كتاب صوم/سال دوم 88/08/05
باسمه تعالي
كتاب صوم/سال دوم: شماره 249 تاریخ: 88/08/05
بحث در مسئله سفر در ماه مبارک رمضان بود. در اين جلسه، استاد دام ظله، ابتدا، نقد استدلال مرحوم آقای خوئی به آيه شريفه را پی میگيرند، و سپس، روايات مسئله را نقل و بررسی میفرمايند.
عرض شد كه افعال به احكام خمسه منقسم میشود و فرض وجود قرينه نمیشود كه فعل مفروض الوجود جايز باشد، محدوده فرض به مفروض آن بستگی دارد، اگر مفروض به اقسام مختلف تقسيم نشود، دايره فرض آن نيز محدود است، و اگر مفروض به اقسام مختلف تقسيم شود، صرف فرض وجود كردن و حكمی بر آن حمل كردن، علامت جواز آن شیء مفروض نيست، آيه شريفه «من كان منكم مريضاً أو علی سفر»، مريض و مسافر بودن را فرض وجود كرده و بر آنها حكمی بار كرده، اگر قرينه از خارج نباشد، فرض وجود دليل بر فرض جواز نيست تا بگوئيم شخص میتواند اختياراً خود را مريض كند يا به سفر رود.
اما اين قسمت آيه كه میفرمايد : «من شهد منكم الشهر فليصمه»، آنطور كه مفسرين گفتهاند و به حسب ظاهر نيز همين فهميده میشود، به اين معنا است كه شخصی كه ماه مبارک رمضان را درک كند، وظيفه روزه گرفتن دارد، قيد درک در وطن ندارد. ممكن است كسی اينطور بگويد كه كسی تخيل نمیكند كه بدون درک ماه مبارک رمضان، روزه اين ماه واجب باشد، اين نياز به گفتن ندارد، اينكه در آيه اين مطلب آمده، قرينه بر اين است كه مراد اصل الدرک نيست و درک در وطن است. ولی اين، چنين قرينيتی ندارد، به خاطر اينكه اين برای مفهوم قضيه و عقد سلبی نيامده كه اگر درک نكرد، حكم ندارد، اين گفتن ندارد، گاهی ذكر منطوق نيز لازم نيست اما برای اينكه اطلاق منطوق كاملاً روشن شود،، ذكر میشود، مثلاً میگويند اگر قدرت استنقاذ داشتيد، غريق را نجات دهيد و اگر نجات ندهيد، گرفتار عذاب آخرت میشويد، قيد قدرت داشتن برای اثبات مفهوم و عقد سلبی نيست كه اگر قدرت نداشتيد، گرفتار عذاب آخرت نمیشويد، اين روشن است و نيازی به گفتن ندارد، بلكه برای عقد اثباتی قضيه است، اگر قيد قدرت داشتن در عقد اثباتی نيز نمیآمد، فهميده میشد، اما آمدن اين قيد اشاره به اين است كه تخيل نشود كه قيودی مانند سن و سال خاصی برای اين تكليف هست، اين برای تأكيد بر اين است كه بيش از قدرت چيز ديگری معتبر نيست، محمول و جزا برای اين است، اين استعمال طبيعی است، در اينجا میخواهد بگويد كه اگر كسی ماه مبارک رمضان را درک كرد، وظيفه او اين است كه روزه بگيرد و نگويد كه تازه مكلف شدهام يا سن من به چهل سال نرسيده، اين به حسب استعمالات عرفی تأكيد برای اين است كه برای شاهد شهر روزه واجب است، لذا به نظر مختار، اطلاق «من شهد منكم الشهر» دلالت میكند كه وظيفه روزه گرفتن است و بعداً بيان میكند كه شرائط صحت روزه اين است كه مريض و مسافر و حرجی نباشد، پس، اگر شخص مريض بتواند خود را معالجه كند، بايد معالجه كند، و شخصی كه روزه در شهری برای او حرجی است و میتواند به منطقهای برود و بعضی از مقدمات را تغيير دهد كه روزه برای او حرجی نباشد، بايد نقل مكان كند و مقدمات جديد را فراهم كند و روزه را بگيرد، به خاطر اينكه شخص موظف است روزه صحيح بگيرد و روزه صحيح نيز اين است كه بدون مرض مضر و مسافرت و حرج انجام دهد، بر اين اساس، وظيفه دارد كه از مسافرت صرف نظر كند تا صائم باشد، اين به حسب اطلاق اين قسمت آيه است.
حالا روايات مسئله را بررسی كنيم، در جامع الاحاديث، باب سيزدهم، فضل المقام بالمدينة، «الخصال فی حديث الاربعمائة عن علی عليه السلام ليس للعبد أن يخرج فی سفر اذا حضر شهر رمضان اقول الله عز و جل فمن شهد منكم الشهر فليصمه»، در سند حديث اربعمائه قاسم بن يحيی بن حسن بن راشد هست، اما اكثار روايت اجلاء مانند احمد بن محمد بن عيسی از قاسم علامت اعتماد و اعتبار است و كسی تضعيف نيز نكرده است.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله) : محمد بن عيسی عبيدی نيز بسيار معتبر است، اين ثابت شده، روايت احمد بن محمد بن خالد علامت ضعف طرف نيست، آن را برای قوت طرف استدلال نمیكنيم و علامت قوت نيست، مشرب او مقداری وسيع است، اما علامت ضعف نيست، ولی اكثار روايت احمد بن محمد بن عيسی علامت قوت است.
«علی بن أسباط عن رجل عن أبی عبد الله عليه السلام قال اذا دخل شهر رمضان فلله فيه شرط»، شرط به معنای الزام يا التزام است، «قال الله تعالی فمن شهد منكم الشهر فليصمه، فليس للرجل اذا دخل شهر رمضان أن يخرج الا فی حج أو عمرة أو مال يخاف تلفه أو أخ يخاف هلاكه و ليس له أن يخرج فی اتلاف مال أخيه»، حالا صرف اينكه اجازه داده شد، سوء استفاده نشود، «فاذا مضت ليلة ثلاثة و عشرين فليخرج حيث شاء».
«تفسير العياشی» از تفاسير بسيار خوب است كه احاديثی با متنی قوی دارد اما متأسفانه نسخه اصلی آن در دست نيست، چند حديث از احاديث آن را با سند در شواهد التنزيل پيدا كردم و بقيه مرسل و ناقص است و برای تأييد خوب است «عن الصباح بن سيابة قال قلت لابی عبد الله عليه السلام ان ابن أبی يعفور أمرنی أن أسألك عن مسائل، فقال و ما هی؟ قال يقول لك اذا دخل شهر رمضان و أنا فی منزلی أ لی أن اسافر؟ قال ان الله يقول فمن شهد منكم الشهر فليصمه فمن دخل عليه فی شهر رمضان و هو فی أهله فليس له أن يسافر الا لحج أو لعمرة أو فی طلب مال يخاف تلفه».
«محمد بن علی بن محبوب عن علی بن السندی عن حماد بن عيسی عن الحسين بن المختار عن أبی عبد الله عليه السلام قال لا تخرج فی رمضان الا للحج أو العمرة أو مال تخاف عليه الفوت أو لزرع يحين حصاده». حسين بن مختار تصحيح شده است، علی بن فضال كه قول او بسيار معتبر است، او را توثيق میكند، گرچه ناقل از او ابن عقده است اما ابن عقده از حفاظ مورد قبول و معتبری است، مرحوم شيخ مفيد حكم به وثاقت او كرده، مرحوم نجاشی میگويد كتاب او را جماعتی كه يكی از آنها حماد بن عيسی است، نقل میكنند، متعارف محدثين رسم نداشتند كه از ضعفاء كتاب نقل كنند، نقل كتاب به وسيله جماعتی از محدثين علامت اعتماد است، مرحوم نجاشی با اينكه ملتزم است كه اگر كسی واقفی باشد، بگويد كه واقفی است اما درباره او نگفته، و مرحوم شيخ نيز در فهرست نگفته، فقط مرحوم شيخ در رجال میگويد واقفی است، معمولاً در رجال كه واقفی نوشتهاند و ديگران نگفتهاند، منشأ آن اين است كه در اوائل وقف به طور وحشتناک رواج يافت و بسياری واقفی شدند و بعد، از وقف برگشتند و ديگر بزرگان از اينها اخذ حديث نكردند، لذا مانند نجاشی وقف بدوی را ذكر نمیكنند، او وقف مشكل ساز نداشته، از ناحيه حسين بن مختار اشكالی نيست.
علی بن سندی در سند مورد بحث است، درباره علی بن سندی به عنوان علی بن سندی توثيق خاصی نيست، اما بحث اين است كه علی بن سندی همان علی بن اسماعيل است، مرحوم كشی از نصر بن صباح نقل میكند كه لقب اسماعيل پدر علی سندی بوده و او را توثيق كرده، مسمای هر دو اسم يک نفر است، مرحوم وحيد بهبهانی و مرحوم صاحب جامع الروات نيز متحد میدانند، منتها مرحوم صاحب جامع الروات میگويد اگر حرف نصر بن صباح را به دليل عدم توثيق و غالی بودن نپذيريم، اشتراک در مشايخ و تلامذه قرينه وحدت است و كلام نصر را تأييد میكند، و بعد میگويد صفار و محمد بن احمد بن يحيی از علی بن سندی و از علی بن اسماعيل به كثرت نقل میكنند، و علی بن سندی و علی بن اسماعيل از پنج نفر نقل میكنند كه مرحوم آقای خوئی اسامی آنها را نقل كرده، گفتهاند اتحاد راوی و مروی عنه قرينه برای مطلبی است كه نصر گفته است.
مرحوم آقای خوئی میفرمايد كه درست است كه در بعضی از روات از نظر استاد و شاگرد اشتراک وجود دارد، اما به عنوان علی بن سندی و علی بن اسماعيل در اكثر روات اختلاف دارند و به همين جهت نمیتوانيم متحد بدانيم، اين نظير اين است كه بگوئيم به دليل اتحاد در بسياری از مشايخ و تلاميذ، مسمای زراره و محمد بن مسلم يكی است، اگر راوی و مروی عنه دو اسم و تعداد آنها يكی باشد، اينجا بسيار بعيد است كه مسمای دو اسم دو نفر باشد، اگر در اين صورت كسی گفته باشد كه لقب پدر سندی است، اين را میتوان پذيرفت، اما اينجا اينطور نيست و در اكثريت اختلاف وجود دارد. بعد میفرمايد بلكه میتوانيم بگوئيم كه طبقه علی بن اسماعيل متأخر از طبقه علی بن سندی است، به خاطر اينكه علی بن اسماعيل از سعد بن عبد الله كه متأخر است، و همچنين از محمد بن يحيی العطار كه متأخرتر از سعد است، نقل میكند، میخواهد بفرمايد كه طبقه علی بن اسماعيل نيز متأخر است، منتها گاهی بعضی از طبقات متأخر با مشايخ خود و يا با همطبقه مشايخ خود در بعضی از روات اتحاد پيدا میكنند، من با مرحوم بروجردی در آقای حاج شيخ آقا بزرگ متحد هستيم و هر دو از ايشان اجازه روايتی داريم اما طبقه ما مختلف است، مرحوم آقای خوئی تمايل پيدا كرده كه طبقه او نيز متأخر باشد.
اصل اينكه ممكن است دو نفر باشند و اينطور اتحادها دليل نيست، مطلب درستی است، منتها مناقشات جزئی هست، اينكه ايشان میفرمايد از جهت مشايخ، اكثريت اختلاف وجود دارد، اينطور نيست، از نظر مشايخ در شش نفر متحد و در پنج نفر مختلف هستند، مرحوم آقای خوئی كه آنطور تعبير كرده، دو مورد از آن محل اشكال بوده ؛ يكی اين است كه ايشان علی بن اسماعيل ميثمی را با علی بن اسماعيل بن عيسی كه میگويد همين مورد سندی است، خلط كرده، شاهد آورده كه علی بن اسماعيل از پنج نفر نقل كرده كه علی بن سندی از اين پنج نفر نقل نكرده، يكی از آنها حسن بن محبوب است، علی بن اسماعيل از حسن بن محبوب نقل كرده اما علی بن سندی نقل نمیكند. اين اشتباه است، علی بن اسماعيل كه از حسن بن محبوب نقل میكند، غير از كسی است كه محل بحث است كه با علی بن سندی متحد هست يا نيست، اين علی بن اسماعيل ميثمی است، تهذيب كلمه الميثمی را نياورده و استبصار آورده و اول سند قرار داده است. دوم، احمد بن نضر است كه میگويد علی بن اسماعيل از او نقل كرده، احمد بن نضر مشترک است، علی بن سندی در خصال مرحوم صدوق، و علی بن اسماعيل در كتب اربعه نقل كرده است، سه نفر از مختصات علی بن اسماعيل و دو نفر از مختصات علی بن سندی كه مجموعاً پنج نفر میشوند، و اينكه ايشان متحدها را پنج نفر ذكر كرده بود، احمد بن نضر نيز از قبيل مشتركات میشود كه شش نفر میشوند، از نظر مشايخ اكثريت با اتحاد است. بله، از نظر تلاميذ، دو متحد و پنج مختلف هست. بعد از اينكه فی الجمله از نظر استاد و شاگرد اختلافاتی هست، اين كه دليل نيست، حرف درستی است. اما اينكه ايشان طبقه را متأخر ذكر كرده، درست است كه وفات سعد بن عبد الله در سنه سيصد است و از صفار ده سال عقبتر وفات كرده، اما در يک طبقه هستند، اين شاهد بر تأخر طبقه نيست. خيلی عجيب اين است كه ايشان استدلال كرده كه علی بن اسماعيل از محمد بن يحيی نقل میكند و او از سعد بن عبد الله نيز متأخرتر است، چون وفات سعد بن عبد الله در حدود سيصد است، به خاطر اينكه ابن ابی جيد قمی در سيصد و پنجاه و شش با يک واسطه، به واسطه پسر محمد بن يحيی العطار از محمد بن يحيی العطار روايت میكند، پس، بايد محمد بن يحيی العطار تا بعد از سيصد زنده باشد، با اينكه اگر بدون واسطه نيز نقل كرده بود، دليل نبود، پنجاه و شش سال سن متعارف است، ما از آقای حجت كه قريب شصت سال قبل مرحوم شده، نقل میكنيم، حتی اگر بدون واسطه نقل كند، اين شاهد نيست، بلكه برای با واسطه نقل كردن، يک واسطه باشد، اين اماره ظنی اين است كه واسطه بيشتر از اين مقدار فاصله است.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله) : درست است، البته عبارت مرحوم آقای خوئی در آنجا اين است كه میگويد ابن ابی جيد روايت كرده، چون آن تعبير مسامحهای است، روايت كرده، روايت دليل نيست، بگويد كه در سيصد و پنجاه و شش سماع حديث كرده اما روايت را بعد از سنه چهارصد نقل كرده، اين تعبير روايت كرده، تعبير ناقصی است، تحمل حديث در سيصد و پنجاه و شش بوده و بعد از سنه چهارصد روايت كرده، من میگويم اين مطلب درستی نيست، بله، درست است كه ابن ابی جيد قاعدتاً برای مرحوم شيخ طوسی نقل كرده است، عبارت قصور در تعبير دارد.
خلاصه، اثبات اتحاد مشكل است، البته اتحاد محتمل است و نمیتوانيم نفی كنيم، و طبقه نيز واحد است، و اگر ابن ابی جيد در سيصد و پنجاه و شش تحمل حديث كرده، البته به دليل اينكه برای مرحوم شيخ طوسی نقل میكند، اين قرينه میشود كه محمد بن يحيی العطار تا بعد مانده است، به خاطر اينكه اگر باشد، مرحوم شيخ طوسی از ابن ابی جيد بعد از سنه چهارصد و هشت سماع حديث كرده، قهراً ابن ابی جيد در چهارصد و هشت زنده بوده و از محمد بن يحيی العطار اخذ حديث كرده، لذا بايد محمد بن يحيی العطار مدتی بعد از سيصد زنده باشد، با اين تقريب میتوان مقداری تأخر را اثبات كرد. اتحاد را نمیتوانيم اثبات كنيم، اما مطلبی گفتهاند كه با آن موافق هستم و مرحوم آقای خوئی موافق نيست، اين است كه علی بن سندی و علی بن اسماعيل بن عيسی از مشايخ محمد بن احمد بن يحيی، صاحب نوادر الحكمه هستند، و مرحوم صدوق و استاد ايشان مرحوم ابن وليد و مرحوم ابن نوح كه اسانيد كتاب نوادر را بررسی كردهاند و گفتهاند عدهای قابل اعتماد نيستند، اينها را استثناء نكردهاند، اين علامت اين است كه ثقه میدانند و همين برای اعتبار كافی است.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»