الجمعة 04 جُمادى الآخرة 1446 - جمعه ۱۶ آذر ۱۴۰۳


سبک زندگی

پرهیز از تکروی

مقالاتی را که آقا موسی می نوشت، به نظر تمامی افراد جلسه می رساند، با اینکه الزامی در این کار نداشت. او خود مقالات دیگران را ملاحظه می‌کرد و قرار بود آنها را اصلاح کند؛ ولی مقاله‌ای را که خود می‌نوشت، به نظر تمامی افراد می‌رساند. آقا موسی گفته بود: این مسئله طبیعی من است. درباره مقاله‌ای که از جلسه‌ای خارج می‌شود، چرا دیگران نظر ندهند؟ چرا من تکرو باشم؟ و این اخلاقی که در ایشان بود، طبعاً همه را جذب می‌کرد.

————————-

زندگی شیخ انصاری و ملاعلی کنی

شنیدم که یکی از اعیان مهم تهران که از درباری‌ها بوده، خدمت شیخ انصاری می‌رود و وضع زهد شیخ را که می‌بیند، ضمن تجلیل بسیار از شیخ، انتقادی از حاج ملا علی کنی می‌کند و می‌گوید: او متمّول است و با شما خیلی فرق دارد. شیخ انصاری خیلی ناراحت می‌شود و می‌گوید:

باید از این حرف استغفار کنی. بین من و او خیلی فاصله هست. من سر و کارم با طلبه‌هاست. من اگر بخواهم وضع مرفه داشته باشم، درس‌خواندن برای طلبه، مشکل می‌شود و او به درس‌خواندن تن نمی‌دهد. من باید سطحم را با آنها منطبق کنم؛ ولی حاج ملاعلی کنی سر و کارش با شماست، سرو کارش با سلاطین و اعیان و اشراف و امثال اینهاست.

او باید آن گونه زندگی کند و من باید زندگی‌ام این گونه باشد. اگر او مانند من باشد، مورد اشکال قرار می‌گیرد. من هم اگر مثل او باشم، به من اشکال وارد است. شما باید از این سوءظن و جسارتی که به یک شخصیت عظیم الشأن کردی، استغفار کنی.

————

تأثیر همسر در سرنوشت انسان

همسر در سرنوشت انسان خیلی خیلی مؤثر است. والده ما در سرنوشت حاج آقای ما خیلی مؤثر بود. همسر من در سرنوشت من خیلی مؤثر بوده است. همسر مرحوم آقای طباطبایی هم همین طور بود. ایشان با والده ما مربوط بود. رفیق بودند. خیال می کنم با خانواده ما هم مربوط بودند. همسر اگر موافق باشد، خیلی مؤثر است.

———————

صرف پول رضا خان در راه مخالفت با رضا خان

حاج میرزا فخرالدین جزایری می‌گفت: زمانی که مدرس هنوز زندان نرفته و از ناحیه رضاخان تحت نظر بود، با بقّالی که نزدیک منزلش بود، قرار گذاشته بودیم. کسی که تحت نظر است، گاهی زیاد تحت مراقبت است و گاهی کم. مراقبت شُل و سِفت می‌شود . موقعی که مراقبت خیلی شدید بود، رمزی بین ما و آن بقال بود که با آن رمز بفهماند که الآن وقت مناسبی برای دیدار مدرس نیست.

گفت: یک روز منزلش رفتم و صد تا هزارتومانی دیدم. تا آن موقع هزارتومانی ندیده بودم. آن وقتی هم که ایشان برای ما نقل می‌کرد، ما هم هیچ هزارتومانی ندیده بودیم. هزارتومانی منحصر به سلاطین و ثروتمندان بود. می‌گفت: ما که هزارتومانی هیچ وقت ندیده بودیم، آنجا پیش مدرس دیدیم. گفتم: این چیست؟ گفت که رضاخان این را برای ما فرستاده و گفته که این در اختیار تو باشد با آن هر کاری می‌خواهی بکنی، بکن و هر پستی هم بخواهی، ما در اختیارت می‌گذاریم؛ ولی کاری به کار ما نداشته باش و بگذار ما زندگی کنیم.

گفتم: شما چه گفتید؟ می‌گفت: من به آن واسطه گفتم: من با این شرط قبول می‌کنم که این پول را صرف مخالفت با خود او کنم. اگر با این شرط می‌پذیرد، من این را قبول می‌کنم؛ و الا نه. واسطه رفته بود که شرط مدرس را مطرح کند. گفت: ما آنجا بودیم که صدای اسب آمد. آن شخص با اسب آمد و پول را برداشت و برگرداند.

————–

مراقبت برای تضعیف نشدن شاه شیعه

صدورحکم تنباکو بخاطر در نظر گرفتن همه جهات چند ماه طول کشید. در قصه تنباکو که میرزا می‌خواست اقدام کند، سعی عمده‌اش این بود که جهات مختلف در نظر گرفته شود. یکی اینکه معتقد بوده است حتی المقدور ناصرالدین شاه تضعیف نشود؛ حتی شنیدم بعد از آنکه میرزا بالأخره به‌ناچار اقدام کرد، می‌فرمود که خوب نشد شاه شیعه را در مقابل دیگران تضغیف کردیم؛ لذا فوری تصمیم نمی‌گرفت؛ چون بالأخره این پادشاه متظاهر به تشیع است، علاقمند هم بوده، و ممکن است با تضعیف او، عثمانی بخواهد ایران را قبضه کند. یک کمی خطر قبضه کردن هم بوده است و در بعضی جاها هم پیش می‌آمدند و می‌گرفتند؛ لذا با توجه به این خطر، میرزا نسبت به صدور حکم دست نگه می‌داشته.

—————–

خودسازی مرحوم مدرس

حاج میرزا فخرالدین جزایری نقل می‌کرد که: مدرس تشک و مانند آن زیر خودش نمی‌انداخت. عمامه‌اش را روی متکا می‌گذاشت و روی زمین می‌خوابید و عبایش را روی خودش می‌کشید و آن هم لحافش بود. می‌گفت: این شخص باید زندان ببیند. اگر قرار بشود که روی تشک و امثال اینها بخوابد، نمی‌تواند زندان را تحمل کند.

——————–

بی پروایی مدرس

مدرس را خودم درک نکردم؛ ولی با واسطه چیزهایی شنیده‌ام. یک مطلب از مرحوم والد شنیدم. ایشان می‌فرمود: مرحوم مدرس مجلس رفته بود و صحبت می‌کرد. شعر معروفی درباره مرده‌هاست که می‌گوید:

آنان که به صد زبان سخن می‌گفتندآیا چه شنیدند که خاموش شدند؟

مدرس درباره مخالفینش که خیلی نطاّقی می‌کردند و قبلاً همراه مدرس بودند؛ ولی بعداً برگشتند، می‌گفت:«آنان که به صد زبان سخن می گفتند، آیا چه شنیدند، چه دیدند، چه گرفتند، چه خوردند که خاموش شدند؟

——————-

شوخی مرحوم شیخ انصاری با فاضل دربندی

شیخ انصاری شوخی‌های جالبی داشته است که با متانت و ذوق خاص توأم بوده است. می‌گویند: فاضل دربندی، ملای با سواد معاصر شیخ بوده است و هر دو، شاگرد شریف‌العلماء بوده‌اند. فاضل دربندی ملای جامع و در عین حال ساده بوده و خودش را از شیخ هم اعلم می‌دانسته است. روزی در حرم حضرت امیر‌ـ‌علیه السلام ـ خطاب به شیخ می‌گوید: به خدا قسم یا به صاحب این قبّه قسم! من اعلم از شما هستم.

شیخ می‌گوید: آقا! شما چرا قسم می خورید؟ قسم خوردن وظیفه منکر است.

قضیه دیگر این است که فاضل اردکانی خیلی شوخ بود و حرف‌هایش را به‌طور مخصوصی تعبیر می‌کرد (مرحوم حاج آقا مرتضی حائری می فرمود: از خصوصیات اردکانی‌ها، شوخی‌های صریح است). فاضل اردکانی گفت:« حرف‌های ملّا مرتضی مثل میخ می‌ماند. هر چه انسان بیشتر بجنبد، بیشتر به آدم فرو می‌رود».