رفیق سفری
رفیق سفری
آقای حاج آقا رضا زنجانی از پدرش مرحوم آقای حاج سید محمد زنجانی این قضیه را نقل میکرد: میخواستم از کربلا به نجف بروم و مرکوبی گرفته بودم. دیدم شخص کبیرالعمامهای الاغش را راند و به سوی من آمد و به من گفت: مانعی نیست که من هم همراه شما باشم تا با هم به نجف برویم؟ گفتم: اشکالی ندارد. با هم به سمت نجف حرکت کردیم. در آن موقع ماشین نبود و با الاغ و امثال آن مسافرت میکردند.
آن شخص پرسید: شما به قصد زیارت به نجف میروید یا برای تحصیل؟ گفتم: میخواهم در نجف بمانم و استفاده علمی کنم و تصمیم دارم برای امتحان در همة دروس شرکت کنم تا هر درسی را پسندیدم، در آن درس باقی بمانم به استثنای درس شیخ هادی تهرانی، چون در ایران سفارش کردهاند که در درس وی شرکت نکنم. آن شخص پرسید: شما قبلاً نزد چه کسانی مشغل تحصیل بودید؟ گفتم: نزد میرزای آشتیانی در تهران. گفت: مشکل است نظیر میرزای آشتیانی در اینجا پیدا شود.
من از آن شخص پرسیدم: شما اهل علم هستید؟ او گفت: با این هیکل که نمیشود بقالی کرد! گفتم: شما که هستید؟ گفت: همان روسیاهی که از ایران سفارش کردهاند در درسش شرکت نکنی! فهمیدم او شیخ هادی تهرانی است. مرحوم آقای حاج سید محمد میگفت: من هیچوقت در درس شیخ هادی شرکت نکردم، ولی آن رفاقت سفری منشأ شد که رفیق سفری شویم، یعنی هر وقت شیخ هادی میخواست مسافرت کند، به من اطلاع میداد و هر وقت من میخواستم سفر کنم، به شیخ هادی اطلاع میدادم.