الاحد 06 جُمادى الآخرة 1446 - یکشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۳


خارج اصول/خبر واحد/جلسه 34 – 95/11/06

باسمه تعالی

خارج اصول/خبر واحد/جلسه 34 – 11/06/95

خلاصه درس

در این جلسه ابتدا، توضیحی درباره تحریفی که در نقل روایت حریز در رسائل، رخ داده، بیان می شود. سپس با بیان دو شاهد، استبعاد حمل ایمان در آیه اُذُن بر ایمان صوری، ردّ می شود. منتها با مناقشه در این دو شاهد، استبعاد مذکور، ثابت می شود. در ادامه، کلامی از مرحوم حائری در دُرر الفوائد نقل و مورد نقد قرار می گیرد. و در پایان، پس از جواب از روایت حریز و نتیجتاً، ردّ ظهور ابتدائی ایه اُذُن در حجیت خبر واحد، ثابت می گردد که استدلال به این آیه هم برای اثبات حجیت خبر واحد، ناتمام می باشد.

در جلسات قبل توضیح دادیم که استفاده حجیت خبر واحد از آیه اُذُن، متوقف بر تنقیح این مطلب است که مراد از ایمان و مؤمنین در يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِين، ایمان صوری است یا حقیقی؟

اشتباه مرحوم شیخ در نقل روایت حریز

قبلا می خواستم مطلبی را در مورد روایت حریز در قضیه اسماعیل بن ابی عبدالله علیه السلام عرض کنیم و آن این است که جناب شیخ این روایت را به صورت خلاصه نقل می کند که البته این نقل ناقص روایت، اشکالی ندارد زیزا هدف شیخ، اینگونه اقتضاء می کرد که همه روایت را به صورت کامل نقل نکند ولکن تحریفی در این نقل رخ داده، و آن این است که مرحوم شیخ در نقل فراز پایانی روایت، می فرماید: «فإذا شهد عندك المسلمون فصدّقهم»[1] در حالی که در منبع اصلی، تعبیر «فَإِذَا شَهِدَ عِنْدَكَ الْمُؤْمِنُونَ فَصَدِّقْهُمْ»[2] نقل شده است. علاوه بر اینکه آیه قرآن هم تعبیر به يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِين نموده و روایت در مقام استشهاد به ایه قرآن می باشد. من ابتدائاً به جهت اینکه به منبع اصلی مراجعه نکرده بودم، خیال می کردم تعبیر المسلمون ناظر به همان ایه قرآن است که به اعراب دستور میدهد که نگویند ما ایمان آوردیم بلکه بگویند ما اسلام ایمان آوردیم زیرا هنوز ایمان واقعی نیاورده بودند: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ ۖ».[3] روایت حریز هم به جهت اینکه در آن از تعبیر المسلمون استفاده نموده و به آیه اُذُن استشهاد کرده، شاهد بر این مطلب است که در آیه شریفه، مقصود از ایمان در يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِين ایمان صوری است نه ایمان واقعی. ولی پس از مراجعه منبع متوجه شدم که در کلام شیخ تحریفی رخ داده و به جای الْمُؤْمِنُونَ ، عبارت المسلمون را نقل نموده است.

بیان دو شاهد برای ردّ استبعاد حمل ایمان بر ایمان صوری در آیه اُذُن

مطلب دیگر آنکه ممکن است در ردّ استبعاد حمل ایمان و مؤمنون بر ایمان و مؤمن صوری، گفته شود در برخی دیگر از آیات قرآن نیز لفظ ایمان، در معنای ایمان صوری بکار رفته است. همانند آیه 136 سوره نساء، که می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذي نَزَّلَ عَلي‏ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ..». در این آیه با وجود اینکه مفروض در موضوع، کسانی هستند که ایمان آورده اند ولی به آنها دستور میدهد که به خدا و رسول، ایمان بیاورند. طبق تفسیری که مفسران بیان داشته اند، مقصود آیه از « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا » کسانی هستند که ایمان صوری دارند و در ادامه با بیان «آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ..» به کسانی که اظهار ایمان میکنند، دستور می دهد که ایمان شان واقعیت داشته باشد و صرف ایمان صوری نباشد. بنابراین در قرآن مواردی مشابهی وجود دارد که بین ایمان صوری و ایمان حقیقی، تفکیک داده شده باشد. وجه دیگر برای ردّ استبعاد حمل ایمان و مؤمنون بر ایمان و مؤمن صوری، آن است که اگر بنا بود در خود آیه اُذُن، مراد از يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ، مؤمنین حقیقی باشد، باید ادامه آیه بدین صورت بیان می شد: «یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین و رحمة لهم» در حالیکه قرآن اینگونه تعبیر کرده است: «يُؤمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤمِنُ لِلمُؤمِنينَ وَرَحمَةٌ لِلَّذينَ آمَنوا مِنكُم». این نشان میدهد که مراد از لِلَّذينَ آمَنوا مِنكُم ایمان حقیقی و مقصود از «يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ» ایمان صوری یا اعم از حقیقی و صوری است.

مناقشه در دو شاهد مذکور

اولاً بحث ما، متوقف بر صحت یا عدم صحت این شواهد نیست. ثانیاً: خود این دو شاهد محل مناقشه است. در شاهد اول که به آیه «یا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذي نَزَّلَ عَلي‏ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ..» استناد شده، این احتمال وجود دارد که این آیه، در صدد بیان اموری باشد که ایمان به آنها، بر یک انسان مؤمن لازم و واجب است. یعنی در « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا » ابتداءاً متعلّق ایمان را ذکر نمی کند ولی در ادامه می گوید: « آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ..» کسانی که به غیبت ایمان دارند، صرف ایمان به خدا برای نجات آنها کفایت نمی کند، بلکه باید به همه امور، یعنی خدا و پیغمبر و کتاب ایمان داشته باشند. پس این آیه نمی تواند شاهد بر مدعای آنها باشد. در آیه اُذُن هم که می فرماید: «وَرَحمَةٌ لِلَّذينَ آمَنوا مِنكُم»، ممکن است به جهت تفنّن در تعبیر، به جای ضمیر «لهم» از عبارت «لِلَّذينَ آمَنوا مِنكُم»، استفاده کرده باشد. علی ایّ حال، این شواهد، شواهدی صحیحی برای ردّ استبعاد نیست. ثالثاً: ایمان و مؤمن ظهور قوی دارد که در مقابل نفاق و منافق قرار می گیرد و در همه استعمالات قرآنی، مؤمن در مقابل منافق قرار گرفته است. بنابراین حمل ایمان و مؤمن در آیه اُذُن، بر ایمان و مؤمن صوری، بعید به نظر می آید.

کلام مرحوم حائری در دُرر الفوائد

مرحوم یزدی در دژر الفوائد می فرماید: «لام» در «للمؤمنین» لام نفع است و در مقابل حرف «علی» که برای افاده معنای ضرر استفاده می شود، قرار دارد. بنابراین«يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ» به معنای تصدیق به نفع مؤمنین است. پس اگر شخصی علیه دیگری نزد پیامبر شهادت بدهد، ایشان حدّ یا تعزیر را در مورد مشهود علیه اجرا نمی کنند زیرا انجام این کار به نفع مشهود علیه نیست. پیامبر ص در تصدیق مؤمنین، نفع آنها را در نظر می گیرد و کاری را که به نفع مؤمنین است تصدیق می نماید. در حالیکه بحث «حجیت خبر واحد» راجع به نفع و ضرر مؤمنین نیست. بنابراین آیه، ارتباطی به بحث «حجیت» ندارد. [4]

مناقشه در کلام مرحوم حائری

ما با استناد به موارد چهارده گانه ای که در قرآن، ایمان با حرف «لام» متعدی شده بود ثابت کردیم که «لام» در همه آن موارد به معنای صادق قرار دادن مدخول آن، استعمال شده و در هیچ موردی «لام» به معنای «لام» انتفاع بکار نرفته است. در کلمات بسیاری، «لام» در این موارد چهارده گانه، به «تصدیق» مدخول آن، معنی شده است.

جواب از روایت حریز در قضیه اسماعیل بن ابی عبدالله ع

در روایت حریز – که علی التحقیق، صحیحه است و سابقین گاهی بر آن، حسنة کالصحیح اطلاق می کردند – حضرت امام صادق با استناد به ایه اُذُن، به پسرشان اسماعیل می گوید که وظیفه تو این بود که مؤمنین را تصدیق کنی. حال باید دید که چطور می توان از این روایت جواب داد؟

به نظر می رسد، اکثر مصادیق «مؤمنین» افرادی نیستند که طبق موازین شرعی، قول آنها حجت باشد. یعنی اینگونه نیست که اکثر مؤمنین، عادل، ثقة و یا محرز العدالة و الوثاقة باشند. حال اگر قائل شویم که «مؤمنین» در روایت حریز، اطلاق دارد و سپس با ادله دیگری که شرایط و قیود خبر واحد را بیان میکند، اکثر افراد «مؤمنین» را از تحت اطلاق آن خارج کنیم، خیلی خلاف ظاهر است. اگر قرار است ما خلاف ظاهری مرتکب شویم، باید به گونه باشد که عرف آن را بپذیرد. بنابراین باید بگوییم: این آیه اساسا در مقام اطلاق نیست. خداوند در این آیه می فرماید: همه آنچه که پیامبر ص می تواند برای منافقین باشد، همان اذن خیر بودن است. برای مؤمنین هم اذن خیر است ولی برای منافقین، بیش از اذن خیر نیست. یعنی در برخورد با آنها مجامله می کند و صرفا تشریفاتی را رعایت میکند ولی هیچ گاه آنها را تصدیق نمی نماید. ایمان و تصدیق قلبی فقط مخصوص، مؤمنین است. پس با توجه به این نکته که يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ در مقام حصر تصدیق به مؤمنین می باشد، عرف از آن اطلاق نمی فهمد. البته این تصدیق مؤمنین برای پیامبر شرایطی دارد مثلا نباید تصدیق خارجی ایشان به ضرر اشخاص دیگر تمام شود. یعنی پیامبر ص باید تبعیض در تصدیق بکند و آن مقداری از تصدیق را که به ضرر مؤمنین است، ترتیب اثر ندهد و آن مقداری را به نفع مؤمنین است، انجام بدهد. به هر حال، مهم آن است که عرف از آیه شریفه به جهت آنکه در مقام حصر تصدیق به مؤمنین در مقابل منافقین است، اطلاق استفاده نمی کند. بنابراین اگر مؤمنین به «شرب خمر» شخص شهادت بدهند، انسان نباید شهادت آنها را حمل بر غرض ورزی بکند، بلکه باید حمل بر صحت کند و جانب احتیاط را درباره آن شخص رعایت نماید. آیه قرآن می فرماید: در اینجا نه عدالت معتبر است و نه وثاقت. اگر انسان نسبت به غرض ورزی مخبرین یقین نداشته باشد، مقتضَی، آن است که حرف آنها را بپذیرد و احتیاط بکند. بله اگر منافقین، خبری را بیاورند، احتمال غرض ورزی در خبر آنها وجود دارد و باید کالعدم محسوب شود. ولی در مواجه با شهادت مؤمنین، باید یک نحو اعتنایی را برای خبر آنها ملاحظه نمود.[5]

بنابراین با در نظر گرفتن سیاق آیه که يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ را در مقابل منافقین قرار داده و با توجه به مضمون روایت، آیه اُذُن دلالتی بر آن حجیتی که مقصود ما می باشد، ندارد.[6]

کلام پایانی مرحوم شیخ در ردّ استدلال به آیه اُذُن

مرحوم شیخ می فرماید: حتی اگر روایت حریز در قضیه اسماعیل بن ابی عبدالله ع را حمل بر تصدیق به معنای «صحت» نکنیم بلکه حمل بر تصدیق به معنای «حجیت» بکنیم و نتیجه بگیریم که این روایت، حجیت قول مؤمن را اثبات میکند و اعتبار قیود دیگر را از سایر ادله استفاده می نمائیم، در این صورت باز هم اشکال ما به استدلال به آیه اُذُن، را ردّ نمی کند. زیرا بحث ما در این مرحله، درباره اثبات حجیت خبر واحد بوسیله کتاب است در حالیکه استناد به روایت اسماعیل برای تعیین دلالت آیه، در واقع اثبات حجیت خبر واحد بوسیله سنت است نه کتاب. بنابراین حتی اگر روایت، صحیح السند باشد و حجّیت آن را بوسیله ادله دیگر اثبات کرده باشیم، در ما نحن فیه نمی توان به آن استدلال نمود بلکه باید استدلال به آن را به بحث «سنت» موکول نمود.[7]

نتیجه مباحث استدلال به کتاب برای اثبات حجیت خبر واحد

فتحصل من جمیع ما ذکرناه: از میان همه آیاتی که برای اثبات حجیت خبر عادل، بیان شد، آیه ای که برای اثبات مطلوب ما، اطمینان آور باشد، نیافتیم. بله آیه نبأ بر طبق برخی از تقریبات آن، مفید اطمینان است فلذا اگر سید مرتضی و اتباع ایشان، صورت اطمینان را هم، علم حساب کنند، می توان برای ردّ قول آنها، به آیه نبأ – بر حسب برخی از تقریبات آیه – استدلال نمود. منتها سایر آیات، دلالتی بر حجیت خبر واحد ندارد.


[1] . و يزيد تقريب الاستدلال وضوحا: ما رواه في فروع الكافي في الحسن ب” ابن هاشم”، أنّه كان لاسماعيل بن أبي عبد اللّه دنانير، و أراد رجل من قريش أن يخرج إلى اليمن، فقال له أبو عبد اللّه عليه السّلام: «يا بنيّ أما بلغك أنّه يشرب الخمر؟ قال: سمعت الناس يقولون، فقال: يا بنيّ، إنّ اللّه عزّ و جلّ يقول: يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ، يقول: يصدّق اللّه و يصدّق للمؤمنين؛ فإذا شهد عندك المسلمون فصدّقهم». فرائد الاصول، ج1 ص292

[2] . بَابٌ آخَرُ مِنْهُ فِي حِفْظِ الْمَالِ وَ كَرَاهَةِ الْإِضَاعَةِ. الکافی (ط-الاسلامیة) ج5 ص299ح1

[3] . حجرات/14

[4] . و من جملة الآيات التى استدلوا بها آية الاذن قال اللّه تعالى: «وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ‏» فانه تعالى قرن تصديق نبيه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم للمؤمنين‏ بتصديقه جل و علا و مدحه بذلك. و فيه ان الظاهر من الآية بقرينة تعدية الايمان في الفقرة الثانية باللام أن اللّه تعالى مدح نبيه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بحسن المعاشرة مع المؤمن بقبول قوله فيما ينفعه و لا يضر غيره، لا بتصديق قول المؤمن مطلقا، بمعنى ترتيب جميع الآثار كما هو المقصود، و هذا هو المراد من التصديق في قول الامام عليه السّلام: «فان شهد عندك خمسون قسامة انه قال قولا و قال لم اقله فصدقه و كذبهم». درر الفوائد (طبع جدید) ص392

[5] . و أمّا توجيه الرواية، فيحتاج إلى بيان معنى التصديق، فنقول: إنّ المسلم إذا أخبر بشي‏ء فلتصديقه معنيان:أحدهما: ما يقتضيه أدلّة تنزيل‏ فعل المسلم على الصحيح و الأحسن؛ فإنّ الإخبار من حيث إنّه فعل من أفعال المكلّفين، صحيحه ما كان مباحا، و فاسده ما كان نقيضه، كالكذب و الغيبة و نحوهما، فحمل الإخبار على الصادق حمل‏ على أحسنه. و الثاني: هو حمل إخباره من حيث إنّه لفظ دالّ على معنى يحتمل مطابقته للواقع و عدمها، على كونه مطابقا للواقع و ترتيب‏ آثار الواقع عليه. و المعنى الثاني هو الذي يراد من العمل بخبر العادل. و أمّا المعنى‏ الأوّل، فهو الذي يقتضيه أدلّة حمل فعل المسلم على الصحيح و الأحسن، و هو ظاهر الأخبار الواردة في: أنّ من حقّ المؤمن على المؤمن أن يصدّقه و لا يتّهمه‏[5]، خصوصا مثل قوله عليه السّلام: «يا أبا محمّد، كذّب سمعك و بصرك عن أخيك، فإن شهد عندك خمسون قسامة: أنّه قال قولا، و قال: لم أقله، فصدّقه و كذّبهم … الخبر». فإنّ تكذيب القسامة مع كونهم أيضا مؤمنين، لا يراد منه إلّا عدم ترتيب آثار الواقع على كلامهم، لا ما يقابل تصديق المشهود عليه؛ فإنّه ترجيح بلا مرجّح، بل ترجيح المرجوح. نعم، خرج من ذلك مواضع‏ وجوب قبول شهادة المؤمن على المؤمن و إن أنكر المشهود عليه. و أنت إذا تأمّلت هذه الرواية و لاحظتها مع الرواية المتقدّمة[5] في حكاية إسماعيل، لم يكن لك بدّ من حمل التصديق على ما ذكرنا. فرائد الاصول (طبع مجمع الفکر) ج1 ص295-294

[6] . سؤال: پس مضمون روایت این است که باید به خبر واحد از باب احتیاط عمل شود نه از باب حجیت؟ جواب: بله، مورد روایت هم همین است.

سؤال: در واقع احتیاط یک نحو از تصدیق است؟ جواب: بله، بالاخره باید یک نحو اعتنایی به شهادت مؤمنین بکند و آنها را مغرض فرض نکند همچنانکه پیغمبر هم شهادت مؤمنین را مغرضانه، به حساب نمی آورد. امام ع به اسماعیل می گوید تو شهادت مؤمنین را مغرضانه فرض کردی و به قول آنها اعتنا نکردی، در صورتیکه نباید این کار را انجام میدادی.

[7] . و إن أبيت إلّا عن ظهور خبر إسماعيل في وجوب التصديق بمعنى ترتيب آثار الواقع، فنقول: إنّ الاستعانة بها على دلالة الآية خروج عن الاستدلال بالكتاب إلى السنّة، و المقصود هو الأوّل. غاية الأمر كون هذه الرواية في عداد الروايات الآتية إن شاء اللّه تعالى. فرائد الاصول (طبع مجمع الفکر)ج1 ص295