كرامتى از شيخ انصاری و آقا سيد على شوشتری “رضوان الله علیهما”
كرامتى از شيخ انصاری و آقا سيد على شوشتری “رضوان الله علیهما”
شيخ محمود ميثمى عراقى مولّف كتاب “دارالسلام” شاگرد شيخ انصارى بود. وى تقريرات درس شيخ را نوشته است به نام “قوامع الفضول عن وجوه حقائق الأُصول”.
شيخ محمود در دارالسلام از ميرزا حبيب الله رشتى و ايشان هم از پسر آقا سيد على شوشترى نقل كرده است:
زمانى در نجف وبا شايع شد. در اواسط شب، ناخوشى وبا بر پدرم عارض گرديد و چون حال او را بسيار پريشان ديديم، از ترس اينكه فردا شيخ مؤاخذه نكند كه چرا مرا مطّلع نكردى، فانوس را روشن كرديم تا نزد شيخ برويم. پدرم متوجه شد و پرسيد: مىخواهى چه كنى؟ عرض كردم: مىخواهيم شيخ را با خبر كنيم. فرمود: نياز نيست، شيخ الآن تشريف مىآورد. چراغ را خاموش كنيد و بنشينيد. فانوس را خاموش كرديم و نشستيم. در همان لحظات در زده شد. پدرم فرمود: شيخ است، در را باز كنيد. در را باز كرديم. ديدم شيخ به همراه ملا رحمت الله پشت در است! شيخ فرمود: حاج سيد على چگونه است؟ عرض كرديم: خدا رحم كند! شيخ فرمود: ان شاء الله جاى نگرانى نيست. شيخ داخل شد و سيد على را مضطرب ديد. شيخ گفت: مضطرب نباش، ان شاء الله خوب مىشوی. سيد على گفت: از كجا مىگويى؟ شيخ گفت: خواستهام كه تو بعد از من بمانى و بر جنازهام نماز بگزارى. سيد گفت: چرا اين را خواستى؟ شيخ گفت: حالا كه شد. سپس مقدارى سؤال و جواب و مزاح كردند و شيخ برخاست و رفت.
فرداى آن روز شيخ بعد از درس بالاى منبر فرمود كه مىگويند حاج سيد على ناخوش است. هر كسى كه مىخواهد، براى عيادتش بيايد. سپس با عدهاى از طلاّب به عيادت سيد على رفت.
وقتى شيخ به منزل سيد على وارد شد، مانند كسى كه خبر ندارد، از سيد احوالپرسى كرد. ناقل قضيه مىگفت: خواستم به شيخ عرض كنم كه شما ديشب تشريف آورديد و ديديد، ناگهان سيد على انگشت به دندان گرفت و به من فهماند كه راضى نيست چيزى بگويم. من هم سكوت كردم.
بعد از آن، سيد نيز از بيمارى عافيت يافت و همان گونه كه شيخ گفته بود، پس از وفاتِ شيخ بر وى نماز گزارد.