كتاب صوم/سال دوم 89/06/28
باسمه تعالي
كتاب صوم/سال دوم: شماره 360 تاریخ: 89/06/28
بحث در شرائط وجوب صوم بود. در اين جلسه، استاد دام ظله، در بحث موارد عدم وجوب روزه ماه مبارک رمضان، جواز افطار براي شيخ و شيخه را مورد بررسي قرار ميدهند.
«وردت الرخصة في افطار شهر رمضان لاشخاص ؛ الاول و الثاني الشيخ و الشيخة اذا تعذر عليهما الصوم أو كان حرجاً بمشقة فيجوز لهما الافطار لكن يجب عليهما في صورة المشقة بل في صورة التعذر ايضاً التكفير بدل كل يوم». در مورد شيخ و شيخه اصل جواز افطار مورد تسلم است و اجماع و روايات و آيه قرآن درباره آن هست، منتها آيه قرآن بحثي دارد كه مفسرين بحث كردهاند و در كلمات فقهي نيز في الجمله بحث شده، امروز مقداري درباره آيه بحث ميكنيم.
آيه شريفه ميفرمايد : «كتب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلكم أياماً معدودات فمن كان منكم مريضاً أو علي سفر فعدة من أيام اخر و علي الذين يطيقونه فدية طعام مسكين فمن تطوع خيراً فهو خير له و أن تصوموا خير لكم ان كنتم تعلمون». قسمتهاي مختلف اين آيه مورد بحث است اما عمده «و علي الذين يطيقونه فدية طعام مسكين» مربوط به مسئله جاري است كه مراد چيست، از قديم مفسرين در معنا و در منسوخ بودن يا نبودن اين قسمت آيه اختلاف كردهاند.
عدهاي از قدماي عامه و شايد متأخرين آنها ميگويند كه اين آيه نسخ شده و آيه «فمن شهد منكم الشهر فليصمه» آن را نسخ كرده، عدهاي از علماء بزرگ اماميه نيز به نسخ قائل شدهاند ؛ مرحوم شيخ مفيد در مقنعه و مرحوم سيد مرتضي در انتصار و مرحوم قطب راوندي در فقه القرآن، مرحوم صاحب مدارک نيز در مدارک احتمال نسخ داده و رد نكرده است.
اينها گفته اند كه پيامبر صلي الله عليه و آله روز عاشوراء و سه روز در هر ماه را روزه ميگرفتند و روزه اين روزها در صدر اسلام واجب بوده و بعد آيه روزه ماه مبارک رمضان نازل شد و روزه روز عاشوراء و آن سه روز نسخ شد و به روزه ماه مبارک رمضان تبديل شد و روزه ماه مبارک رمضان واجب شد، منتها به دليل اينكه اشخاص به يک ماه روزه عادت نكرده بودند در مشقت بودند و شارع مهربان ترخيصاً لهم اجازه داد كه اگر افطار كردند، كفاره بدهند و اشكالي ندارد، «و علي الذين يطيقونه فدية» در همين مقام است كه اشخاصي كه ميتوانند روزه بگيرند اما روزه نگيرند، فديه بدهند و آن نيز مانند روزه گرفتن ماه مبارک رمضان است، پس، حكم يک ماه با اين حكم تخييري نسخ شد و بعد تا اينها به روزه گرفتن عادت كنند، دوباره آيه نازل شد كه «فمن شهد منكم الشهر فليصمه» و اين تخيير را نسخ كرد، اينها چند مرتبه نسخ قائل شدهاند. و بعضي ديگر آن وجوب مرتبه اولي را منكر شدهاند و گفتهاند كه اول سه روز روزه واجب نبوده و مستحب بوده، اولين زمان وجوب همان ماه مبارک رمضان است منتها بعداً ترخيص شده و تخيير شده و بعد اين تخيير نسخ شده است.
و عدهاي ديگر از عامه و از اماميه گفتهاند كه اصلاً آيه نسخ نشده و بايد «و علي الذين يطيقونه فدية» را معنا كرد، منتها مختلف معنا كردهاند.
يكي از منكرين نسخ مرحوم آقاي خوئي است كه بيان خاصي نيز دارد، ميفرمايد اشخاص را سه طايفه كرده ؛ طايفه اول صحيح و توانا هستند، اينها وظيفه دارند كه روزه بگيرند، طايفه دوم مريض و مسافر هستند كه نميتوانند ماه مبارک رمضان را روزه بگيرند اما وقت ديگر ميتوانند روزه بگيرند، آيه شريفه فرموده كه اينها لازم نيست در ماه مبارک رمضان روزه بگيرند و در روزهاي ديگر روزه بگيرند، و طايفه سوم كساني هستند كه در مورد آنها فرقي بين اداء و قضاء نيست و در هر دو مشكل دارند، در مورد اينها «و علي الذين يطيقونه فدية» تعبير شده است، و بين طاق با اطاق فرق وجود دارد، طاق يعني كسي كه قدرت دارد و مراد از اطاق منتهي الطاقه است، لذا «يطيقونه» به معناي اين است كه بايد آخرين نيروي خود را مصرف كنند تا بتوانند روزه بگيرند، و اين عبارة اخراي حرجي است، براي كسي كه اداءاً و قضاءاً روزه براي او حرجي است، فديه تعيين شده، و براي كسي كه فقط اداء مشكل دارد، قضاء تعيين شده، و كسي كه در هيچكدام مشكل ندارد، لازم است اداءاً روزه بگيرد، پس، براي منسوخ بودن آيه وجهي نيست، در لسان العرب و غيره به فرق بين طاق و اطاق تصريح شده است.
اما بعد از مراجعه هيچ لغتي پيدا نكردم كه بين طاق و اطاق فرق گذاشته باشد، لسان العرب نيز طاق و اطاق را يكسان معنا كرده، عبارت لسان العرب اين است : «و الطوق و الاطاقة القدرة علي الشيء و الاسم الطاقة و الطوق الطاقة أي أقصي غايته و هو اسم بقدار ما يمكن أن يفعله بمشقة منه»، طوق را تفسير كرده كه به مقداري است كه با مشقت انجام ميشود، اما درباره اطاقه همان معنائي را گفته كه درباره طاق هست كه القدرة علي الشيء است، آن درباره طوق هست، بعضي كه يطيقون نخواندهاند و يطوقون با تشديد و بدون آن خواندهاند، گفتهاند كه از همين استفاده مشقت ميشود، بين اين دو قرائت فرق گذاشتهاند، ايشان آن را درباره طوق دارند، در ميان مفسرين و فقهاء و لغويين نديدهام كسي بين اطاق و طاق فرق گذاشته باشد. منتها مطلبي فخر رازي دارد و از عبارت كشاف نيز ممكن است استفاده شود، و آن اين است كه طاق و اطاق چه مجرد و چه مزيد فيه مطلق قدرت نيست و قدرتي است كه با مشقت باشد، اين را گفتهاند اما بين آنها كسي تفكيک نكرده است، مرحوم آقاي خوئي يطيقون را به معناي حرجي معنا كرده، بنابر فرمايش ايشان بايد گفت كه ما لا يطيقون در حديث رفع به معناي امور حرجي است، آن كه فوق حرج است كه اصلاً قابل جعل نيست تا رفع شود، آن كه قابل جعل است و ميشود رفع كرد، امر حرجي است، اگر مراد از لا يطيقون كمتر از حرجي باشد، اين رفع نميشود و اگر بالاتر از حرج باشد، اين قابل جعل نيست تا رفع شود، همه ما لا يطيقون را به امور حرجي معنا كردهاند، لا يطيقون را اينگونه معنا كردهاند، مرحوم آقاي خوئي يطيقون را به معناي حرجي بودن گرفته، هيچ شاهدي بر اين در هيچ كلماتي نيست، حتي در كلام فخر رازي و كشاف نيز به حد حرج نيست، ميگويند اگر مشقت ندارد، وسع گفته ميشود، و اگر مشقت دارد، طاق و اطاق گفته ميشود، خلاصه، اينگونه كه ايشان آيه را تفسير كردهاند، با لغت و كلمات فقهاء و مفسرين و استعمالات روايات موافق نيست.
پس، درباره آيه شريفه «علي الذين يطيونه فديه» چه بگوئيم؟ اگر لا يطيقون شد، بايد فديه بدهند، اگر يطيقون شد، چرا فديه بدهند؟ اصل المشقه نيز كافي نيست، بعضي روي همين جهت قائل به نسخ شدهاند كه به حسب متعارف روزه گرفتن سخت است و براي همه مردم ترخيص و ارفاق شده بود، حالا ميگويد اگر افطار كرديد، فديه بدهيد، و در بعضي قرآنها يا بعضي از كتب معاصرين ديدم، البته از فقهاي معروف نديدهام، آنجا درباره يطيقون و باب افعال آمده بود كه يكي از همزههاي باب افعال همزه سلب است، در جامي در معناي اعراب نوشته بود كه عربت معدته أي فسدت معدته، و وقتي به باب افعال ميرود و الف ميگيرد، اعراب ازالة الفساد ميشود، و به وسيله اعراب مشكل اشتباه در قرائت و معنا برطرف ميشود، خلاصه، بعضي گفتهاند كه در آيه يطيقونه باب افعال است كه همزه سلب دارد و به معناي اين است كه لا طاقة لهم. اما در آيه نميتواند به معناي همزه سلب باشد، به خاطر اينكه همزه سلب سماعي است و قياسي نيست و در اينجا نشنيدهايم كسي بگويد كه به معناي سلب القدره است. معناي ديگري كه خيلي معقولتر است، اين است كه روايات اين يطيقونه را به پيرمرد و پيرزن و ذو العاش و حامل مقرب و مرضعه قليلة اللبن تطبيق كردهاند، و به دليل اينكه روايات متعدد و صحيح السند است، بايد به آنها اخذ كرد، ولي چگونه ميشود كه اين روايات را با آيه تطبيق كرد؟ در كلمه اطاق مفهوم حرج وجود ندارد و اينها افرادي هستند كه روزه بر آنها حرجي است، اينجا بهترين مطلبي كه در اين باره گفته شده، كلام ابو الفتوح است كه ميگويد يک صورت اين است كه كانوا در تقدير است، بعضي از روايات نيز كان را در تقدير گرفته، ايشان ميگويد اين چيز بديع و بعيدي نيست و عرب اين كار را ميكند و در آيه قرآن نيز حذف كان هست، «و اتبعوا ما تتلو الشياطين علي ملك سليمان»، اتبعوا را به صيغه ماضي ذكر كرده و ما تتلو بايد به معناي حاضر باشد، معنا ندارد كه بگويد آنها در ملک سليمان چيزي را پيروي كردند كه حالا ياد گرفتهاند و شياطين القاء ميكنند، اينها از شياطين انسي تبعيت كردهاند، گفتهاند كه اينجا كان در تقدير است و در واقع اينگونه است كه و اتبعوا ما كانوا تتلو، تتلو نيز مانند اتبعوا درباره زمان حضرت سليمان است، ميگويد كه چنين چيزي در قرآن هست و اينجا نيز مورد دوم است، و صورت ديگر اين است كه حذف كلمه لا شده، احياناً كلمه لا حذف ميشود و در آيه قرآن و در شعر حذف شده است، در سوره يوسف برادران گفتند كه «تالله تفتؤ تذكر يوسف»، لا تفتأ يا ما تفتأ به معناي لا يزال است، اينجا مراد لا يزال است، قسم خوردهاند كه تو هميشه به ياد يوسف هستي و اين براي تو خطر دارد، در اينجا كلمه لا حذف شده، و ايشان مصرعي نقل ميكند كه در آنجا أبرح به معناي لا أبرح است، اينطوري گفته تا نسخي نيز نباشد. اما حذف كلمه لا و كان نادر است و نميتوان اينطور گفت. احتمال ديگري به نظر ميرسد و آن اين است كه آيه اول در مورد كساني شروع كرد كه روزه بر آنها اداءاً يا قضاء واجب است، و بعد مقابل اينها معذورين را ذكر ميكند، يكي از نظر اداء معذور است، آن را ذكر كرده و ميگويد «عدة من أيام اخر»، اين سياق معذورين است، گفتهاند مانند اشخاص سالم نيست كه اداء او مشكلي ندارد و مانند مريض و مسافر نيست كه قضاء او مشكل نداشته باشد، در اين سياق قسم ثالث را ذكر كرده، از سياق استفاده ميشود كه اشخاصي كه با سختي قدرت دارند، معذوريني كه قدرت دارند، اين معذور بودن از سياق استفاده ميشود و كلمه لا و كان حذف نشده است، معذور از اداء قضا كند و معذور از هر دو كه ميتواند انجام دهد اما معذور است، فديه بدهد، بگوئيم اگر در يک سياق ذكر شد، معذوريت استفاده ميشود، اشخاصي كه قدرت دارند انجام دهند اما عذر دارند و براي آنها راحت نيست و مشكل است، اين نيز احتمال ديگري است كه بگوئيم قرينه سياق بر اين قيد معذوريت دلالت ميكند، و اگر قيد معذوريت باشد، همان مانند مشقت از آن استفاده ميشود و لازم نيست تقدير گرفته شود. به هر حال، از نظر روايات مسئله مسلم است منتها در بعضي از فروع مسئله تفسير آيه دخالت دارد.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»