شرح فرازی از زیارت جامعه کبیره
بسم الله الرحمن الرحیم
اکسیر محبت و اطاعت
شرح فرازی از زیارت جامعه کبیره
من اطاعکم فقد اطاع الله و مَن اَحَبَّكُم فقَد اَحبَّ الله
بدون شک، زیارت جامعه کبیره، از مهمترین برکات وجود سراسر نور و برکت حضرت امام هادی علیهالسلام است که توسط آن حضرت، تلقین و آموزش دادهشده است. این زیارت نورانی، معجونی دلفروز از معرفت به خداوند و معرفت به وسایط فیض الهی است که در کنار آموزههای ناب توحیدی و معارف عمیق شیعی، الفاظ و گفتار آنکه خطاب به معصوم علیهالسلام خوانده میشود، سرشار از جنبههای عاطفی و محبتی است. این زیارتنامه، اکسیری از معرفت و محبت است که مهرورزی طرفینی بین عبد و مولا را به تصویر میکشد و توجهات خاص و عنایات پربرکت میان زائر و مزور را به زیباترین وجهی برمیانگیزد.
ازآنجاکه جنبه «محبت امام علیهالسلام» در این درسنامه امام شناسی، جلوه برجسته دارد و در فرازهایی نیز بهطور خاص، مدنظر قرارگرفته، در اینجا بهطور خلاصه به توضیح و شرح این مسئله پرداخته میشود.
مقدمه
محبت، لطيفه نهانى پروردگار در دلوجان انسان است. خدای متعال از بدو آفرينش، با دميدن نفحهى جانبخش خويش او را شيفته و شيداى خويش ساخت و همين محبت است كه فطرت انسان را خداجو ساخته و در تمام لحظات عمر، دانسته یا ندانسته در طلب هر چه كه مىرود، در حقیقت در جستوجوی اوست. هراندازه كه دلوجان محبّ با محبت محبوب يگانه عالم، بيشتر آميخته باشد، آتش شوق و شيدايىاش سوزندهتر است. محبت، چراغ راه سالكان و ره پويان كوى يار است كه هم نور فروزنده است و هم آتش گرمیبخش. محبت به معبود است که بنده را به عبادت و اطاعت مىكشاند تا رمز (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ)[1]؛ (و جنّ و انس را نيافريدم جز براى آن كه مرا بپرستند.) دريابد.
طفيل هستى عشقاند آدمى و پرى
ارادتى بنما تا سعادتى ببرى
بكوش خواجه و از عشق بىنصيب مباش
كه بنده را نخرد كس به عيب بىهنرى[2]
خدای متعال، ائمه اطهار علیهمالسلام را واسطه فیض خویش با بندگان قرار داده و برای اینکه بندگان، راحتتر و با درک بهتری او را اطاعت و عبادت کنند، بندگانی از جنس خودشان را واسطه فرموده تا الگوی بندگی برای خلق باشند و حکیمانه، اطاعت آنها را اطاعت از خود مقرر فرمود تا از جهت بینش و انگیزش، انسانها تنها راه تقرب به خدا و نیل به سعادت را _ که همانا اطاعت و عبادت حضرت حق است_ آسانتر درک و طی مسیر نمایند؛ و ازآنجاکه اطاعت و سرسپردگی، جز با چاشنی دلنشین و محرک محبت حاصل نمیشود، خدای متعال باز هم حکیمانه، محبت آن انوار پاک را در دل دلدادگان به آنان انداخت تا این اطاعت و پیروی، هم عاقلانه و حکیمانه و هم عاشقانه باشد و سیر در مسیر حق و حقیقت، چیزی کم نداشته باشد.
آبی است محبت تو، گویی
کآمیختهاند با گِل من
همانگونه که اطاعت اهلبیت علیهمالسلام اطاعت از خداست، محبت اهلبیت نیز از محبت خداى متعال جدايى ندارد؛ زيرا آنان را از پروردگار جدايى و افتراقى نيست.
این همافزایی اطاعت و محبت، درواقع حکمت سعادتبخش و هدایتگر الهی است که در کلام نورانی حضرت امام هادى ـ عليهالسّلام ـ در زيارت جامعه بهطور خاص و مکرر مورد توجه قرارگرفته است:
«من اطاعکم فقد اطاع الله و مَن اَحَبَّكُم فقَد اَحبَّ الله.»[3]؛ آنکه شما را اطاعت کند، همانا خدا را اطاعت کرده و آن كه شما را دوست بدارد، همانا خداى را دوست داشته است.
نکته لطیف و البته بسیار عمیق و راهبردی در این فراز آن است که حضرت، محبت و طاعت اهلبیت را مشابه و مثل محبت و طاعت خدا ندانسته و نفرموده من اطاعکم کمن اطاع الله و من احبکم کمن احب الله؛ بلکه آن را عین محبت و اطاعت الهی دانسته که جدایی و انفکاکناپذیرند!
محبت اهلبیت ـ عليهمالسّلام ـ، مركب تند سيرى است كه دوستداران واقعى آنان را از مهلكههاى دنيا و آخرت مىرهاند و تا سرمنزل مقصودشان مىرساند، بهشرط آن كه در محبت خويش صداقت آرند و جمال شاهد رعناى محبت را به زيور طاعت و بندگى بيارايند. بلال بن حمامه گويد: روزى پيغمبر اكرم ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ شاد و خندان بر ما وارد شد، عبدالرحمن بن عوف عرض كرد: يا رسول الله از چه روى اين چنين خندانيد؟ فرمود:
بهواسطهی بشارتى كه از طرف پروردگارم دربارهى پسر عمو و برادرم و دخترم به من رسيده، آنگاهکه خداوند اراده كرد فاطمه ـ عليهاالسّلام ـ را به ازدواج على ـعليهالسّلام ـ درآورد، فرشتهاى را امر كرد شجرهى طوبى را تكان دهد. همینکه آن را تكانيد، ورقههايى بر زمين ريخت، خداوند ملائکهای به وجود آورد تا آن اوراق را جمعآورى كنند. روز قيامت، همان ملائکه در محشر ميان مردم گردش مىكنند، هر دوست خالص ما خانواده را كه ببينند، يكى از آن نوشتهها را به او مىدهند كه برات آزادى از جهنم است. به بركت برادر و پسرعمویم على بن ابىطالب و دخترم فاطمهى زهرا، مردان و زنانى از امتم از شرارهى آتش جهنم آزاد مىشوند.[4]
محبت خداى متعال، شيرازهى وجود هستى است و کسی که مدعی محبت خداست، بايد آيين دوستی و محبت را بياموزد و علاوه بر محبوب، آن چه مورد عنايت محبوب است را نیز دوست بدارد و محبوبِ محبوب را محبوب خويش بداند؛ چنانکه امام سجاد، در مناجات خويش با حضرت معبود، چنين مىفرمايد:
«اللّهم اِنّى اسئَلُكَ حُبَّك و حبَّ مَن يُحِبُّك.»[5]؛ الهى! از تو محبت خودت و آن كه را تو دوست مىدارى، مىطلبم.
به فرمودهى پروردگار كريم، كسى در درگاه الهی محبوبتر از اهلبیت پیامبر علیهمالسلام نیست. خداوند در «حديث كسا» هنگامیکه پنجتن آل عبا در زير كسا جمع شدند، در جمع ملائکه خويش، محبت آنان را سبب آفرينش تمامى آسمانها و زمين و هر چه در آنهاست و عالم هستى را طفيل وجود ايشان معرفى فرمود:
اى ملائکهی من و اى ساكنان آسمانهاى من! بهدرستی كه من آسمان بنا يافته و زمين پهن گشته و ماه روشنیبخش و خورشيد رخشان و فلك دوّار و درياى جارى و كشتى سیرکننده را خلق نكردم، مگر به جهت محبت و دوستى اين پنج نفر كه زير كساء آسودهاند. جبرييل امين عرض كرد: اى پروردگار! ايشان چه كسانى هستند؟ خداوند ـعزّوجلّ ـ فرمود: ايشان اهلبیت پيامبر ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ و معدن رسالتاند؛ هُم فاطِمَةُ و اَبُوها و بَعْلُها و بَنوُها؛ فاطمه و پدر او و شوهر و فرزندان او.[6]
هم چنين پيامبر اكرم ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ فرمود:
«اَحِبّونى لِحُبِّ اللهِ ـعزّوجلّ ـ واَحِبّوا اهلبیتى لِحُبِّى.»[7]؛ مرا به خاطر محبت خدا دوست بداريد و اهلبیتم را براى محبت و علاقهاى كه به من داريد، دوست بداريد.
پس چارهای نیست که انسانها در مسير سعادت و آخرت، محبت محبوبان خدا را در دل داشته باشند و سر بر خط فرمان ايشان بنهند؛ چنانکه خداى متعال اجر و مزد رسالت و هدايت نبى مكرّم خويش را در محبت اهلبیت ـعليهمالسّلام ـ قرار داده است:
(قُل لاَّ أَسْـَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ آلْمَوَدَّةَ فِى آلْقُرْبَى)[8]؛ اى محمد! مردم را بگو كه من در برابر هدايت و نجات شما پاداشى نمىطلبم، مگر مهرورزى به نزديكانم را.
جایگاه و اهمیت محبت اهلبیت علیهمالسلام
ارزش و اهميت مهرورزى و محبت به خاندان پيامبر که در زیارت جامعه کبیره از بیان مبارک امام هادی علیهالسلام مورد تأکید قرارگرفته، بهقدری اهمیت دارد كه بر اساس روايات، ايمان هيچ مؤمنى جز با آن كامل نشود و قدر و اهميتى نخواهد داشت؛ گويى عيار زر ايمان انسان، بسته به محبت اهلبیت ـعليهمالسّلام ـ است؛ چنانکه نبى مكرّم اسلام ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ مىفرمايد:
بندهاى ايمان نمىآورد، مگر آن كه مرا از جان خويش بيشتر دوست داشته باشد و اهلبیت من نزد او، عزيزتر از اهلبیتش باشند و خاندان مرا بيش از خاندان خويش دوست بدارد و ذات مرا از ذات خويش بيشتر دوست داشته باشد. [9]
از همين روست كه عمود خيمه اسلام و پايه مسلمانى مسلمانان، محبت اهلبیت معرفى شده است كه حضرت امام صادق ـعليهالسّلام ـ فرمود:
«لِكُلِّ شَىْءٍ اَساسٌ و اَساسُ الإسلامِ حُبُّنا اهلَ البَيت.»[10]؛ هر چيزى را پايه و اساسى باشد و اساس و زيربناى اسلام، محبت ما اهلبیت است.
بنابر این برای انسان مؤمن در مسیر سعادت اخروی، توشهاى وسيعتر از محبت اهلبیت و ولايت اولياى الهى ـعليهمالسّلام ـ نيست. هر كه از اين خرمن پرفيض دامنى بيشتر فراهم آورد، زودتر به مقصد خواهد رسيد و دشوارى راه بر او آسانتر خواهد آمد. سرور كائنات و سيد انبياى الهى، حضرت محمد مصطفى ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ فرمود:
آگاه باشيد هر كه با محبت آل محمد بميرد، شهيد مرده است. هر كه با محبت آل محمد بميرد، آمرزيده به سراى باقى مىرود. هر كه با محبت آل محمد بميرد، توبهکار مرده است. هر كس با محبت آل محمد بميرد، مؤمن و در حال كامل شدن ايمان از دنيا رفته است. هر كس كه با محبت آل محمد بميرد، فرشته مرگ و ازآنپس نكير و منكر بشارت بهشتش دهند. هر كس با محبت آل محمد بميرد، چونان عروسى كه به حجله مىخرامد، به بهشت خواهد خراميد. هر كس با محبت آل محمد بميرد، بر سنت پيامبر از دنيا رفته و آگاه باشيد آن كه با بغض و كينه به آل محمد بميرد، روز قيامت چنان محشور شود كه بر پيشانىاش نوشتهشده: نااميد از رحمت پروردگار، آنکس كه با بغض آل محمد بميرد، بوى بهشت به مشامش نخواهد رسيد.[11]
هرچند محبت اولياى الهى از عظمت والايى برخوردار است و جز با آن، مسير كمال را نمیتوان پيمود، دستیابی به آن نيز محتاج عنايت پروردگار رئوف و خود اهلبیت است كه تا عنايت آنان نباشد، مهر و محبتشان در سينه محبان فروننشیند و نهال رعناى محبت، تنها بهقدر ظرفيت دل مشتاقان به بار خواهد نشست. پس بايد عاجزانه دست نياز به دامان بىنياز آويخت و دستیابی بدين فيض عظيم را هم از او خواست تا در پرتو نور محبت اولیا، جانودل به آتش عشق و محبت آنان افروخته شود و سوزوگداز عاشقى، مؤمن را به سير الى الله و رهايى از خاكدان تيره نفس و دنيا وادارد. حضرت صادق ـعليهالسّلام ـ فرمود:
خداوند محبت اهلبیت پيامبر را از آسمان فرو مىفرستد و آن را خزاينى است زير عرش پروردگار، هم چون خزاين زر و سيم كه تنها به مقدار معين و مقرر نازل خواهد شد و جز بهترين خلق خدا، از آن نصيب نخواهد داشت. محبت اهلبیت ابرى است چون ابرهاى بارانزا. آن هنگام كه پروردگار اراده كند از آن فيض به بهترين بندگان خويش بهرهاى عنايت فرمايد، اجازه مىدهد كه آن ابر بر آنکس فروبارد و حتى قلب كودكان در شكم مادران از اين باران رحمت برخوردار خواهد شد.[12]
نيز حضرت باقر ـعليهالسّلام ـ فرمود:
«لا يُحبُّنا الا مَن طابَ مَولِدُهُ.»[13]؛ ما را جز انسانهاى حلالزاده، دوست نمىدارند.
محبت، چاشنی طاعت
چنانکه در فرمایش امام هادی علیهالسلام مشاهده میشود، اطاعت و محبت مانند دو بال برای پرواز و صعود معنوی محبین اهلبیت هستند که هر دو باهم لازم و ضروری است بلکه صرف محبت نهتنها ناکافی، بلکه اصلاً باید گفت محبت جنبه مقدمی داشته و نردبان سیر در مسیر طاعت است.
اظهار اشتياق به محبوب، زمانى مقبول و پسنديده است كه از سوى محبوب، مهر تأييد و امضاى قبول خورد. شرط سودمندى محبت و كامجويى محب، آن است كه در دعوى خويش صادق باشد و در ادعاى خود، وفادار و مطيع و فرمانبردار محبوب گردد. آن كه دل درگرو مهر يارى نهاده، بايد سر نيز در كمند طاعت وى اندازد و از هر چه جز رضايت و خشنودى اوست، سرباز زند. بسى مايهى شرمسارى و ندامت است كه كسى ادعاى عاشقى معشوقى نمايد، ولى ازآنچه وى پسندد، روى گرداند و در مسير آن چه مورد ناخرسندى اوست، گام نهد. در راه عاشقى شرط نخست، صداقت، دلدادگى و اثبات وفادارى است و اگر جز اين باشد، اين مهر و محبت نهتنها اثرى در پى نخواهد داشت، كه نزد يار به كمتر چيزى نيرزد و موجب خسران و شرمسارى نيز خواهد بود. از همين روست كه پيشوايان طريق بندگى و اولياى مكرّم الهى، ادعاى محبت و دوستدارى ياران خويش را كافى ندانسته، طاعت و تقوا و عمل به فرمانهاى خدا و رسول را شرط صداقت در دعوى تشيع و ولايت آنان معرفى فرمودهاند؛ حضرت امام محمدباقر ـعليهالسّلام ـ به جابر بن عبدالله انصارى فرمود:
اى جابر! آيا كسى كه ادعاى تشيع دارد، كافى است كه بگويد من اهلبیت را دوست مىدارم؟ به خدا سوگند، شيعه ما نيست، مگر كسى كه تقوا داشته باشد و از خدا اطاعت كند و ايشان جز با فروتنى، خشوع، امانتداری، زياد به ياد پروردگار بودن، روزه، نماز، نيكى به پدر و مادر، تعهد به همسايگان، فقيران، درماندگان، يتيمان و راستگویان و نيز تلاوت قرآن و به كار انداختن زبان در امور خير شناخته نمىشوند و امين طايفهشان در تمامى امور هستند… مگر همين گفتار زبان كه كسى بگويد: من على ـعليهالسّلام ـ را دوست دارم ]چون[ او را كفايت خواهد كرد، اگر اهل عمل نباشد؟! پس اگر بگويد رسول خدا را دوست دارم، رسول خدا ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ از على ـعليهالسّلام ـ بهتر است، سپس از سيرهاش تبعيت نكند و به سنتش عمل ننمايد، محبتش براى او نفعى ندارد.
پس تقوا داشته و براى آن چه نزد خداست عمل كنيد. بين خدا و بين كسى خويشاوندى نيست، محبوبترين بندگان بهسوی خدا ]و گرامىترين ايشان نزد او[ باتقواترین و عاملترين آنان در اطاعت الهى هستند. اى جابر! به خدا سوگند جز با انجام وظايف بندگى به خداوند نزديك نمىشوند و با ما برائتى از آتش نيست و كسى بر خداوند حجتى ندارد، اگر او را نبخشد. پس آن كه اطاعت خدا نمايد، دوستدار ماست و هر كه اهل معصيت باشد، دشمن ما به شمار آيد و به ولايت و دوستى ما جز با عمل و پرهيز از محرمات، نتوان رسيد.[14]
البته به نسبت اطاعت و فرمانبردارى از محبوبان الهى، محبت نیز مراتب و درجاتى خواهد داشت؛ چنانکه هر كس در بندگى حقتعالی ثابتقدمتر باشد، از ديگران پيش خواهد افتاد. امام امیرالمؤمنین ـعليهالسّلام ـ فرمود:
آن كه ما را با قلبش دوست بدارد و با زبانش يارى كند و در برابر دشمنان، با دستانش ما را همراهى كند، پس او با ما و در درجهى ما خواهد بود و آن كه ما را با قلبش دوست دارد و با زبانش يارى كند، ولى در كنار ما با دشمنان ما نستيزد، پس او به درجهاى پايينتر از قبلى است و آن كه ما را با قلبش دوست بدارد و با زبان و دستش يارى نكند، در بهشت خواهد بود.[15]
دلباختگى عشاق
آن كه در آرزوى افزونى محبت و مهر، صبر بر طاعت و معصيت پيشهى خود سازد، به مدد عشق و محبت باطنى به محبوب، به مقام صبر بر مصيبت و بلا نيز دست خواهد يافت و آنگاه است كه دلوجان سپر بلا خواهد ساخت و در مسير ديدار يار و سير و سلوك الى الله، از هيچ گزندى نخواهد هراسيد؛ چراکه از پس صبر، نوبت ظفر آيد و در پى تحمل مصيبتهاى عشق، به بارگاه حضرت معشوق توان رسيد.
از اين روست كه شيداييان محبت اهلبیت و سوداييان آستان اولياى الهى، چون زمين حاصل خيز محبتشان را به طاعت و عبادت شخم زده و خرمن خرمن معرفت چيدهاند، در راه اين شور و اشتياق، از پذيرايى هيچ غم و رنجى اكراهى به دل ندارند و تن و جان، آماج بلاهاى راه عشق كردهاند. تاريخ زندگانى هر كدام از ياران و محبان واقعى اين خاندان، گواه همين مطلب است.
پس از پايان جنگ احد و بازگشت پيغمبر ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ بهطرف مدينه، زنان و مردان از هر قبيله بر سر راه آمده بودند و بر سلامتى پيغمبر ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ، خداى را سپاسگزارى مىكردند. از قبيله بنى عبدالأشهل، مادر سعد بن معاذ جلوتر از ديگران مىآمد. در اين هنگام عنان اسب پيغمبر ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ در دست سعد بود. عرض كرد: يا رسول الله مادر من است كه خدمت مىرسد. حضرت رسول ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ فرمود: آفرين بر او.
مادر سعد نزديك شد، پيغمبر ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ او را به شهادت فرزندش عمرو بن معاذ تسليت فرمود. آن زن عرض كرد: «يا رسول الله! همینکه شما را به سلامت مشاهده نمودم، هيچ مصيبت و ناراحتى ديگر بر من اثر نخواهد كرد و دشوار نخواهد بود.» موكب پيغمبر ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ نزديك به زنى از انصار رسيد كه شوهر و پدرش كشته شده بودند. مسلمين او را به شهادت پدر و شوهرش تسليت دادند، در جواب آنها گفت: پيغمبر ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ چه طور است؟ گفتند: آنطور كه خواسته تو است، بحمد الله سلامت است. گفت: مايلم خودم آن جناب را مشاهده كنم و با چشمان خود ايشان را ببينم. همینکه چشمش به پيغمبر ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ افتاد گفت: «يا رسول الله! با وجود سلامتى شما، هر مصيبتى هرچند دشوار باشد، كوچك و آسان است.»[16]
[1]. سورهى ذاريات، آيهى 56.
[2]. حافظ شيرازى.
[3]. فقيه، ج 2، ص 613؛ بحارالانوار، ج 99، ص 129.
[4]. كشف الغُمّه، ج 1، ص 457.
[5]. بحارالانوار، ج 91، ص 148 (مناجات خمس عشره، مناجات محبين).
[6]. مفاتيح الجنان، حديث كساء.
[7]. بحارالانوار، ج 27، ص 76؛ امالى صدوق، ص 364.
[8]. سورهى شورى، آيهى 23.
[9]. كنز العمال، ج 1، ص 11؛ بحارالانوار، ج 17، ص 13.
[10]. بحارالانوار، ج 68، ص 281؛ ج 77، ص 156.
[11]. بحارالانوار، ج 27، ص 111؛ جامع الاخبار، ص 165.
[12]. بحارالانوار، ج 75، ص 291؛ تحف العقول، ص 313.
[13]. بحارالانوار، ج 25، ص 2؛ تأويل الآيات، ص 497.
[14]. كافى، ج 2، ص 75؛ وسائل الشيعه، ج 15، ص 234.
[15]. بحارالانوار، ج 10، ص 106؛ خصال، ج 2، ص 628.
[16]. شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 41.