فاطمه؛ شهیدۀ مدافع حریم انسانیت
بسم الله الرحمن الرحیم
فاطمه؛ شهیدۀ مدافع حریم انسانیت
مقدمه
بلافاصله با رحلت پیامبر ص، نقشهای شوم تحت عنوان «تعیین جانشین پیامبر» در سقیفه پایهریزی شد و نشانههایی از خطرناکترین انحراف تاریخ بشر که موجب شقاوت ابدی انسانها میگردید، رخ نمود. از میان امت پیامبر، تنها امیرالمؤمنین علی ع و عدهای محدود این خطر و آفت هولناک و عالمسوز را احساس کردند و هر چند مأمور به سکوت بودند، موضعگیریهای اندک اما بسیار مهم و اثرگذاری ابراز کردند. با توجه به ضرورت الگو برداری از سیره اولیای الهی در جهات گوناگون از جمله، در مسئله مهم حاکمیت الهی در زمین، و در مقام پاسخ به این سوال اصلی که: «رویکرد خاص سیاسی حضرت زهرا(س) در آن زمان حساس با مخالفان سعادت بشر چه بوده و چگونه بوده و بر اساس چه فلسفه و هدفی صورت گرفته است؟ و اگر با آن جلالت قدر به میدان نمیآمد، و یا با صِرف یک اعتراض و مشاهدۀ جسارت و جدیت مخالفان، پا پس میکشید و سکوت میکرد، آیا چهرۀ واقعی مخالفان حقیقت و نیز تصمیمشان بر دستیابی به خلافت و بازگشت به جاهلیت با زیر پا گذاشتن تمام اصول انسانی، بر بشریت روشن میگردید؟» این مقاله بر اساس شیوه مواجهه خاص ام الائمه و عصمت کبرای الهی در همین زمینه تدوین شده و نقش کلیدی و جهادی و بصیرت و آیندهنگری حضرت زهرا (س) را در مواجهه سیاسی با مخالفان ولایت را با استدلال و تحلیل وقایع و گزارشات موجود، مورد بررسی قرار میدهد و روشن میسازد که نقش الگویی دختر یگانه و مظلومۀ پیامبر، با بصیرت سیاسی الهی، به مقابلۀ جدی و همهجانبه و جهادی جانفشانانه چه بوده و اینکه چگونه آن مخدرۀ هستی، در راه نجات بشریت از افتادن در ورطۀ گمراهی ابدی و حفظ پایهها و ارکان هدایتی که رسول خدا پایهگذاری کرده بود، تنها و یکتنه قد علم کرد و با جنبههای گوناگونی از مظلومیت و فداکاری و بهرهگیری از ابزارهای گوناگون احساس و استدلال، در خانه و کوچه و مسجد و در پنهان و آشکار، با برپایی یک جهاد نرم و سخت، در مقابل این سناریوی انسانسوز ایستاد و در این راه، از فدا کردن جان خود و فرزند ششماههاش و نیز پذیرش انواع جسارتها و ضربوجرح و زخمزبان و هتک حرمتها فروگذار نکرد و همه را به جان خرید تا نهال نوپای اسلام که راز سعادت و تکامل بشریت بود، از خشکیدن نجات پیدا کند.
جایگاه الگویی حضرت زهرا(س)
خداوند متعال در ميان امت اسلامی چهارده نفر «حجت معصوم» آفريده، و فاطمۀ زهرا (س) یکی از آن انوار طاهره است. او از طرف اشرف مخلوقات، حضرت محمد (ص) بهعنوان بهترین زنان عالم و اولین وارد شوندۀ به بهشت معرفی شده که شادی و غضب او، عین شادی و غضب خدا و رسول است. جایگاه ذکر شده است. چنانکه حضرت امام باقر(ع) در عظمت و جلالت مادرش فاطمه ميفرمايد: «اطاعت فاطمه بر تمام بندگان الهی حتی جن و انس، پرندگان و حيوانات، پيامبران و ملائکه واجب است».
و حضرت امام زمانعجلاللهتعاليفرجهالشريف در توقيع مبارک ميفرمايد: «وَ فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ لِي أُسْوَةٌ حَسَنَة؛ و در (فاطمه) دختر پيامبر خدا(ص) برای من الگو و اسوهای زيبا است».
اين احاديث از باب نمونه، نشان میدهد که حضرت فاطمه زهرا(س) يکی از حجتهای خداوندی است و جنبۀ الگويی و رهبری دارد و حضرات ائمه اطهار بهعنوان الگو، اعمال و رفتار وی را سرمشق قرار میدادند.
نقش اصلاحگر و منجی فاطمه(س) برای امت اسلامی و بشریت
فاطمۀ اطهر، با داشتن چنین شخصیتی قطعاً نقش مصلح در جامعۀ انسانی داشت و در جایگاه یک مصلح، از تمام ابزار برای هدایت و اصلاح چالشها استفاده کرد. دوران حیات او در زمانی واقع شد که لازم بود در این مسیر افشاگری و جانفشانی کند و همین کار را کرد و الگویی برای اصلاحطلبان جامعۀ جهانی از جمله نهضت حسینی شد. امام حسین، چراغی را که فاطمه از خاموش شدن نجات داده بود، دوباره پرفروغ ساخت و کاری که حضرت فاطمه شروع کرده بود را در شرایطی مشابه، دوباره انجام داد. پس فاطمه صدیقه، منجی حقیقی بشر در زمان افول فضایل انسانی و الهی است.
پایه گزاری اضمحلال سعادت بشری در سقیفه
سنتهای الهی در بین بندگانش بر مبنای تدریج پیاده میشود و سنت هدایت بشر نیز از این قاعده مستثنا نیست. بر همین مبنا پیامبران الهی یکی پس از دیگری آمدند و با ارائۀ کتب آسمانی، نسخههای هدایت و سعادت را پیدرپی در اختیار انسانها قرار دادند و بدین ترتیب سطح استعداد و معرفت بشر گامبهگام بیشتر شد و رشد یافت و زمینه برای آمدن پیامبر بعد و جهشی دیگر در مسیر شناخت حق و حقیقت فراهم گردید. این راه همچنان ادامه یافت تا جایی که بشر به حدی از رشد و کمال رسید که در نگاه کلان به جامعۀ جهانی و بشری، هنگام ارسال آخرین رسول الهی با آخرین نسخۀ هدایت فرارسید. با ظهور تابناک پیامبر اسلام، خاتم پیامبران، و قرآن شریف، آخرین کتاب آسمانی و کاملترین دینها و جامعترین روشها فراروی بشریت گذاشته شد. این هرچند از جهتی مژده و بشارت به مردم آخرالزمان بود، اما از جهتی هشداری در زمینۀع دم ارسال پیامبر در جایگاه واسطۀ زمین و آسمان و کوتاهی دست بشر از دامان وحی بود؛ چنانکه قرآن کریم نیز آخرین نسخه و کتاب سعادت معرفی گردید که انحراف از هر کدام، موجب شقاوت ابدی برای تمام بشر میگردید و تلاش تمام انبیا بیحاصل میشد.
این اتفاق هولناک در سقیفه پایهگذاری شد.
از جناب سلمان نقل است که اولين نفرى كه برای بیعت با خلیفۀ اول اقدام کرد، پيرمردى عصابهدست كه در پيشانى اثر سجده داشت و درحالىكه لباسهاى خود را جمع كرده بود از منبر بالا رفته و به حالت گريه گفت: خدا را شكر كه مرا زنده نگهداشت تا اينكه تو را در اين مكان ديدم! دست خود را بگشا تا با تو بيعت كنم، و با او بيعت نموده و از منبر پائين آمد و از مسجد خارج شد. امام على(ع) فرمود:
«او ابليس ملعون بود، پيامبر به من گفته بود كه در روز غدير خمّ كه مرا به دستور خداوند به مقام خلافت نصب و تعيين فرمود و دربارهام آنچه لازم بود به مردم گفت و تبليغ آن را از همه خواست، ابليس و يارانش در آنجا حاضر بودند و به هم گفتند: اين امّت، پيوسته مورد هدايت و از هر گمراهى محفوظاند و به همين جهت هيچ راه نفوذى بديشان نخواهيم داشت؛ چراکه امام و پناه پس از پيامبرشان را يافتهاند. ابليس با شنيدن اين سخنان سخت متأثّر و اندوهناك شد و رفت، و حبيبم به من گفته بود پس از وفاتم مردم در سقيفۀ بنى ساعده پس از مخاصمه و مذاكره، با ابوبكر بيعت نموده سپس به سمت مسجد آمده و اوّلین كسى كه بر منبر با او بيعت كند ابليس لعين است كه بهصورت پيرمردى عصابهدست و شادان میآید و چنين و چنان میگويد. سپس شيطان با ساير يارانش گردآمده و پس از شادى بسيار روى به آنها نموده و میگويد: فكر مىكرديد ديگر ما را به اين جمعيّت راهى نيست؟ مرا چگونه ديديد؟! آرى، نفوذ من بديشان از همانجا آغاز شد كه فرمان خدا و رسول را زير پا گذاشتند».
بنابراین، با ماجرای سقیفه، زحمت 124 هزار پیامبر هدر رفت و بشر در معرض از دست دادن آگاهی از هدف خلقت قرار گرفت تا جاییکه ابلیس و شیاطین به شادمانی پرداختند و در اغوای همیشگی بشریت، طمع بستند. آرزوی شومی که از روز اول، خیال دستیابی به آن را برای کینهجویی از بنیآدم در سر داشتند. علی صراط مستقیم الهی است، و شیطان عزم خود را جزم کرده بود تا مانع دستیابی بشر به این صراط مستقیم شود:
«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنىِ لَأَقْعُدَنَّ لهَمْ صرِاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ؛ ثُمَّ لاَتِيَنَّهُم مِّن بَينْ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمَانهِمْ وَ عَن شَمَائلِهِمْ وَ لَا تجَدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِين».
فاطمه(س)؛ مانع جاهطلبی اهل سقیفه
بنا بر منابع قطعی در مصادر شیعه و اهل تسنن، اصل هجوم به خانۀ فاطمه پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) قطعی است هر چند در کمیت و کیفیت آن اختلاف نظرهایی به چشم میخورد. آنچه مهم است این است که نمیتوان باور کرد کسی از جماعت خواص امت، فاطمه را نمیشناخته و هتک حرمت خانه و خانوادۀ وحی و ناموس کبریا، از روی جهل و اشتباهی ساده صورت گرفته است.
به نظر میرسد جماعت مهاجم، عزم خود را جزم کرده بود تا برای رسیدن به لذت جاهطلبی و چیدن میوۀ تازهرسیدهای که زحمت باغبانی آن را پدر فاطمه کشیده بود، به هر اقدامی دست بزند و هر هزینهای را پرداخت نماید. چهبسا این حضور حماسی و قاطعیت حیرتانگیزِ سرور بانوان هستی با آن شرایط روحی و جسمی، در دو جبهۀ روانی و فیزیکی و سینهسپرکردن یکتنه در میان مهاجمان و آتشافروزان و شلاقبهدستان، اصلاً در باور آنها نمیگنجید و اکنون که با چنین وضعی روبهرو شده بودند و تنها مانع سر راه را غرشهای دلاورانه و حقخواهانۀ شیرزنی تنها و غریب در دفاع از حریم حق و حقیقت و ولایت و در مسیر حفاظت از زحمات پدر و همسر فداکارش میدیدند، و از طرفی میدانستند که شوهر پیلافکنش مأمور به صبر و دست خیبرشکنش بسته است، در یک تصمیم شوم، او را از سر راه برداشتند تا تمام نقشهها نقش بر آب نشود هرچند به قیمت هضم و خُرد کردن فاطمه تمام شود؛ چراکه اگر این فرصت طلایی از دست میرفت، دیگر آسیاب حکومت به آب آنان نمیچرخید و اگر خلافت به علی و آل فاطمه میرسید، باید آرزوی رسیدن به جانشینی پیامبر را به گور میبردند.
جالب آن است که در فرمایشات اهلبیت اشاراتی به این مسئله وجود دارد از جمله شخصی از امام علي(ع) پرسيد: «ای امير مؤمنان! به نظر شما، اگر پيامبر خدا فرزند پسری داشت كه به سنّ رشد رسيده بود، عرب امورش را به او واگذار ميكرد؟ فرمود: خير؛ بلكه او را ميكشت، اگرچه آنچه من انجام دادم، انجام نميداد! عرب، از كار محمّد(ص) ناخرسند بود و به آنچه خداوند از فضل خويش به وی بخشيده بود، حسادت ميورزيد. روزگار وی سخت گذشت، تا آنجا كه به همسرش تهمت زدند و شترش را رم دادند، با اينكه نيكيهای بسياری به آنان كرده و نعمتهای بزرگی به آنان ارزانی داشته بود. پس از رحلتش نيز برای اينكه رهبری را از خاندانش بازستانند، [با هم] همراه شدند و اگر قريش، نام وی را وسيلهای برای رياست و نردبانی برای عزّت و حكومت نمييافت، پس از رحلت او هرگز يك روز هم خدا را عبادت نمیكرد و به خویهای پيشين خود برمیگشت».
سپس حضرت با تكرار سؤال آن شخص ادامه دادند: «اگر [پيامبر(ص) را] فرزندی بود، چه میشد؟! شما آگاهيد كه پيامبر مرا به خاطر نژاد و خويشاوندي، به خود نزديك نكرد؛ بلكه به خاطر جهاد و خيرخواهی[من] چنين كرد. آيا فكر ميكنيد كه اگر او پسری داشت، آنچه را من انجام دادهام، انجام ميداد؟! يقيناً بهاندازهای كه من نزديك شدم، نزديك نميشد. افزون بر آن، اين نزديكي، نزد قريش دليلی برای برخورداری از شأن و مقام نبود؛ بلكه خود وسيلهای بود برای محروميّت و مظلوميّت».
حب جاه و دنیاطلبی در پرتو مصلحتاندیشی و خیرخواهی برای رسول خدا و دین اسلام و مسلمانان، در سیرة خلفا چنان جلوهای داشت که حتی در برخی موارد از ظهور و بروز آن اکراه نشان نمیدادند و فاطمه، چنین رویکرد خطرناک و دین براندازی را با دیدۀ ملکوتی و بصیرت خویش مشاهده میکرد و در برابر آن ایستاد. در تاریخ نمونههای عینی فراوانی از این هدف شوم در سیرۀ خواص گزارششده است که برخی در سالها و حتی دهها سال بعد از حیات فاطمه زهرا به وقوع پیوسته است.
فاطمه(س)، پاسبان و احیاگر زحمات مصلحان عالم
در جوّ خفقان و تبلیغات عجیب ایجاد شده در آن روزها، شخصیتی مثل فاطمه با آن جایگاه عظیم و جلالت قدر نزد خداوند و با تعریف و تمجیدهایی که پیامبر اکرم(ص) از او فرموده بود به میدان آمد و چنان پافشاری کرد که غاصبان ولایت ـ که در حقیقت غاصبان حق هدایت و سعادت تمام بشریت بودهاند ـ زشتی و پستی و رذایل نفسانی را در بالاترین طراز از خود بروز دادند و از ضربوجرح و سقط جنین و قتل یک خانم بیسلاح که دختر پیامبرشان بود نیز فروگزار نکردند.
اکنون سؤال این است که اگر این بانوی مظلومه با آن جلالت قدر به میدان نمیآمد، و یا با صِرف یک اعتراض و مشاهدۀ جسارت و جدیت مخالفان، پا پس میکشید و سکوت میکرد، آیا چهرۀ واقعی این افراد و نیز تصمیمشان بر دستیابی به این خلافت و بازگشت به جاهلیت با زیر پا گذاشتن تمام اصول انسانی، بر بشریت روشن میگردید؟
فاطمه با این فداکاری، هم حجت را بر مردم آن زمان تمام کرد، و هم برای جویندگان حق و حقیقت در نسلهای بعد تا قیامت روشن ساخت که چه کسانی در جایگاه خلیفۀ آخرین پیامبر، دستورات آخرین کتاب آسمانی را زیر پا گذاشتند و با از بین بردن دختر همان پیامبر و برداشتن او از سر راه، خود را جانشین و خلیفۀ او معرفی کردند و بدینسان زمینه را برای این باور و اندیشه فراهم کردند که: میتوان از هر راهی خلیفۀ پیامبر شد و به هر اقدامی نیز بعد از خلافت دست زد، حتی هتک حرمت و کشتار بیگناهان و غصب مال و جان و ناموس مسلمانان! و این یعنی عادی شدن نفاق حکومتی و پذیرش آن در سطح عمومی. آیا این بهراستی آفتی نبود که به جان عقلانیت و خردورزی بشر افتاد و راه جهالت را در پیش پای آنان، همچون بزرگراهی آباد و سهلالوصول و بلکه صراط مستقیم جلوه نمود؟ و انحرافی بزرگ در مسیر مستقیم هدایت و سعادت که همان پیامبر عزیز به روی مردم گشوده بود ایجاد کرد، چنانکه اکثریت افراد دچار اشتباه شدند و هستند؟
روشن است که اگر فاطمه با چنان رویکرد روشنگرانه، خباثت آن تصمیم هولناک را معلوم نکرده بود و چون ماهی تابان و درخشان در شب تار و ظلمت محض نمیدرخشید و با بصیرت و زمانشناسی و سیاستمداری خاص و الهی خویش، آن روی سکۀ خلافت غیر الهی و جانشینی بدون نصب از ناحیۀ خدا را برملا نساخته بود، باز هم آن جماعت مهاجم، بهاجبار از علی بیعت میستاندند و بر منصب غصبی تکیه میزدند، بدون اینکه جامعۀ بشری از نیت شوم و چهرۀ پلید و نفاقشان در گفتار و رفتار آگاه گردد و ندای حقخواهی و عدالتطلبی به گوش کسی برسد، و قطعاً راه حق بیرهرو میماند و باطل، یکهتاز بیحریف میدان بود.
اگر هنوز کورسویی از مشعل هدایتی که از زمان آدم تا کنون بهوسیلۀ انبیای الهی برافروخته شد، در تمام هستی مشاهده میشود و ندایی ضعیف از عدالتخواهی و سعادتطلبی هرازگاهی از گوشهای برمیخیزد، درواقع انعکاس همان نالههای «یا ابتاه» فاطمه در بین در و دیوار و غریو حقخواهی او در کوی و برزن و مسجد و محراب است. پس بشریت در سعادت و خوشبختی خویش وامدار فاطمه است و اگر پیامبر اکرم و دیگر ائمۀ اطهار علیهم السلام توانستند بههراندازه واسطۀ فیض در هدایت بشر باشند، بهدلیل جانفشانی و بسترسازی فاطمه در این زمینه است که به قیمت هتک حرمت و از دست دادن جان خود او تمام شد.
حضرت زهرا(س)، مدافع انسانیت در برابر امید مجدد ابلیس
سقیفه، محل برگزاری همایش شوم تاریخ بود، تا ابلیس جانی دوباره بگیرد و حزب شیطان با خارج کردن اهلبیت پیامبر از صحنۀ هدایت و زعامت، در سلطهای طولانی و فراگیر بر بشریت، طمع ببندند. البته هشدار به این مسئله از قبل توسط رسول خدا داده شده بود، چنانکه حاكم در «مستدرك الصحيحين» به سند خود از «ابن عباس» روايت كرده است كه حضرت رسول فرمود:
«ستارگان، امان براى اهل زمیناند از غرق شدن، اهلبیت من نيز امان امتاند از اختلاف، پس هر قبيله از عرب كه با اهلبیت من دربیفتد، دچار اختلاف گشته حزب ابليس مىشوند».
اصحاب سقیفه تمام تلاش خود را کردند تا بهترین زمینه برای رسیدن شیطان به این آرزوی شوم فراهم شود، اما فاطمۀ زهرا با بصیرت توحیدی و سیاست الهی خویش، متوجه این موضوع گردید، و تنها و یکتنه تمام خطرات را به جان خرید، تا شیطان و شیطانصفتان به این مقصد شوم و پلید نرسند و دست انسانها از دامان امام معصوم و حرکت در شاهراه سعادت و صراط مستقیم کوتاه نشود، هرچند دست خودش را با کتک و لگد کوتاه کردند و درنهایت در همین راه به شهادت رسید. این هشداری بود که فاطمه، خود بدان تصریح کرده بود، چنانکه در ضمن خطبۀ فدکیه، بهروشنی خطاب به مهاجرین و انصار و نیز غاصبان حق خلافت امیرالمؤمنین و سعادت بشر فرمود:
«… و آنگاه كه خداوند براى پيامبرش خانۀ انبيا و آرامگاه اصفيا را برگزيد، علائم نفاق در شما ظاهر گشت و جامۀ دين، كهنه و سكوت گمراهان، شكسته و پسترتبگان، با قدر و منزلت گرديده و شتر نازپروردۀ اهل باطل به صدا درآمد و درِ خانههايتان آمد و شيطان سر خويش را از مخفیگاه خود بيرون آورد و شما را فراخواند؛ مشاهده كرد پاسخگوى دعوت او هستيد و براى فريب خوردن آمادهايد! آنگاه از شما خواست كه قيام كنيد و مشاهده كرد كه بهآسانی اين كار را انجام مىدهيد! شما را به غضب واداشت و ديد غضبناك هستيد!»
اهل سقیفه، احیاگران ابلیس و یارانش بودند تا از خواب طولانی و ناامیدی هولناکی که در غدیر برایشان پیش آمد و نالۀ وحشت و ناکامی سردادند، بیدار شوند و فعالیت خود را از سرگرفته تیر خلاص را به قلب سعادت و هدایت فرزندان آدم بزنند، اما فاطمه سینۀ نورانی و ملکوتی خویش را در مقابل آن سپر کرد و فدایی سعادت بشر شد.
جالب آن است که خود امیرالمؤمنین به این هدف شوم و جاهطلبی ظاهرفریبانه و تحت لوای دموکراسی، تصریح کرده است. به گفتۀ ابن قتیبه، عالم اهل تسنن، وقتی بدون حضور حضرت علی (ع) برای ابوبکر بیعت ستاندند و آنگاه به امیرالمؤمنین دستور بیعت با او دادند، ضمن احتجاجی دندانشکن برای حقانیت خود به امر خلافت و امامت، خطاب به خلیفه دوم با اشاره به جاهطلبی غاصبان، آیندۀ این صحنهسازی شوم را پیشگویی فرمود:
«… آنگاه علی را نزد ابوبکر آوردند درحالیکه میگفت: من بندۀ خدا و برادر رسول خدا هستم. به او گفته شد: با ابوبکر بیعت کن. گفت: من از شما به این امر سزاوارترم، و هرگز با شما بیعت نخواهم کرد درحالیکه خودم به بیعت گرفتن از شما اولی هستم، شما این امر را از انصار ستاندید و در آن به قرابت و نزدیکی با پیامبر احتجاج کردید، و اکنون آن را از ما که اهلبیت پیامبر هستیم بهزور میستانید؟! آیا این شما نیستید که به انصار باوراندید که چون محمد از شماست پس نسبت به آنان در خلافت سزاوارترید؟! و آنان نیز با همین استدلال، سَروری را به شما دادند و امارت را به شما واگذار کردند. اینک من هم با روش خودتان با شما احتجاج میکنم: ما (که اهلبیت پیامبریم) در حیات و ممات به رسول خدا سزوارتریم، پس در مورد ما با انصاف رفتار کنید، اگر ایمان دارید! و در غیر اینصورت این ظلم دامنگیرتان خواهید شد و البته خودتان میدانید! عمر گفت: هرگز رهايت نخواهيم ساخت تا همچون ديگران يا با ميل و رغبت، و يا از سر زور و اجبار با ابوبکر بيعت كنى! حضرت فرمود: از این سينه شير بدوش كه تو را از آن سهمى است، و امروز در موفقیت کار او پافشارى کن که فردا آن را به خودت برخواهد گرداند!»
نتیجه
بزرگبانوی هستی، حضرت فاطمۀ زهرا(س)، الگوی همۀ حق خواهان و مصلحان، پیشقراول و پرچمدار مبارزه با طاغوت و ستمگری است. این کوثر مهربان آفرینش، در گفتار و خطابههای خویش با تبیین فلسفۀ حکومت اسلامی، برقراری نظم اجتماعی و انسجام و وحدتبخشی به جامعه را متذکر شده، برقراری عدالت و در امان ماندن از اختلافها و تفرقهها و برقراری نعمتهای الهی در میان مردم را از ثمرات برقراری حکومت حق معرفی نمود. با انحراف در جانشینی پیامبر(ص) و غصب حکومت توسط ابوبکر و عمر، مبارزۀ سیاسی فاطمه نیز آغاز شد و با تأکید بر آگاهیبخشی سیاسی به مردم، بهاتمام حجت با مخالفان منتهی گردید. منش سیاسی حضرت زهرا، نگرش غضبآلود به نظام سیاسی وقت و هیئت حاکم را در پی داشت و بهلحاظ عملکرد و کنش سیاسی، طیف وسیعی از فعالیتها را شامل میگردید: گفتگو با مردم کوچه و بازار و توجه دادن به حقانیت امیرالمؤمنین ع، سخنرانی در مسجد، مراجعه به خانههای مهاجران و انصار، مقاومت در برابر دشمنان و دفاع از حریم ولایت تا مرز شهادت خود و فرزندش و در نهایت، وصیت سیاسی مبنی بر دفن شبانه و اختفای تشییع و عدم حضور مهاجمان بر جنازۀ ایشان.
این تدبیر و روش فداکارانه و جانبازانه برای احیای حق و حقیقت، خط روشنی از مبارزه با دشمنان حقیقت و ولایت و ستمگران را برای پس از حیات خود و برای شیعیان و طرفداران خویش ترسیم مینماید و افقی پرفروغ از گذشته تا آینده باز میکند و فرهنگ سیاسی ولایتپذیری و مقابله با غاصبان حق هدایت و سعادت بشریت را بنیاد مینهد.
نویسنده: محمد جواد نوری