الاحد 06 جُمادى الآخرة 1446 - یکشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۳


كتاب صوم/سال دوم 89/07/06

باسمه تعالي

كتاب صوم/سال دوم: شماره 367 تاریخ: 89/07/06

بحث در موارد عدم وجوب روزه ماه مبارک رمضان بود. در اين جلسه، استاد دام ظله، بحث جواز افطار برای شيخ و شيخه و پرداخت فديه و مقدار و نوع آن را پی می‏گيرند.

درباره روايت ابراهيم كرخی كه گفتم به حسب مشيخه فقيه ابن ابی عمير در سند قرار گرفته و سند اشكالی ندارد، تذكر می‏دادند كه از اين استفاده می‏شود كه در سند ديگر كه محمد بن خالد طيالسی واقع شده، مناقشه وجود دارد، می‏خواستم عرض كنم كه درباره محمد بن خالد طيالسی مناقشه‏ای ندارم، او در طريق زيات عاشوراء واقع شده و درباره زيارت عاشوراء از من پرسيده بودند و مطلبی در آنجا نوشته‏ام و وثاقت او را اثبات كرده‏ام، در اينجا به دليل اينكه نيازی نبود، وارد اين بحث نشدم.

بحث اين بود كه آيا كفاره اختصاص به حنطه دارد يا ندارد، تقريب اين بود كه اختصاص دارد، به خاطر اينكه در روايت عبد الملك بن عتبة الهاشمی كه روايت معتبری است، به حنطه اختصاص داده، و در روايات ديگر كه طعام به كار رفته، طعام مطلق نيست تا بگوئيم با يک روايت نمی‏شود مطلقات را تقييد كرد، مجمل است و بين خوردنی و گندم مردد است و احياناً نيز به معنای حبوبات است، اين مجمل است و اشتراک لفظی دارد و آن مبين است و به وسيله مبين از مجمل رفع اجمال می‏كنيم.

اما با دقت ديگر استفاده می‏شود كه اولاً، اين روايات طعام اشتراک لفظی ندارد، در آيه شريفه «فدية طعام مسكين»، قطعاً به معنای گندم نيست، به خاطر اينكه تعبير گندم مسكين با فصاحت آيه قرآن سازگار نيست، در آيه شريفه معنای مصدری اطعام دارد، اگر در طعام لفظ مشتركی باشد، در اطعام نيست. و ثانياً، در روايات زيادی كه به كلمه طعام اقتصار شده، نبايد در همه آنها لفظ مجمل به كار رفته باشد، و لو لفظ مشترک باشد، بيايد در يكی از دو معنا شايع باشد، اين بسيار بعيد است كه در همه موارد به معرف نياز داشته باشد و معرف نيز در خود كلام ذكر نشده باشد، از اين كشف می‏شود كه معنای رايج متبادری از آن هست، و با مراجعه به آيات قرآن و روايات مختلف، معلوم می‏شود كه به وسيله قرائن ديگری كه هست، معنائی كه غالباً اراده شده، همان معنای مطعوم و خوراكی است و به معنای گندم نيست، نمی‏گويم كه گندم معنای مجازی است اما معنای غير شايعی بوده و با قرينه معينه‏ای بوده كه تعيين می‏كرده كه معنای غير شايع مراد است. بنابراين، طعام به گندم اختصاص ندارد و به همان معنائی است كه در ساير موارد اراده شده و در روايات مثلاً باب يمين نيز به آن تصريح شده، و هسچ قائلی نيست كه به گندم اختصاص داده باشد، همه يا تعبير طعام كرده‏اند و يا تصريح كرده‏اند كه اختصاص ندارد و روايتی كه در گندم وارد شده، استحبابی است، لذا ديگر احتياط نمی‏كنم و به گندم اختصاص ندارد، البته گندم مستحب است و خوب است كه طبق اين روايتی كه وارد شده، عمل شود، استحباب آن قابل انكار نيست همانطور است كه آقايان ديگر نيز حمل به استحباب كرده‏اند.

(سؤال و پاسخ استاد دام ظله) : بعث شده كه گندم بدهيد، اين به اين معنا نيست كه گندم يكی از مصاديق است و گندم از باب مثال است، از باب مثال خلاف ظاهر است اما استحباب خلاف ظاهر نيست.

بحث ديگر درباره مد و مدين بود كه عرض كردم كه اين بايد تصحيف شده باشد، و به نظر می‏رسد كه در روايتی كه درباره مدين در تهذيب وارد شده، دو تصحيف واقع شده ؛ يكی اين است كه در روايت «عن أبی عبد الله عليه السلام» وارد شده اما عن أبی جعفر عليه السلام است، در استبصار كه بعد از تهذيب نوشته و دقت بيشتری در آن كرده، همين روايت را عن أبی جعفر عليه السلام نقل می‏كند، به نظر می‏رسد كه عبارت صحيح همان عن أبی جعفر است كه در استبصار نقل كرده و كلمه «من» تبديل به «ين» شده و بعد تصحيح اجتهادی شده و به «مدين من طعام» تبديل شده است.

(سؤال و پاسخ استاد دام ظله) : نسخه استبصار اعتبار بيشتری دارد و بعد از تهذيب نوشته و در همانجا نيز كه عن أبی جعفر نقل كرده، جمع دلالی بين اين دو روايت كرده، كتاب استبصار را با نسخه پدر ابن المشهدی مقابله كرده بودم كه او با نسخه اصل مؤلف مقابله كرده، در آنجا عن أبی جعفر عليه السلام دارد.

اينكه می‏گفتم قول مدين نادر است و می‏خواستم بگويم كه تقريباً در مقابل مشهور قرار می‏گيرد، بعد مراجعه كردم و ديدم كه اين نيز چندان روشن نيست كه نادر حساب كنيم، در قريب به يازده كتاب در كتب سابقين به اين قائل شده‏اند ؛ مرحوم شيخ طوسی در تهذيب و استبصار و نهايه و مبسوط و تبيان به همين مدين قائل شده منتها می‏گويد اگر عاجز شد، مد كفايت می‏كند، و در تبيان می‏گويد عندنا دارد، ظاهر اين تعبير اين است كه شهرت يا اتفاق اماميه در اين است، و مرحوم ابن براج شاگرد مرحوم شيخ طوسی در مهذب همينطور فتوا داده و در شرح جمل مرحوم سيد مرتضی احوط تعبير كرده و كأنه ترديد دارد، مرحوم ابو الفتوح رازی صاحب مجمع البيان و مرحوم قطب راوندی می‏گويند عندنا مدين است و قادر نشد، يک مد بدهد، احتمال قوی هست كه اينها با اعتماد به مرحوم شيخ اين را از آنجا برداشته‏اند، و مرحوم ابن حمزه در وسيله و مرحوم قطب الدين كيدری در اصباح، و غنيه و جامع الخلاف كه تابع غنيه است، در اين كتاب‏های متعدد هست و نادر نيست، منتها قول به مد قائل بسياری دارد كه نيازی به ذكر نام اين قائلين نبود، و گويا مرحوم سيد مرتضی در انتصار دعوای اجماع كرده، البته اجماع مرحوم سيد مرتضی اجماعی نيست كه دليل باشد، در بسياری از موارد بر اساس قواعد ادعای اجماع دارد، مثلاً از ظاهر آيه قرآن استفاده می‏كنند و اجماع به كبريات را اجماع به نتيجه ذكر می‏كند. به هر حال، به حسب مراجعه به ادله، همين كه مد كافی است و مدين لازم نيست، تقريباً مورد اطمينان است.

آن مطلبی كه قبلاً بحث كرديم كه آيا بر شخص عاجز نيز فديه لازم است كه مطابق متن عروه و اشهر القولين گفتم كسی كه اصلاً قدرت نداشته باشد، بايد فديه بدهد، بعد به ذهنم آمد كه اين مطلب چندان صاف نيست و شايد ارجح همين باشد كه غير اشهر قائل هستند، تصورات ما درباره آيه شريفه اين بود كه اين قابل انكار نيست كه ظاهر «علی الذين يطيقونه فديه» كانوا يطيقونه يا لا يطيقونه نيست، در روايات تفسيری وارد شده كه يكی از آنها روايت ابن بكير است كه مرسله اصحاب اجماع است اما نظر مختار اين است كه مراسيل اصحاب اجماع غير از آن سه نفر كافی نيست، و از كلام مرحوم آقای حكيم استفاده می‏كردم كه ايشان می‏خواهد بفرمايد كه فرضاً در آيه شريفه فديه به الذين يطيقونه اختصاص داشته باشد اما سنت تعميم قائل شده و روايات ديگر فقط معنای آيه را بيان می‏كند و به اين كاری ندارد كه سنت چيست، ولی انصاف اين است كه اگر تصريح نكرده باشند كه در قرآن چنين است و ما معنای ديگری را جعل می‏كنيم، اين خلاف ظاهر است، به خاطر اينكه اين خيلی استثنائی و موارد نادر است كه پيامبر صلی الله عليه و آله سنتی بر خلاف قرآن تشريع فرموده باشند، در اينطور موارد بايد روايات يا امام معصوم عليه السلام تصريح كنند كه مثلاً خمر در قرآن حرام بود و پيامبر صلی الله عليه و آله كل مسكر را حرام فرمودند، يا به حسب بصائر الدرجات ائمه عليهم السلام نيز حق تشريع دارند، به دليل اينكه نادر و مستبعد از اذهان است، بايد به آن تصريح شده باشد، آيه شريفه «علی الذين يطيقونه» كه روات روايت می‏كنند، صرف تفسير نيست و امام عليه السلام محل احتياج اشخاص را بيان كرده‏اند، اگر معنای وسيع‏تر از معنای آيه تشريع شده باشد، اين خيلی بعيد است كه روايات فقط جنبه علمی داشته باشد و جنبه عملی نداشته باشد، پس، ظاهر اين است كه خود آيه خواسته معنا كند، و سقوط كلمه لا در آيه، در جای ديگری نديده‏ايم كه يطيقون به جای لا يطيقون به كار رفته باشد، اين معنای خيلی مستبعدی است و در جائی نيز مشابه ندارد، و در روايت نيز گفته نشده كه آيه را كه معنا می‏كنم، كلمه لا افتاده، پيداست كه چيزی غير از معنای ظاهری نمی‏خواهد بيان كند، شايد اينجا اين مقدار توضيح است كه می‏گويد اشخاصی كه با زحمت روزه می‏گيرند، اين نياز به تفسير دارد كه منظور چيست، روايات می‏گويد منظور مانند اشخاص پير است، اگر جوان به زحمت بيفتد و از او تحليل قوا شود، دوباره جبران می‏شود اما اگر به شخص پير بيش از متعارف زحمت وارد شد، ديگر قابل جبران نيست، خلاصه، در اينطور موارد سقط كلمه لا خيلی خلاف ظاهر است و چيزی در مقابل آيه در اثر سنت ايجاد نشده، پس، همان مفاد آيه است و مفاد آيه موردی را كه هيچ قدرت نداشته باشد، شامل نيست، البته ممكن است بگوئيم كه مفهوم ندارد، بعضی از اين آيه مفهوم فهميده‏اند، من در مفهوم شبهه دارم كه اين آيه عاجز به كلی را بخواهد خارج كند، در اين مقام نيست، اين در اين مقام است كه كسی كه راحت روزه می‏گيرد، در همان ماه مبارک رمضان روزه بگيرد، و كسی كه در ماه مبارک رمضان مشكل دارد و مريض و مسافر است، بعد از زوال عذر در روزهای ديگر سال روزه بگيرد، و كسی كه در قضاء و عدة من أيام اخر نيز مانند ماه مبارک رمضان مشكل دارد، «علی الذين يطيقونه» می‏خواهد بگويد مانند مريض و مسافر نيست كه فقط مشكل مربوط به اداء باشد، ضمير به خصوص ماه مبارک رمضان برگشت نمی‏كند و به طبيعت صيام برگشت می‏كند، اين قسمت آيه نمی‏خواهد بگويد كه اشخاصی كه هيچ قدرت ندارند، فديه ندارند، مقسم همه اين فروض متعارف است، فروض متعارف را قرآن عنوان كرده و احكام آنها را بيان كرده، اگر پيرمردی بر خلاف متعارف بتواند در أيام اخر روزه بگيرد، اصلاً قرآن اين موارد نادر را عنوان نكرده و بايد به اصول مراجعه كنيم كه مقتضای اصل برائت عدم وجوب است.

(سؤال و پاسخ استاد دام ظله) : بسياری از فقهاء ديگر شيخ كبير را عاجز تعبير می‏كنند، مراد فقهاء از عاجز به صورت متعارف حمل شده، می‏گويند بر عاجز لازم نيست روزه بگيرد، مرحوم ابن ادريس برای عاجز شيخ كبير را مثال می‏زند، اينها كه اينطور منطبق می‏كنند به خاطر اينكه متعارف اينها همينطور است.

(سؤال و پاسخ استاد دام ظله) : بله، آن ادله نيز هست منتها بحث اين ست كه گاهی ممكن است كه حتی عنوان مريض نباشد، ادله اطلاقات مريض عبارت از مريضی است كه عدة من أيام اخر كه در روايات ديگر هست، در همان سال بتواند روزه بگيرد، اما مريضی كه در آن سال اصلاً نمی‏تواند روزه بگيرد، بايد فديه بدهد، در روايات ديگر نيز هست، مجموعاً با ملاحضه كلمات قوم اينها نظر به موارد نادر ندارند، اطلاق مشكل است كه اين موارد را بگيرد، لذا از مجموع من حيث المجموع شک حاصل می‏شود و اصل برائت جاری می‏شود.

(سؤال و پاسخ استاد دام ظله) : در جائی ديدم كه از سن پنجاه كه گذشت، شيخ است، در آن زمان به دلائلی مانند تغذيه اشخاص خيلی ناتوان می‏شدند، شصت ساله ديگر از مصاديق مسلم شيخ كبير بود، قبل از اسلام در قرآن نيز هست كه معمر بودند، اما بعد اسلام تا اين دوره‏های اخير اينطور نبوده است.

به نظر می‏رسد كه احتياط مؤكد استحبابی در اين است كه اينها فديه بدهند و لا يخلو من قوه كه فديه واجب نباشد.

«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»