كتاب صوم/سال دوم 89/07/14
باسمه تعالي
كتاب صوم/سال دوم: شماره 372 تاریخ: 89/07/14
بحث در موارد عدم وجوب روزه ماه مبارک رمضان بود. در اين جلسه، استاد دام ظله، در مسئله جواز افطار برای شيخ و شيخه و پرداخت فديه و مقدار و نوع آن، فرع قضاء روزه بر شيخ و شيخه در صورت تمكن از روزه را مورد بررسی قرار میدهند.
در جلسه گذشته عرض كردم كه اگر آيه شريفه را نسبت به «الذين يطيقونه» مجمل بدانيم، اين اجمال به روايتی كه در تفسير آيه شريفه است، سرايت میكند.
اما میخواهم از اين مطلب عدول كنم، به خاطر اينكه گاهی ظاهر و لحن روايت اين است كه نمیخواهد باطن قرآن را بيان كند و میخواهد همان معنائی را بيان كند كه خلاف ظاهر نيست، اين را میتوان از اين روايات فهميد، لذا اينكه بگوئيم كلمه لا يا كان سقط شده، تفسير به باطن است و خلاف ظاهر آيه است، اگر مراد خلاف ظاهر باشد، بايد به اين مطلب اشارهای كرده باشد همانطور كه در بعضی روايات ديگر اشاره شده است، اما به دليل اينكه به اين مطلب اشارهای نشده، معلوم میشود كه نمیخواهد بر خلاف ظاهر تفسير كند، ولی لازم نيست تفسير به ظاهر قرآن باشد، اگر بخواهيم خلاف ظاهر بگوئيم، بايد در دليل اشارهای به آن باشد، اما اگر لفظ مجمل است و دليل رفع اجمال میكند، اينطور نيست، روايات چنين ظهوری ندارد كه تفسير برای رفع اجمال نيست، تفسير باطن اين است كه مطلبی خلاف ظاهر میگويد، اما اينطور نيست كه تفسير حتماً مطلبی است كه از ظاهر لفظ استفاده میشود، ممكن است كه لفظ مجمل باشد و میخواهد مجمل را معنا كند، روايات «انما يعرف القرآن من خوطب به» همين است كه لفظ مجمل است و لفظ مجمل را معنا میكند و میگويد كه شأن نزول آن چيست و در چه موردی بوده، روايات همين را بيان میكند كه اگر اجمالی دارد، اجمال آن را برطرف كند، اين را نمیتوانيم بگوئيم كه حتماً اجمال نيز نداشته، جائی بايد مطابق ظاهر باشد و مجمل نباشد كه امام عليه السلام به آيه استدلال فرموده باشند، استدلال بايد مطابق ظاهر قرآن باشد. بنابراين، گرچه لفظ «يطيقونه» را نسبت به اينكه مراد ماه مبارک رمضان است يا تمام سال است يا همه عمر است، مجمل دانستيم اما روايت مفسر با كسر سين كه اطلاق دارد و مقتضای آن اين است كه اگر در ماه مبارک رمضان حرجی باشد، ديگر قضا ندارد، بايد به ظهور اطلاق مفسر با كسر سين اخذ كنيم و رفع اجمال از آيه كنيم.
منتها بايد بحث كنيم كه آيا در روايت ظهور اطلاقی هست يا نيست، اين بحث نشده و مورد اختلاف نيز هست، بعضی به اطلاق استناد كردهاند و به همين اكتفا كردهاند و بعضی گفتهاند كه اطلاقات منزل به صورت غالب است كه غالباً عجز شيخ و شيخه مخصوص به ماه مبارک رمضان نيست و شايد به سال نيز اختصاص نداشته باشد و مادام العمری باشد، اينگونه حمل كردهاند و گفتهاند كه نسبت به صورتی كه اتفاقاً قدرت به صوم پيدا كرده باشند، اطلاق ندارد، اين بايد مورد بحث قرار بگيرد. مرحوم آقای خوئی درباره اينكه منزل به غالب باشد، فقط كما تری گفته و ديگر بحث نكرده است.
مرحوم آقای حكيم میفرمايد روايات «لا قضاء عليه» وارد شده و عدهای نيز به عدم القضاء قائل شدهاند و از اين روايات اعراضی نشده و بايد به اين روايات عمل كنيم، يكی، روايت داود بن فرقد «فی من ترك الصيام ان كان من مرض فاذا برء فليقضه، و ان من كبر أو عطش فبدل كل يوم مد»، اينكه كبر و ذو العطاش در مقابل مرض ذكر شده و در مرض قضا آمده و در كبر و ذو العطاش مد ذكر شده و قضا ذكر نشده، تفصيل قاطع شركت است، معلوم میشود كه در كبر و ذو العطاش قضا نيست، و بعد میفرمايد «و دعوی انصرافها الی غير المتمكن من القضاء ممنوعة كما يظهر بأقل تأمل فيها و لاسيما بملاحظة ذكر ذی العطاش الممنوع فيه الغلبة، و المقابلة بين المريض و الشيخ الظاهرة فی اختلافهما فی الحكم». ايشان میفرمايد اين انصراف ممنوع است و با اقل تأمل معلوم میشود كه انصرافی نيست مخصوصاً به وسيله اينكه ذو العطاش منضم شده، به خاطر اينكه در ذو العطاش ديگر چنين غلبهای نيست كه عطش برطرف نشود و انصراف نفی میشود، كأنه ايشان میخواهد بگويد كه اگر اين ضميمه نيز نباشد، با اقل تأمل معلوم میشود كه انصرافی نيست، يا اينكه بين مريض و شيخ تفصيل قائل شده و در مريض قضاء را گفته و در شيخ نگفته، معلوم میشود كه در كبر قضا نيست و انصرافی نيز نيست، از اينكه ايشان لاسيما گفته، معلوم میشود كه ايشان با قطع نظر از ملاحظه اين دو خصوصيتی كه در اينجا هست، میخواهد به اين مطلب قائل شود كه انصرافی نيست و با اقل تأمل معلوم میشود.
از اينكه ايشان میفرمايد با اقل تأمل فيها، معلوم میشود كه از اين روايت با تأمل معلوم میشود و نمیخواهد بر اساس اين بحث كلی اصولی كه مطلقات انصراف به فرد غالب ندارد، بگويد كه اين بحث كلی به اين روايت ربطی ندارد، میخواهد بگويد كه در اين روايت خصوصيتی هست كه معلوم میشود.
حالا به دليل اينكه توضيح نداده، نمیدانيم كه مراد ايشان از اقل تأمل چيست، يک احتمال اين است كه مراد اين باشد كه اين روايت خواسته افراد استثنائی و غير غالب را بيان كند، لذا بايد در اينجا همه افراد را در نظر بگيريم و نبايد انصراف بگوئيم، ممكن است ايشان بخواهد بگويد كه اينجا غير از بحث كلی در موارد ديگر است و اينجا میخواهد مريض و شيخ و ذو العطاش را بگويد كه افراد غير غالب و استثنائی هستند، لذا اينجا در صدد بيان حكم افراد غير غالب نيز هست. اما ضعف اين وجه ظاهر است، به خاطر اينكه در امور استثنائی نيز غلبه و غير غلبه هست، اگر كسی مدعی باشد كه الفاظ به افراد غالب انصراف دارد، مراد افراد غالبی چيزی است كه موضوع قرار داده شده، اگر انسان قرار داده شده، بايد افراد غالب قرار داده شود، اگر خنثی قرار داده شده، بايد خنثای غالب قرار داده شود و نبايد خنثائی در نظر گرفته شود كه در خنثیها نيز استثنائی است، بنابراين، متعارف شيخ و شيخه را میگويد، اگر حكمی برای طلاب علوم دينی بيان شد، طلاب نسبت به تمام افراد بشر نادر هستند اما اگر كسی گفت كه به متعارف منزل است، مراد طلابی است كه درس میخوانند كه اينها متعارف و غالب در طلاب است، پس، اين جواب نيست، از اين ناحيه تأمل نيز بكنبم، تأمل برای ما روشن نمیشود.
احتمال دوم اين است كه ايشان من ترك الصيام را فرض كرده كه خواسته حكم من ترك الصيام را بيان كند، به حسب غالب استفاده میشود كه از ناحيه مرض است، غالب مصاديقی كه انتقال ابتدائی برای انسان حاصل میشود كه همين منشأ میشود كه بعضی قائل به انصراف و عدم انصراف میشوند، همين است كه در اثر مرض روزه نگرفته، اما پيرمرد و ذو العطاش كه استثنا هستند، و لو مرض نيز باشد، مرضهای استثنائی است كه به حسب متعارف ذهن به اينها معطوف نمیشود، اما در اينجا به مرض اقتصار نكرده و پير مرد و ذو
العطاش را ذكر كرده و از موضوع ابتدائی كه اول يک نحوه انصرافی به شيئی دارد، تعدی كرده، پس، معلوم میشود كه اينجا نمیخواهد انصراف ابتدائی را بيان كند كه ذهن به آن معطوف میشود و میخواهد همه فروض مسئله را بيان كند، حضرت اينجا در من ترك الصيام چنين تفصيلی قائل شدهاند، از اين معلوم میشود كه اوسع از متعارف را گرفته و اگر در موارد ديگر انصراف بگوئيم، اينجا انصرافی ندارد. اما اين وجه نيز درست نيست، به خاطر اينكه میگويد «فاذا برء فليقضه»، ممكن است بعد از درمان شدن مرض نيز نتواند روزه بگيرد اما متعارفاً بعد از بهبودی میتواند روزه بگيرد، يا از اول «ان كان من مرض» كأنه اگر مرض شد، ترک میكند، ممكن است بعضی از امراض برای او نافع باشد، روايت مرض را فرض عذر كرده و لعذر ترک كرده، اما گاهی با اينكه مريض است، ممكن عذر نباشد، از اين استفاده میشود كه مرض را عذر فرض كرده، اين به اين خاطر است كه متعارف مرضها عذر است، پس، معلوم میشود كه متعارف را در نظر گرفته و احكام را بيان كرده، بنابراين، نمیتوانيم بگوئيم كه ظهور اطلاقی برای اعم از متعارف و غير متعارف دارد، در كلمات میگويند كه آيا پيرمرد قضا كند يا نكند، اداء را بحث نمیكنند، ممكن است كه پيرمرد نيز در اداء مشكل نداشته باشد، اينكه اين را عنوان نمیكنند، به خاطر اين است كه متعارف را در نظر گرفتهاند، موضوع را با كلمه پيرمرد تعبير كردهاند و متعارف را در نظر گرفتهاند، ممكن است در هوای سرد زمستان پيرمرد استثناءاً قدرت بر روزه دارد، اما روايات و فقهاء به تعبير پيرمرد اكتفا كردهاند، اينها منشأ میشود كه در خصوص اين مسائل ظهور اطلاقی نداشته باشد، در اين كه ايشان میفرمايد با اقل تأمل میفهميم كه اطلاق دارد، ترديد دارم.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله) : ما میگوئيم كه صورت متعارف را نظر دارد و ايشان میگويد اعم از متعارف است و خلاف متعارف را نيز متعرض است، ايشان وجه ذكر نكرده است.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله) : امام عليه السلام يطيقونه را به شيخ و شيخه تطبيق دادهاند و مستقل ذكر نكردهاند، در آن زمان برای پيرمرد سخت بوده، در زمان حاضر به مدد معالجات سخت نيست.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»