فاطمیه؛ مقدم بر عاشورا
بسم الله الرحمن الرحیم
فاطمیه؛ مقدم بر عاشورا
فاطمیه و مصیبت حضرت زهرا سلاماللهعلیها، در گفتار اهلبیت علیهمالسلام، مقدم بر عاشورا معرفی شده و بهطور طبیعی باید مصیبتی که منجر به این وقایع شد نیز برای بشر هولناکتر و خطرناکتر از حوادثی باشد که زمینهساز کربلا گردید. امام صادق علیهالسلام به همین مطلب تصریح نموده اند، آنجا که در پاسخ سؤال مفضل که پرسید:
ای فرزند پیامبر! آیا روز قصاص و خونخواهی شما از روز محنت و مصیبتتان باعظمتتر است؟ فرمود: … ولی هیچ روزی همچون روز محنت و اندوه ما در کربلا نیست، هرچند روز «سقیفه» و برافروختن آتش بر درب خانۀ امیرالمؤمنین، و حسن و حسین و فاطمه و زینب و امکلثوم و فضه و کشتن محسن با ضرب لگد، بزر گتر و وحشتناکتر و تلختر است؛ زیرا آن روز، اصل و ریشۀ روز عذاب است.[1]
به همین جهت است که پیامرسان کربلا، زینب کبرا سلاماللهعلیها عصر روز عاشورا بر بالین پیکر مطهر امام حسین علیهالسلام عرض میکند: «بأبي مَن عسکره في یوم الاثنین نهبا»[2] پدرم فدای کسی که سپاهیانش در روز دوشنبه غارت شدند.
روز شهادت امام حسین علیهالسلام جمعه است، اما چرا حضرت زینب به روز دوشنبه نیز اشاره میکند؟ دوشنبه، آغاز انعقاد بینش اموی و سفیانی و نقطۀ آغازین انحراف از ولایت الهی است. کسی که نداند کربلا صحنۀ رویاروییهای دو بینش است، نه به این دل میدهد و نه از آن دوری میجوید. روز رحلت پیامبر اکرم، همان روزی که سقیفه به منفعت میاندیشید و غدیر به حقیقت، روز دوشنبه بود و همان تفکری که امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را حذف و دیگران را تحمیل کرد، امروز حسین علیهالسلام را حذف و یزید را تحمیل میکند .
از نظر اعتقادی، آنچه در کربلا رخ داد ستیز همۀ اسلام با همۀ کفر بود؛ کسانی که با امام حسین علیهالسلام جنگیدند در حقیقت با ادعای مسلمانی، به انکار توحید و ردّ نبوت برخاستند و این نفاق به مراتب از کفر صریح کافران صدر اسلام بدتر و خطرناکتر بوده است، اما نکته اینجاست که واقعۀ کربلا و شهادت امام حسین علیهالسلام همراه با اهلبیت و اصحاب ایشان، در عاشورای سال 61 هجری، حادثهای نیست که فقط به زمان وقوعش مربوط بوده و صرفاً از دشمنی بنیامیه با اهلبیت عصمت و طهارت نشأت گرفته باشد. ریشههای اصلی این مصیبت بزرگ، به صدر اسلام و دشمنیهای حسابشده منافقانِ زمان پیامبر با آن حضرت برمیگردد که بهطور خاص، در ماجرای سقیفه و شروع انحرافی بزرگ بلکه بزرگترین انحراف در جامعۀ جهانی جلوه کرد و منجر به عکسالعمل شدید و ایثارگرانه و هتک حرمت خانۀ وحی و بانوی ملکوت شد .
هرچند مصیبت روز عاشورا برای همۀ اهلبیت بسیار سنگین و جانگداز است، اما مصیبت عاشورا، بیش از آنکه معلول ظلم و ستم بنیامیه در حق اهلبیت علیهمالسلام باشد، برخاسته از اساس منحرف و باطلی است که پایهگذاران سقیفه و هتاکان به مقام فاطمه پیریزی کردند تا جاییکه حضرت امام صادق علیهالسلام وزر و وبال همه را بهعهدۀ آن دو نفر میداند و میفرماید : بهاندازۀ یك حجامت خون در اسلام ریخته نمیشود، و مالی از راه حرام بهدست نمیآید، و زناشویی حرامی انجام نمیشود، مگر اینکه تا روز قیامت گناه آن بهگردن آن دو نفر است، تا قائم ما قیام کند…[3]
و در حدیثی دیگر از آن حضرت نقل شده است که بعد از شرح ماجرای غصب فدک و پاسخهای بیمنطق و زورگویانه آن دو نفر در برابر احتجاجات امیرالمؤمنین و فاطمه علیهماالسلام فرمود: هر ظلمی که در اسلام اتفاق افتاده و یا در آینده اتفاق خواهد افتاد، و هر خونی که به حرام بر زمین بریزد، و هر عمل منکر که به ناشایستی مشهور است و هر امر ناپسندیدهای، همانا وزر و وبال آن بر گردن آن دو و رواجدهندگان و پیروان آن دو و کسانی که به ولایت آن دو رضایت دادند نوشته میشود تا روز قیامت.[4]
پاسبانی از خط فرهنگ فاطمی
مادر و فرزند معصوم و مظلوم عالم، حضرت فاطمه و امام حسین علیهماالسلام، با جانبازی جانگداز، وظیفۀ خود را انجام دادند؛ اما وظیفۀ ما در احیای امر دین باقی است. این درسی است که از کربلا آموخته میشود. وقتی که امام حسین علیهالسلام در مسیر کربلا از فرزدق شاعر خبر شهادت جناب مسلم را شنید، دیدگانش پر از اشك شد و فرمود: خداوند مسلم را رحمت کند، او به سوی روح و ریحان و بهشت و رضوان خداوند پر کشید و تکلیف خود را ادا نمود، امّا هنوز تکلیف ما باقی است.[5]
بعد از شهادت امام حسین دوران تکلیف برای همۀ شیعیان شروع شده است. تکلیفی که از زینب
کبرا (س)، عضوی دیگر از خاندان هدایت و مظلومیت، آغاز گردید تا پرچم این نهضت حسینی برافراشته بماند و بشریت باری دیگر در معرض چنین انحراف و خطایی قرار نگیرد و تا مرز انحطاط کلی پیش نرود؛ چراکه دیگر نه پیامبری مبعوث میشود و نه کتابی نازل میگردد، و هدف از خلقت محقق نخواهد شد. این، دستوری است قطعی که هر کس در هر شرایطی و تا هر اندازه که توان دارد، باید به یاری فاطمه برخیزد و راه و روش او را در ظلمستیزی و احیای امر ولایت و امامت معصومان و زمینهسازی برای گسترش عدالت و ظهور فرزند منجی و منتقم فاطمه زنده کند و در این راه از هیچ تلاشی فروگزار ننماید؛ حتی با ذکر فضایل و مناقب، و زنده نگهداشتن یاد اهل بیت و نوحه و گریه و تباکی بر مصائب آنان. اهمیت این مسئله تا جایی است که به فرمودۀ امام صادق علیهالسلام، بهترین عمل معرفی شده و مومنان نسبت به آن فراخوانده میشوند. در توحید صدوق نقل شده است که از حضرت در مورد معنی «حیّ علی خیر العمل» سؤال شد، فرمود:
«خَیْرُ اْلعَمَلِ اْلوَلاَیةُ، و فِی خَبَرٍ آخَرَ خَیْرُ اْلعَمَلِ بِرُّ فَاطِمَةَ و وْلدِهَ»؛ بهترین عمل ولایت است، و در خبر دیگر وارد شده است که بهترین عمل، نیکی به فاطمه و فرزندان آن حضرت است.[6]
برّ و نیکی به فاطمه، نیکی در همراهی با ایشان در رفتار و گفتار بر اساس سبک زندگی فاطمی و راه و روش ایشان در تمام ابعاد زندگی است.
در یک کلام، بزر گبانوی هستی، حضرت فاطمۀ زهراعلیهاالسلام، الگوی همۀ حقخواهان و مصلحان، و پرچمدار مبارزه با طاغوت و ستمگری است. این کوثر مهربان آفرینش، در گفتار و خطابههای خویش با تبیین فلسفۀ حکومت اسلامی، برقراری نظم اجتماعی و انسجام و وحدتبخشی به جامعه را متذکر شده، برقراری عدالت و در امان ماندن از اختلافها و تفرقهها و برقراری نعمتهای الهی در میان مردم را از ثمرات برقراری حکومت حق معرفی نمود. با انحراف در جانشینی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و غصب حکومت، مبارزۀ سیاسی فاطمه (س) نیز آغاز شد و با تأکید بر آگاهیبخشی سیاسی به مردم، به اتمام حجت با مخالفان منتهی گردید. منش سیاسی
حضرت زهرا، نگرش غضبآلود به نظام سیاسی وقت و هیئت حاکم را در پی داشت و بهلحاظ عملکرد و کنش سیاسی، طیف وسیعی از فعالیتها را شامل میگردید: گفتگو با مردم کوچه و بازار، سخنرانی در مسجد، مراجعه به خانههای مهاجران و انصار، دفاع از مقام ولایت، مقاومت در برابر دشمنان و دفاع از حریم ولایت تا مرز شهادت خود و فرزندش و در نهایت، وصیت سیاسی مبنی بر دفن شبانه و اختفای تشییع و عدم حضور غاصبان بر جنازۀ ایشان .
این تدبیر فداکارانه و جانبازانه برای احیای حق و حقیقت، خط روشنی از مبارزه با دشمنان حقیقت و ولایت و ستمگران را برای پس از حیات خود و برای شیعیان و طرفداران خویش ترسیم مینماید.
نویسنده:محمد جواد نوری
[1] – عوالم العلوم و المعارف، ج 11 ، ص 1185 .
[2] – ریاض الابرار، ج 1 ، ص 232 ؛ عوالم العلوم و المعارف، ج 17 ، ص 303
[3] – بحار الأنوار، ج 47 ، ص 323 ؛ ر.ک: کافی (دارالحدیث)، ج 15 ، ص 558 .
[4] – بحار الأنوار، ج 29 ، ص 199 .
[5] – بحار الانوار، ج 44 ، ص 374 .
[6] – التوحید (للصدوق)، ص 241 .