قیام فرهنگى و اعتقادى امام صادق عليه السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
عصر حضرت امام صادق ـ علیهالسلام ـ از جهت فرهنگی و تربیتی عصرى آشفته و پرچالش بود. دوره انقراض امویان و شروع دوران تلخ و سیاه عباسیان و انتقال قدرت از یک طاغوت به طاغوت دیگر. مردم روزگار امام صادق ع تازه از زير بار حكومت ملعون اموى رها شده بودند، حکومتی كه لعن اميرمؤمنان ـ علیهالسلام ـ را يكى از فرايض مىشمردند و دشمنی با اهلبیت پیامبر ص سیره سیاه آنان بود و در راستای همین رویکرد شوم، تمام تلاش خود را در منزوی نمودن امامان معصوم ع و کوتاه کردن دست جامعه از دامان پربرکت علم و معرفت این معادن دانش و معرفت به کار گرفته بودند. همین امر و بر اساس رویکرد «الناس علی دین ملوکهم» عموم مردم از فرهنگ حق و حقیقت دور شده، پيرمردانی که دوران پیامبر و امیرالمؤمنین علیهماالسلام را دیده و عطر و بوی معنویت حقیقی داشتند، از دنيا رفته بودند و جوانان به خوى و خصلت حكومت اموى آموخته شدهاند.
اين نمایی کلی از شرایط فرهنگی و تربیتی جامعه با میراث شوم و جاهلی بنی امیه در عصر امام صادق ـ علیهالسلام ـ است. از طرفی حكومت بنیعباس هم كه تازه روى كار آمده بود، در جهت هماهنگی با مخالفت عمومی مردم با امویان و بهرهبرداری سیاسی در راستای اهداف جاهطلبانه خود و سوءاستفاده حداکثری از پتانسیل عاطفه و احساسات عمومی علیه بین امیه، ظاهراً با آل على تظاهر به دوستى مىکرد، و حتی این نفاق را در شعارهای سیاسی و جنگی خود داخل کرده بود تا بیشترین همراهی اجتماعی را از دو بعد سختافزاری و نرمافزاری با خود همراه داشته باشد.
شمس تابناک امامت حضرت امام صادق ـ علیهالسلام ـ در چنین فضای تاریک و سردی طلوع کرد و حضرت از همين تظاهر حكومت استفاده نمود و با زیرکی الهی، این تهدید را به فرصتی برای رشد فرهنگی و تعالی جامعه و پر کردن خلأهای تربیتی تبدیل کرد. البته این رویکرد نورانی، در این پوشش صورت گرفت که حضرت القا میفرمود که هرگز داعيه خلافت ندارد و بدین ترتیب بسیاری از شیطنتها و آفات و آسیبهایی که ممکن بود از ناحیه دستگاه خلافت عباسی متوجه برنامههای فرهنگی ایشان گردد را خنثی مینمود. بنابر دیدگاه نورانی امام بزرگوار ع در تحول فرهنگی اجتماعی، گام اول اصلاح محيط و پرورش افراد جامعه و تربیت نخبگان علمی و فرهنگی است تا در گام دوم این تلاش ابتدایی اما ریشهای و بنیادین، جلوه کرده هرکدام از این افراد و نخبگان، در دامنه وسیع و گستره اجتماعی، امواج علم و فرهنگ را گسترش دهند و درنتیجه، عموم جامعه در فضای رشد و ترقی قرار گیرد. با همین دیدگاه، حضرت از بین مردمى كه از فقه و اخلاق و فضايل و… و اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ دور شده بودند افراد مستعد را جمع نموده با تمرکز بر تعلیم و تربیت آنان در ابعاد گوناگون علم و دانش اعم از فقهی و اعتقادی و عرفانی و … جمع کثیری از نخبگان علمی را در سطح جامعه تزریق فرمود و بدین ترتیب اجتماع را آماده پذيرش حقيقت كرد.
این روش حضرت را میتوان، نوعی قیام و انقلاب فرهنگی و تربیتی و جهادی آموزشوپرورشی دانست که با رویکردی بنیادین و مبناگرایانه، جامعه را از خطرات گوناگون فکری و اعتقادی و نیز فرقههای نوظهور که بسان آفتی خطرناک گریبانگیر افکار و اذهان و اعتقادات امت نبوی شده بود نجات داد.
حضرت صادق(ع) میدانست بنی العباس مانع آن خواهند شد که حکومت به اهلبیت پیامبر (ص) منتقل شود و در صورت پذیرفتن پیشنهاد قیام مسلحانه بدون هیچ تأثیرگذاری مثبت، آن حضرت را شهید نموده و با بهانهای واهی، سفره بابرکت رشد عقلی و قلبی و اعتقادی جامعه برچیده خواهد شد. به همین دلیل بود که آن بزرگوار دست به سلاح نبرد و به جنبش و قیام مسلحانه دست نیازید و خلافت و حکومت اسلامی را که حق ایشان بود در دست نگرفت و در پاسخ به پارهای از دعوتها برای دردست گرفتن رهبری قیام بر ضد حکومت در حال فروپاشی امویان اقدامی نکرد بلکه حتی نامه پیشنهادی را پیش روی فرستاده ابوسلمه معروف به وزیر آل البیت سوزاند.
علاوه، در شرایط خاص زمان حضرت ع افزون بر حوادث و رخدادهای سیاسی، زنجیرهای از حوادث اجتماعی و پیچیدگی و ابهامهای فکری و روحی پس از ورود فرهنگها و آیینهای فلسفی و اندیشهای از شاهنشاهیهای ایران و روم، پیداشده بود. در این زمان پاسداری از سنگرهای اعتقادی، مهمترین وظیفه یک مصلح اجتماعی و الهی به شمار میآمد. مقتضیات زمان امام صادق (ع) که در نیمه نخست سده دوم هجری میزیست با زمان حضرت سیدالشهداء ع که در نیمه نخست سده یکم بود بسیار متفاوت بود. در زمان امام حسین ع قیام مسلحانه لازم بود، تا اصل اسلام حفظ شود و تمام فروغ تابناک آخرین دین الهی بهطور مطلق خاموش نگردد. اما در زمان امام صادق ع چنین تهدیدی وجود نداشت، بلکه تهدید اصلی انحراف در اعتقادات و مبانی دینی مسلمانان بود و لازمه مقابله با انحرافات اعتقادی، نه سلاح سرد و نبرد فیزیکی، که قیامی علمی با سلاحی عقلی و اعتقادی میطلبد که وجود مبارک امام صادق ع بسان جد بزرگوارش امام حسین ع در این عرصه قیام نمود و اسلام و مسلمانان را باری دیگر نجات بخشید. در شرایط ظهور و بروز مذهبها و مکتبهایی انحرافی در اصول و فروع دین، حضرت نهضت علمی و فکری و فرهنگی عظیم در میان مسلمانان آغاز فرمود و پرچم فرهنگی و علمی اسلام بهویژه شیعیان را برافراشت تا جایی که مدرسه علمی و فقاهتی شیعه در همه صحنهها پیشگام و پیشرو گردید.
در عرصه تضارب جدی و پرشور برخورد افکار و آراء و جنگ عقاید امام صادق ع تمام تلاش خود را در این جبهه قرار داد. با حمایت دلسوزانه و همهجانبه حضرت، شیعه بهعنوان یک مکتب فکری، علمی و فقهی و اعتقادی در جهان اسلام جلوه و فروغ خاصی پیدا کرد بهگونهای که از وصله اتهامات سیاسی و بهانههای خطرناک از سوی دشمنان رهایی یافت. نهضت علمی و اعتقادی امام صادق ع موجب شد تا اسلام حقیقی و ناب پایدار بماند و برای هر زمان و مکانی و در شرایط متغیر و پویای انسان و جامعه، برنامهها، آموزهها و دستوراتی داشته باشد. در چنین شرایطی، مخالفت و تنازع با دستگاه حاکم جز وقوع در هلاکت برای امام و شیعیان حاصلی نداشت. درواقع مهمترین عـاملی کـه موجبات توسعه هرچه بیشتر جامعه رو به رشد شیعه را فراهم نمود و باعث شـد جـامعه شیعی هم بهلحاظ جمعیت و هم از جهت مرزهای جغرافیایی روزبهروز پیشرفت نماید، مجموعه طرحها و تدابیری بود کـه امـام صادق علیهالسلام بهکار بست. درنتیجه این زحمات، توجه مـردم بـه امام صادق علیهالسلام بـیشتر شـده و جایگاه و موقعیت اجتماعی ایشان در جامعه روزبـهروز بهتر شناخته میشد؛ چنانکه شخصی نقل میکند: «جهت دیدار امام صادق علیهالسلام به حیره رفـتم، ولی بـهجهت ازدحام جمعیتی که دور امام را گرفته بـودند، مـلاقات را نـاممکن یـافتم. سـه روز منتظر ماندم و در نـهایت نـتوانستم ایشان را ملاقات کنم. روز چهارم، امام مرا دید و بعد از خلوت شدن مراجعهکنندگان، مرا نزدیک قبر امیرمؤمنان(ع) بـرد و آنـجا بـا هم صحبت کردیم.»
مردم در زمان امام صادق ع بیش از هر زمانی نسبت به دانش، تشنه و در مقابل علم، متواضع بودند. امام شروع به نشر احكام و تربيت شاگردان نمود. بزرگانی مانند هشام بن حكم؛ ابن ابى عمير؛ مفضّل بن عمر جعفى؛
عبداللّه بن سنان؛ صفوان بن يحيى.
حضرت در کنار این رویکرد انقلابی، بستر آرامش را نیز برای شیعیان فراهم میکرد و پیوسته مراقب بود تا با تهدیدهای حکومتی این نهضت علمی صدمه نبیند. روزى عصايى براى خليفه فرستاد كه: «اين از عصاهاى رسول اكرم ـ صلّىاللّهعليهوآلهوسلّم ـ است، به آن تبرك بجوى.» و روزى دیگر به ربيع فرمود: «داعيه خلافت ندارم.» تا دشمن را خاطر جمع نموده، محيطى را كه به كلى در آن از اسلام جز اسمى باقى نمانده، تربيت و نهال اسلام را آبيارى كند و آن قدر در اين صحنه كوشيد تا در حدود هزار نفر شاگرد مبرّز تربيت
فرمود كه هر كدام عالمانى برجسته شدند و بدینوسیله فقه آل محمد ـ صلّىاللّهعليهوآلهوسلّم ـ را به جهان عرضه نمود. تا جایی که به اعتراف اهل تحقیق، اگر رواياتى كه از امام محمد باقر و امام صادق ـ عليهماالسّلام ـ نقل شده است از كتب شيعيان حذف شود، چيزى باقى نخواهد ماند. امام صادق ـ علیهالسلام ـ كوشيد كه محيط را آماده و به اخلاق و حقايق دينى آشنا كند. بعد از آن حضرت نيز خليفه وقت به اشتباه به تأثير آزادى امام ـ علیهالسلام ـ پى برد و فرزندش موسى كاظم ـ علیهالسلام ـ را زندانى نموده و در همان زندان نيز به شهادت رسانيد، امّا درعینحال نتوانست جلوى احساسات مردم را كه با حقايق و اصول دين آشنا شده بودند گرفته و با آنان مبارزه كند تا آنجا كه مأمون مجبور شد شعار عباسيان را كنار گذاشته از شعار آل على پيروى كند و امام رضا ـ علیهالسلام ـ را به ولایتعهدی خود آن هم در انظار مردم و براى جلوگيرى از
تحريك احساسات آنان بپذيرد.
بنابر این باید نهضت طاقتفرسای علمی و تربیتی امام صادق ع را در راستای نهضت و قیام خونین سیدالشهدا ع در کربلا ارزیابی کرد.
نویسنده: محمد جواد نوری