صلاة رباعیة،[8] ظنّ در رکعات حجیت دارد و اماره می باشد. لسان روایات بدین صورت است که: اذا شککت و ذهب وهمک الی کذا… باید فلان کار را انجام بدهی.[9] این اماره است با وجود اینکه شک در موضوع، اخذ شده است. فلذا به نظر ما، آنچه که شارع آن را به جهت غلبه کاشفیت و مطابقت با واقع، معتبر کرده، اماره می باشد. و آنچه را که شارع آن را به جهت مطابقت با واقع، معتبر نکرده بلکه به جهت مصالح دیگری به آن اعتبار بخشیده است، اصل می باشد.


[1] . المفهوم‏ من‏ هذه‏ الآية أنّ القرآن هو الذكر، فكأنّ في الحديث إسقاطاً أو تبديلًا لإحدى الآيتين بالاخرى‏سهواً من الراوي أو الناسخ. و العلم عند اللَّه تعالى. فلابدّ أن يقدّر «ذو»، أي ذو الذكر، أو يقال بعيداً: كون القرآن ذكراً يستلزم كون الرسول صلى الله عليه و آله ذكراً. راجع: شرح المازندراني، ج 5، ص 322؛ الوافي، ج 3، ص 538؛ مرآة العقول، ج 2 ص 429. الکافی (ط-درالحدیث)،ج1 ص523

[2] . الکافی (ط-الاسلامیة) ج1 ص211 حدیث4

[3] . عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ قَالَ: سَأَلْتُ‏ الْعَالِمَ‏ ع عَنِ الْعَطْسَة…الکافی (ط-الاسلامیة) ج2 ص654

[4] . عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏4، ص: 77

[5] . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لِسَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ وَ الْحَكَمِ بْنِ عُتَيْبَةَ شَرِّقَا وَ غَرِّبَا فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ. الکافی (ط-الاسلامیة) ج1 ص399

[6] . كما أنّ أهل الذكر في زمان الغيبة هم الرواة بالنسبة إلى الفقهاء، و الفقهاء بالنسبة إلى العوام. مصباح الاصول (طبع مؤسسة احیاء آثار السید الخویی) ج1 ص220

[7] . الاصول العملية هي وظائف شرعية جعلت في ظرف الجهل بالواقع كالامارات فانها جعلت في ظرف عدم العلم بالواقع إلا انهما يختلفان من حيث الموضوع فان الامارة لم يكن موضوعها الشك بخلاف الاصل فانه وظيفة شرعية أخذ في موضوعه الشك. مناهج الاصول، ج4 ص5

[8] . ثنائیة و ثلاثیة محل خلاف است.

[9] . عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ… وَ إِنْ كُنْتَ لَا تَدْرِي ثَلَاثاً صَلَّيْتَ أَمْ أَرْبَعاً وَ لَمْ يَذْهَبْ وَهْمُكَ إِلَى شَيْ‏ءٍ فَسَلِّمْ ثُمَّ صَلِّ رَكْعَتَيْنِ وَ أَنْتَ جَالِسٌ تَقْرَأُ فِيهِمَا بِأُمِّ الْكِتَابِ وَ إِنْ ذَهَبَ‏ وَهْمُكَ‏ إِلَى‏ الثَّلَاثِ فَقُمْ فَصَلِّ الرَّكْعَةَ الرَّابِعَةَ وَ لَا تَسْجُدْ سَجْدَتَيِ السَّهْوِ فَإِنْ ذَهَبَ‏ وَهْمُكَ‏ إِلَى‏ الْأَرْبَعِ فَتَشَهَّدْ وَ سَلِّمْ ثُمَّ اسْجُدْ سَجْدَتَيِ السَّهْوِ. الکافی (ط-الاسلامیة) ج3 ص353