روایات حرمت وجه و کفین –روایات جواز نظر هنگام ازدواج-جواز نظر هنگام خرید اماء
بسم الله الرحمن الرحيم
77/11/11
روایات حرمت وجه و کفین –روایات جواز نظر هنگام ازدواج-جواز نظر هنگام خرید اماء
خلاصه درس قبل و اين جلسه:
در جلسه گذشته دو روايت، يكي مرسله داود بن أبي يزيد العطّار و ديگري روايت خثعميه، را مطرح كرديم و گفتيم كه اين دو روايت علاوه بر ضعف سندي، دلالت شان نيز بر حرمت نظر به وجه و كفين بطور مطلق ناتمام ميباشد.
در اين جلسه به بررسي مكاتبه صفار پرداخته و دلالت آن را بر حرمت كشف ناتمام بلكه دلالت آن را بر جواز في الجمله كشف وجه (در مورد چشم و اطراف آن كه نقاب آنها را نميپوشاند) تمام ميدانيم، در ادامه به بررسي رواياتي كه نظر به وجه را در هنگام ازدواج و خريد اماء جايز دانسته، پرداخته و دلالت آنها را نيز بر حرمت ذاتي نظر به وجه و كفين زن ناتمام ميدانيم.
الف) بررسي مكاتبه صفار:
1 ) متن روايت:
و كتب محمد بن الحسن الصفّار ـ رضي الله عنه ـ الي أبي محمد الحسن بن علي عليهما السلام «في رجل اراد ان يشهد علي امرأة ليس بها بمحرم هل يجوز له ان يشهد عليها من وراء الستر و يسمع كلامها اذا شهد عدلان انّها فلانة بنت فلان التي تشهدك و هذا كلامها، او لاتجوز الشهادة عليها حتي تبرز و تثبتها بعينها، فوقّع عليه السلام تتنقب و تظهر للشهود ان شاء الله» و هذا التوقيع عندي بخطه عليه السلام[1].
2 ) تقريب دلالت روايت بر عدم استثناي وجه:
در اين روايت امام عليه السلام دستور به تنقب و پوشيدن نقاب داده است كه از آن معلوم ميگردد كه زن بدون نقاب نميتواند ظاهر شود و اگر پوشش وجه زن لازم نبود وجهي نداشت كه زن مأمور به نقاب گردد، البته نقاب تمام صورت را نميپوشاند و مقداري از چشم و اطراف آن از نقاب بيرون ميماند و همانند پوشيه نيست، ولي اين مقدار از كشف به جهت ضرورت شهادت مجاز گرديده است و الا ذاتاً اين مقدار هم جايز نيست، صاحب جواهر ـ قدس سره ـ بدين روايت بر عدم استثناي وجه تمسك جسته است[2]، و آقاي خوئي ـ قدس سره ـ هم بدين روايت استدلال كردهاند.
3 ) پاسخ شيخ انصاري ـ قدس سره ـ به تقريب فوق:
شيخ انصاري در پاسخ به استدلال فوق ميگويد كه امر به تنقب در روايت معلوم نيست امر وجوبي باشد، بلكه ممكن است امر ترخيصي باشد، امري كه در مقام توهم حظر ميباشد دلالت بر وجوب ندارد، چون زنان باحيا معمولاً از كشف وجه خودداري ميكنند، هر چند جايز است، و در مقام شهادت نياز به كشف وجه ـ في الجمله ـ وجود دارد، امام عليه السلام دستور دادهاند كه با نقاب ظاهر شوند كه هم رعايت جانب زن كه كشف وجه بر وي دشوار است، شده باشد و هم مسأله شهادت حل شده است، مرحوم شيخ اشاره ميكنند كه براي بسياري از زنهاي عفيفه كشف وجه در هنگام ازدواج بسيار دشوار است با اين كه اين كار قطعاً جايز است، پس جايز بودن يك امر منافات با شاق بودن آن ندارد.
4 ) كلام استاد ـ مد ظلّه ـ در باره روايت:
ما ممكن است امر در روايت را امر ترخيصي نگيريم، بلكه امر الزامي بدانيم، ولي نه امر الزامي تعييني بلكه از باب احد مصاديق الواجب باشد، مثلاً در باب كفاره برخي از محرمات احرام در پارهاي از روايات ميخوانيم: «عليه شاة»، اين امر، الزامي است و نسبت به مراتب كمتر از گوسفند همچون مرغ و خروس تعييني است، ولي نسبت به مراتب بالاتر ظهور در عدم كفايت ندارد و از آن فهميده نميشود كه اگر گاو و يا شتر بكشد، كافي نيست. پس اگر روايتي به طور مطلق گفته باشد: «عليه دم» منافاتي با اين روايت ندارد، بلكه شاة به اقلّ مصاديق واجب تفسير ميگردد.
در مانحن فيه هم از امر به نقاب ميفهميم كه پوشيدن برقع كه تمام صورت را بپوشاند در مقام شهادت جايز نيست، ولي از آن فهميده نميشود كه اگر زن اصلاً نقاب هم نزند و با روي باز در حضور شهود حاضر شود، اشكال دارد؛ بلكه چون طبع اوّلي زن بويژه در آن زمان بر پوشش كامل وجه است كه در مقام شهادت صحيح نيست، اقلّ مراتبي كه زن بايد آشكار كند، مقداري است كه از نقاب بيرون ميماند ولي از آن استفاده حرمت آشكار كردن مراتب بيشتر استفاده نميگردد.[3]
بلكه به نظر ما روايت خود از ادله جواز كشف وجه است، زيرا از روايات ديگر ثابت شده است كه شهادت شاهدين بر اين كه مشهود عليه فلان زن است، كفايت ميكند و لازم نيست كه زن حتماً ظاهر شود، پس هيچ ضرورتي در كار نيست كه زن قسمتي از روي خود را كه نقاب نميپوشاند (چشم و اطراف آن) آشكار سازد، پس جواز كشف اين مقدار در حال عدم ضرورت دليل بر عدم حرمت ذاتي كشف آن ميباشد و از آن درمييابيم كه في الجمله زن ميتواند قسمتي از صورت خود را آشكار سازد.
بنابر اين امر به تنقب امر استحبابي است نه امر لزومي[4].
5 ) تقريب ديگري در استفاده استثناي وجه از مكاتبه صفّار:
آقاي شريف زاده در حاشيه مسالك الافهامِ فاضل جواد ذكر كرده است كه روايت دلالت بر جواز نظر به صورت زن ميكند[5]، زيرا فرض اين است كه شهود عادل هستند زيرا شهادت فاسق معتبر نيست، و از سوي ديگر شهود بايد قبلاً اين زن را ديده باشند كه اگر به او نگاه كنند او را بشناسند پس معلوم ميشود كه مشاهده زن توسط شهود در زمان سابق معصيت نبوده كه شهود را از عدالت بياندازد، در روايت هم نظر اتفاقي فرض نشده تا نتوان بدان استدلال كرد.
6 ) پاسخ استاد ـ مد ظلّه ـ به تقريب فوق:
وقتي كسي بر عليه زني شهادت ميدهد معمولاً زن از آشنايان و همسايگان و مرتبطان مرد ميباشد كه شاهد ميتواند بر عليه او شهادت دهد، در جايي كه زن از آشنايان باشد، بسيار اتفاق ميافتد كه نگاه شاهد ـ اتفاقاً ـ به زن بيفتد، و لازم نيست در روايت فرض نظر اتفاقي شده باشد، چون روايت ناظر به اين جهات نيست كه بايد تمام خصوصيات شهود و كيفيت شناسايي آنها نسبت به زن مشهود عليه را بيان كرده باشد.
البته فروض ديگري هم در كار هست كه به جهت ندرت اتفاق افتادن آنها ما بدانها تكيه نميكنيم، مثلاً فرضي كه شاهد هنگام رؤيت زن عادل نبوده و موقع اداي شهادت عادل باشد (عدالت تنها در هنگام اداي شهادت معتبر است نه در هنگام تحمل يا مواقع ديگر) يا شاهد هنگام رؤيت زن صغيره بوده و موقع اداي شهادت بالغ شده باشد يا شاهد هنگام رؤيت زن شوهر او يا مالك او يا در حكم مالك بوده و بعداً از زوجيت يا ملكيت او خارج شده، يا زن قبلاً از اهل كتاب يا از اهل بوادي بوده كه نظر به او جايز بوده است و بعداً مسلمان شده يا شهري گشته است يا فروض ديگري كه همگي فروض نادري است و به جهت ندرت نميتوان آنها را عنوان كرد، ولي فرض نظر اتفاقي در مورد شاهدي كه در باره مشهود عليه ميخواهد شهادت دهد، بسيار شايع است.
7 ) نتيجه بحث در باره مكاتبه صفار:
از مكاتبه صفار استفاده ميشود كه زن ميتواند في الجمله قسمتي از صورت را كه نقاب آنها را نميپوشاند همچون چشم و اطراف آن بدون ضرورت آشكار سازد و نظر مرد به اين قسمتها جايز است.
ب) بررسي روايات ديگر استدلال شده بر عدم استثناي وجه و كفين:
مرحوم آقاي خوئي به روايتي كه در هنگام ازدواج اجازه نظر به وجه و كفين زن را داده است و يا در هنگام خريد اماء، اجازه نظر بدانها را داده است بر عدم جواز نظر در غير حال ازدواج و خريد اماء تمسّك كردهاند.
1 ) توضيح استاد ـ مد ظلّه ـ در باره استدلال فوق:
استدلال به روايات فوق مبتني بر بحث مفهوم شرط نيست تا با انكار مفهوم شرط دلالت روايات فوق خدشهدار گردد، زيرا بحث مفهوم شرط در نفي حكم در غير صورت شرط به نحو سالبه كليه است و ما در اينجا به اين امر نيازمند نيستيم، ولي بهرحال از هر قيدي (چه شرط باشد، چه وصف، چه لقب) استفاده ميگردد كه اين قيد در حكم دخالت دارد و نميتوان حكم را تمام اقسام عنوان اعم از عنوان مأخوذ در دليل جاري دانست وگرنه قيد لغو ميگردد، از اين روايات هم معلوم ميگردد كه جواز مطلق نظر به وجه و كفين زن وجود ندارد وگرنه چه وجهي براي تقييد جواز به زمان ازدواج و شراء امه باقي ميماند.
از سوي ديگر در روايت جواز نظر را در حال ازدواج به يكي از مختصات ازدواج تعليل كرده است «فانّها يشتريها باغلي الثمن» اگر ذاتاً جواز نظر در كار باشد، تعليل به امر عرضي مختصّ به حال ازدواج صحيح نبود، پس از اين تعليل استفاده ميشود كه علّت ذاتي براي جواز نظر به وجه و كفين زن (كه قدر متيقن از جواز نظر در هنگام ازدواج ميباشد) وجود ندارد.
استدلال به روايات فوق مبتني بر دلالت «لابأس» بر جواز نيست تا اين اشكال شود كه بأس اختصاص به حرمت ندارد و كراهت را هم شامل ميشود و نفي بأس، هر دو را نفي ميكند و اثبات بأس دليل بر حرمت نيست و با كراهت هم ميسازد، چه در پارهاي از رواياتِ صحاح كلمه «بأس» بكار نرفته است و امام جواز نظر به وجه و كفين را در حال ازدواج يا خريد اماء با الفاظ ديگر بيان كردهاند.
2 ) پاسخ استاد ـ مد ظلّه ـ نسبت به استدلال فوق:
ما سابقاً بارها گفتهايم كه ازدواج و خريد امه حالت ويژه و خصوصيات خاصي دارد چون نظر در اين دو حال نظر مطالعهاي و دقيق است[6] و به جهت بررسي صلاحيت زن براي استمتاعات جنسي ميباشد كه قهراً موجب تحريك و اثاره شهوت است، نظر اين چنيني تنها در حال ازدواج و خريد اماء جايز است و اين دليل آن نيست كه نظر عادي غير مطالعهاي كه با شهوت هم همراه نيست در غير حال ازدواج و خريد اماء به وجه و كفين زن حرام است.
بنابر اين روايات فوق هم دليل بر عدم استثناي وجه و كفين نيست.
«والسلام«
[1] ـ فقيه 3: 67/3347.
[2] ـ عبارت جواهر اين است: «ولا مرها بالتنقب عند ارادة الشهادة عليها الّتي هي من الضرورة في مكاتبة الصفار»(جواهر 29: 77)، عبارت نياز به توضيحي دارد كه در متن ذكر شد.
[3] ـ(توضيح بيشتر كلام استاد ـ مدظله ـ)، اختلاف بين صاحب جواهر از يك سو و مرحوم شيخ انصاري و استاد از سوي ديگر از اينجا ناشي شده است كه صاحب جواهر امر به تنقب را امر نفسي دانسته كه از لزوم نفسي پوشش قسمتي از صورت كه ضرورتي در كشف آن نيست ناشي شده است، مرحوم شيخ انصاري امر به تنقب را امر شرطي دانسته، كه بدونِ نقاب، شهادت شهود از شرايط لازم برخوردار نخواهد بود، مرحوم شيخ ميفرمايد: چون در اذهان سائلين اين احتمال بوده كه صورت زن بايد براي شهادت آشكار باشد تا شهود او را ببينند و از سر معرفت كامل شهادت دهند، در نتيجه توهم ميشده است كه نقاب كه قسمتي از صورت را ميپوشاند، ممنوعيت دارد. امام عليه السلام براي ردّ اين احتمال امر به تنقب كرده است تا مانعيت محتمل نقاب را براي تحقق شهادت از بين ببرد.
استاد مد ظلّه هم همچون شيخ انصاري امر به تنقب را امر نفسي نميدانند، بلكه آن را امر شرطي ميدانند ولي ذكر آن را اشاره به مانعيت برقع در تحقق شهادت ميدانند، ممكن است در تقريب كلام استاد ـ مد ظلّه ـ چنين استدلال شود كه از روايت بيشك استفاده ميشود كه زن ميتواند برقع زده و در نزد شهود حاضر شود و اگر امر به تنقب، تنها امر ترخيصي بود, اين معنا استفاده نميگرديد، ولي شايد بتوان از جانب شيخ انصاري اين تقريب را پاسخ گفت بدين بيان كه از جمله «تظهر للشهود» مانعيت برقع استفاده ميگردد (و معلوم نيست امر به تنقب، به برقع مربوط باشد)، زيرا وقتي تمام صورت زن با برقع پوشيده است ديگر صدق ظهور للشهود نميكند، از سؤال سائل هم كه پرسيده است (…اولا تجوز الشهادة عليها حتي تبرز و تثبتها بعينها) معلوم ميگردد كه مفروض اين بوده كه اگر خروج از پشت پرده لازم باشد ميبايست زن بگونهاي باشد كه شهود بتوانند او را كاملاً بشناسند كه آن امر با برقع پوشيدن حاصل نميشود.
بهر حال امر به تنقب در نزد صاحب جواهر امر نفسي و در نزد مرحوم شيخ امر شرطي و ارشاد به عدم مانعيت نقاب در شهادت شهود و در نزد استاد امر شرطي و ارشاد به مانعيت برقع در شهادت شهود است.
[4] ـ (توضيح كلام استاد ـ مد ظلّه ـ) البته امر به تنقب در اينجا به جهت مطلوبيت اقامه شهادت به طور كاملاً صحيح ميباشد، و از اين رو امام عليه السلام دستور داده است كه زن قسمتي از صورت خود را كه نقاب نميپوشاند آشكار سازد تا شهادت كاملاً تحقق يابد، در حقيقت چون كشف وجه براي زن در حال عادي مكروه است، ولي در مقام شهادت به جهت تزاحم مصلحت اقامه شهادت با مفسده تنزيهي كشف وجه امام عليه السلام، امر به كشف وجه نموده است كه از آن برميآيد كه در حال اقامه شهادت، مفسده تنزيهي تأثير فعلي در كراهت كشف وجه ننموده است، بهرحال جواز كشف وجه بدون ضرورت، عدم حرمت ذاتي كشف وجه را ميرساند (البته في الجمله).
[5] ـ البته اين تقريب مستقيماً در مورد استثناي وجه از حرمت نظر ميباشد و استفاده استثناي وجه از وجوب ستر از آن به ضميمه كردن مقدمه ديگر همچون ملازمه بين جواز نظر و جواز كشف نيازمند است.
[6] ـ علاوه بر اين سابقاً استاد ـ مد ظله ـ فرمودند كه ممكن است ما نظر اول را در حال عادي جايز و تكرار نظر را حرام بدانيم همچون نظر محقق در شرايع، ولي در حال ازدواج و خريد اماء تكرار نظر هم تا غرض شناسايي حاصل نشده است جايز ميباشد، پس از اين جهت هم، ازدواج و خريد اماء خصوصيت دارند.