مژدهی وصل
بسم الله الرحمن الرحیم
ویژهی اربعین حسینی
چه شورانگیز است میان شعله خندیدن و در وسط تحمل درد جانسوز مصیبت، مژده وصال و عنایت محبوب دریافت نمودن!
… با خاطراتی دردناک و جگری سوخته، به بیابان درد و بلا رسید. اگرچه غسل در اشک زده بود، اما به سفارش پیامبر ص غسل زیارتی هم در فرات کرد؛ با پیراهن سفید و پاکیزه مثل لباس احرام؛ عطر و بوی خوش؛ آرام و سبک با پای برهنه روی شنهای داغ و تفتیده؛ با چشم نابینا و زبان ذاکر بهسوی مزار آفتاب میخرامید؛ پیرانهسر عاشقی میکرد در هوای وصال حبیب! دلش هوای پریدن داشت، اما انگار پایش خشک شد وقتی دستش به خاک گرم قبر رسید، آهی کشید و بیهوش شد … چه رمزی در آب نهفته بود که وقتی به صورتش پاشیدند سه مرتبه ناله زد: «حبیبی یا حسین!» و چون از جانب دوست جوابی نشنید، عرضه داشت: «دریغا! دوست، جواب دوست را نمیدهد؟!» اما ادب و انصاف عاشقی را رعایت کرد و خود پاسخ داد: «چگونه اجابت کند، کسی که میان سر و بدنش جدایی افتاده؟!» سپس چشمان نابینایش را بهسوی مدفن عشاق گرداند و آرزومندانه گفت: «ما نیز در آنچه شما شهیدان در آن واردشدهاید، شریکیم.» گفتم: «جابر! چگونه؟! ما که در کنارشان نبودیم و کمکی نکردهایم!» گفت: «حبیبم رسول خدا میفرمود: هر کس گروهی را دوست بدارد، با آنان محشور میشود؛ و هر کس کار عدّهای را دوست بدارد، در عمل آنها شریک خواهد بود.»
و این مژدهای است برای همگان تا قیامت، تا عاشقانهتر فریاد بزنند:
«یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ!»
بحار الأنوار، ج65، ص: 130