السبت 20 مُحَرَّم 1446 - شنبه ۰۶ مرداد ۱۴۰۳


نظر به نساء اهل ذمه – ایه شریفه ی غض بصر

بسم الله الرحمن الرحيم

1377/8/6

نظر به نساء اهل ذمه – ایه شریفه ی غض بصر

خلاصه درس قبل و اين جلسه:

بحث در اين بود كه از جواز نظر به كفار در دو مورد استثناء شده است:

الف ـ نظر با تلذذ، بعضي از فقهاء و مرحوم آقاي خوئي (ره) بر حرمت نظر با تلذذ به آيه شريفه «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم» ـ با دو تقرين متفاوت ـ استدلال كرده‏اند، در اين جلسه به نقل و نقد كلام ايشان مي‏پردازيم.

ب ـ نظر با ريبه، مرحوم آقاي خوئي (ره) براي حرمت نظر بات ريبه به ياه شريفه «والذين هم لفروجهم حافظون» تمس كرده‏اند. در اين جلسه كلام ايشان را هم بررسي مي‏كنيم. به نظر استاد مي‏توان به ايه شريفه «فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبيه مرض» استدلال كرد، هر ند دلالت اين ايه نيز محل تأمل است.

مسأله 27:

«يحجوز ا لنظر الي نساء اهل الذمة بل مطلق الكفار مع عدم التذّذ و الريبة ـ أي خوف الوقوع في الحرام ـ»

مرحوم سيد (ره) مي‏فرمايند: نظر به اهل ذمه بلكه مطلق كفار در دو صورت حرام است:

صورت اول: نظر با تلذذ

صورت دوم: نظر با ريبه، نظر با ريبه يعني نظري كه معرضيت برا وقوع در رام داشته باشد؛

الف ) صورت اول:

نظر به كافر با تلذّذ حرام است.

1 ) استفاده از آيه «غض بصر» براي حرمت مطلق نظر:

براي اثبات حرمت به آيه شريفه «قل للمؤمينن يغضوا من ابصارهم» تمسك شده است. به اين بيان: «باز بودن چشم» مقدمه است براي «نگاه كردن» و اگر بخواهيم جلوي «نگاه كردن» را بگيريم مي‏توانيم مستقيماً بگوييم «نگاه نكن» و مي‏توانيم نيه از مقدمه آن بكنيم و بگوييم كه «چشمت را ببند». و روشن است كه تعبير دوم ابلغ و رساتر است و حرمت را بهتر ميرساند. هم چنان كه در روات امحضر آمده كه هنگام عبور حرضرت صديقه طاهره (سلاام الله عليها) براي نگاه نكردن دستور داده شده كه «غضوا ابصاركم ياغضوا الابصار حتي تجوز فاطمة سلام الله عليها».

بنابراين آيه شريه، دلي حرمت نظر مطلقاً ـ عن شهوة و عن غير شهوة ـ مي‏باشد و از دليل خارج، جواز نظر غير شهواني به اهل ذمه و كفار استفاده مي‏شود، پطن نظر با تلذذ در عموم حرمت آيه بافي مي‏ماند.

2 ) فرمايش مرحوم آقاي خوئي (ره):

اولاً: ترك احدا لضدين مقدمه تحقق ضد دييگر نيست، به خصوص در ضديني كه «لهما ثالث».

در مسأله ما نيز بيش از دو امر است كه با يكديگر متضادند: 1 ـ بستن چشم 2ـ نگاه كردن 3 ـ باز بودن چشم همراه با ايجاد مانع از نگاه كردن.

ثانياً: چنين استعمالي غير متعارف است. ما هر چه تتبع كرديم وردي را نيافتيم كه براي نهي از ذي المقدمه از مقدمه آن نهي كرده باشند. بلكه چنين كاربردي در استعمالات متعارف بي‏معني است، به خصوص در ضديني كه «لهما ثالث».

ثالثاً: دستور «غضوا الابصار» در روايت محشر به معناي نگاه نكردن ينست، بلكه گوشه‏اي از مراسم تجليل از حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ را حكايت مي‏كند كه دستور مي‏رسد كه همه خلايق چشم ّها را ببندند وخود را در برابر عظمت حضرت چون نابينايان قرار دهند.

معناي آيه شريفه چيست؟

ايشان مي‏فرمايند: پس، از اينكه مي‏دانمي:

الف ـ مراد از آيه شريفه بستن چشم به معناي حقيقي آن ينست.

ب ـ غض بصر كنايه از نگاه كردن نيست. زيرا اولت قرينه‏اي مي‏خواهد كه وجود ندارد. ثانياً كاربردي غريب و ناآشنا است. ثالثاً «من» در آيه شريه قرينه‏اي است كه چنين معنايي اراده نشده است. (توضيح اين مطلب خواهد آمد)

بنابر اين معناي آيه شريفه اين است: از غير همسارن و كنيزكانتان صرف نظر كنيد و آنها را كالعدم فرض نماييد. ابته آيه شريفه مطلق ارتباطات (حتي ارتباطات غير شهواني مثل خيد و فروش و صحبتهاي عادي) را نفي نمي‏كند بكله از كلمه «من» كه در آيه آمده، استفاده مي‏ب‏وشد كه استمتاعات جنسي از غير همسر و كنيزتان صرف نظر كنيد.[1]

بنابر اين از كلمه «من» در آيه شريفه، دو نكته استفاده مي‏شود:

الف ـ مخصوص استمتاعات جنسي و حرام است نه مطلق ارتباطات.

ب ـ «يغضّوا من ابصارهم» به معين «ترك نظر» نيست. چون اگر آيه كنايه از ترك نظر باشد و بگويد 0از برخي از نگاه‏هايتان دست برداريد آيه مجمل مي‏شود و دليل حرمت نظر نمي‏بشد. (پايان فرمايش مرحوم آقاي خوئي ره)

3 ) نقد استا مد ظله:

جهاتي از فرمايش ايشان براي ما قابل قبول نيست. بلكه بسياري از جهات فرمايش ايشان هيچ صورت استدلالي ندارد.

1 ـ ايشان مي‏فرمايند: از «من» استفاده مي‏شود كه از خصوص استمتاعات جنسي بايد صرف نظر شود و اترباطات ديگر مانعي ندارد.

اين مطلب قابل مناقشه است چون حداكثر از «من» استفاده مي‏شود كه صرف نظر كردنِ مطلق مرود نظر نيست بلكه «فيه تفصيل» ولي چه تفصيلي؟ «من» مشخص نمي‏كند و از كجاي مفهوم «من» اختصاص به استمتاع جنسي استفاده مي‏شود؟

2 ـ فرموده‏اند كه «امر به يكي از اضداد در مقام نهي از تحقق ضد ديگر غير عرفي است و ما چنين استعمالي را نيافتيم. بنابر اين «يغضوا من ابصارهم» به معناي «ترك نظر» نيست بلكه به معناي «صرف نظر كردن» است و به منظور نهي از «استمتعاع» گفته شده است.

اين كلام هم خالي از مناقشه ينست چون «صرف نظر كردن» و «استمتاع» نيز ضديني هستند كه «لهما ثالث»، پس بايد امر كردن به «صرف نظر» براي نهي از «استمتاع» نيز غير عرفي باشد.

3 ـ مطلبي كه در باب ضد گفته شده كه «تضاد، تمانع نمي‏آورد و فعل هر ضدي مقدمه ترك ضد ديگر نيست وبالعكس»، يعني نفس تضاد، قتضاي تمانع نمي‏كند و سبب نمي‏شود كه يكي از ضدين علت ترك ديگري گردد ولي مانعي ندارد كهدر موردي يكي از ضدين به جهت ديگري مقدمه ترك ضد ديگر باشد. كما اينكه «عدم الشرط» با «وجود مشروط» تضاد دارد، در حالي كه «تركِ عدم شرط» (يعني وجود شرط) جزء العلة براي «وجود مشروط» است و مسأله ما از اين قببيل است، درست است كه بين «بستن چشم» و «نگاه كردن» تضاد هست لوي چون از شرائط و مقدمات نگاه كردن»، «باز بودن» چشم است، پس با بستن چشم، شرط نگاه كردن منتي مي‏باشد. بنابر اين «بستن چشم» سبب مي‏شود كه «نگاه كردن» محقق نشود و وجود يك ضد، علت ترك ضد ديگر مي‏شود و اين امري وجداني و واحض است.

4 ـ براي نهي از «نگاه كردن» تعبير «غض بصر» و بستن چشم كاملاً عرفي است. مثلاً كسي كه مي‏خواهد لباسش را عوض كند، مي‏گويد: «چشمت را ببند تا لباسم را عوض كنم» و معلوم است كه بستن چشم كنايه از «نگاه نكردن» است، لذا اگر از اطلاق بيرون هم برود، كافي است. بلي چون ستن چشم راحت‏ترين راه است با اين تعبير باين شده و الا خصوصيتي براي آن فهميده نمي‏شود. و لذا اگر چشمش را ببندد يا بيرون برود يا پشتش را بكند يا پرده‏اي را بيندازد و … فرقي نمي‏كند.

خلاصه: چشمت را ببند، يعني نگاه نكن و اين كاملاً عرفي است.

5 ـ در روايتِ عبور حضرت زهرا (سلام الله عليها) در روز محشر، بعيد است معناي حقيقي آن مراد باشد. مثلاً بگوييم اگر كسي را سرا پايين اندخت و چشم‏ها را به زانو چشبايند، عمل به احترام نشده است. عرف چنين نمي‏فهمد[2].

6 ـ در كلام مرحوم آقاي خوئي بين غمض العين و غض العين خلط شده است. لفظي كه به معناي صرف نظر كردن است، غمض العين است نه غض العين.

خلاصه ما در بين غض بصر (چشم بستن) و ترك نظر يك فرق معتنابهي نمي‏فهميم و هر دو دلالت بر نگاه نكردن مي‏كند.

معناي آيه شريفه:

«غض بصره» يعني نگاهش را پايين انداخت، «غض نظر» يعني پايين آوردن نگاه، خيره نگاه نكردن، نيم‏لا نگاه كردن و فرقي نيست بين «غض طرفه و غص من طرفه»، «غض عينه يا غض من عينه» تمام اين‏ها يعني چشمش را زير انداخت[3] «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم» يعني به مؤمنين بگو كه ديه‏اشان را پايين بيندازند، وقت پايين مي‏اندازند قهراً دست نمي‏بينند. خلاصه خيره نگاه نكنند. از آيه شريف بيش از اين استفاده نمي‏شود.

آيا طبق اين تفسير، آيه شريفه اطلاق دارد، يا نه؟ برخي گفته‏اند حذغ متعلق دليلِ عموم است. نظرات ديگري هم در مسأله هست كه به تناسب كلام سيد در مسائل آينده بحث خواهيم كرد.

تفسير ديگر آيه شريفه:

اگر غض البصر به معناي بستن چشم باشد و از «من» تنبعيض بفهميم آيه مجمل مي‏شود و به اطلاق آن نمي‏توان تمسك كرد، زيرا «بصر» دو معني دارد: 1 ـ خود چشم 2 ـ قوه بينايي، تبعيض در خود اين‏ها كه معني ندارد بلكه تبعي در استفاده از چشم‏ها قوه باصره است. و آيه شريفه استفاده از اين‏ها را محدود مي‏كند و مي‏فرمايد در نگاهتان د نگاه داريد و نگاههاي ناروا نكنيد. حد نگاه چيست؟ حد نگاه را سنّت مشخص مي‏كند. ممكن است حد نگها به اعتبار مرئي باشد كه به برخي امور نمي‏شود نگاه كرد و به برخي مانعي ندارد. و ممكمن است به اعتنبار كيفت رؤيت باشد كه نگاه با شهوت يا ريبه يا … جايز نيست و بدون اين‏ها مانعي ندارد. يا احد الامرين براي حرمت كافي است و يا …، به هر حال آيه شريفه از اين جهت مجمل است و براي مشخص كردن گاههاي حرام بايد به سنت مراجعه كنيم.

بنابر اين معني آيه شريفه، قطعاً اطلاق ندارد كه به آن تمسك كنيم و بايد با مراجعه به سنت حد و حدودت نگاه حرام مشخص شود.

مرحوم آقاي خوئي ره مي‏فرمايند: «بعد از اين‏كه از آيه شريفه حرمت نگاه شهواني استفاده شد، پس چنان چه روايتي به طور مطلق دلالت بر واز نظر كرد، آنرا تقييد ميكنيم و حمل مي‏كنيم بر نظر غير شهواني».

نقد استاد مد ظله:

اگر دلالت آيه را بپذيريم، اين كلام تمام نيست. زيرا نسبت آيه شرفه و ادله‏اي كه از آنها جواز نظر مطلقاً استفاده مي‏شود، عموم و خصوص من وجه است.

توضيح آن كه ادله مجوزه، از نظر مورد، اخص هستند يا در خصوص كسي است كه قسد ازدواج دارد يا در مورد كار است يا در ورد خريد امه است يا در مودر اعراب است يا در مورد اهل تهامه است و يا …، البته از نظر كفيت نظر، مطلق است و شامل «نظر عن شهوة» نيز مي‏شود.

و در مقايل، آيه شريفه هر چند از نظر مورد اعم است لكن از نظر كيفيت نظر منع از خصوص نظر شهواني مي‏كند، و در مدر اجتمع هيچ كدام بر ديگري تقدم ندارند و حجت نيتسند و ما بايد به ادله ديگر مراجعه كنيم، و آن ادله عمومات جواز نظر است، اگر داشته باشيم والا اصالة الحل و خود مرحوم آقاي خوئي اصل اولي را جواز نظر مي‏داند.

خلاصه اگرا طلاق ايه شريفه را تمام دبانيم و ادله مجوزه نظر را از جهت كفيت نظر، مطلق بدانيم و بگوييم شامل «نظر عن شهوة» هم مي‏شود، در ماده اجتماع بايد قائل به جواز نظر شويم.

ب ) صورت دوم:

نظر به كفار با ريبه (يعني نظري كه معرضيت براي وقوع در حرام داشته باشد.)

1 ) مرحوم آقاي خوئي ره مي‏ فرمايند:

براي حرمت نظر با ريبه مي‏توان به اين آيه شريفه «والذين هم لفروجهم حافظون، الا علي ازاواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين، فمن ابتغي وارء ذلك فاؤلئك هم العادون» (مؤمنون آيه 5) تمسك كرد.

تقريب استدلال: حفظ هر چيزي به تناسب خودش غاست. اگر گفتند مالي را حفظ كيند يعني بايد در معرض تلف شدن نباشد. از ايه استفا كه حفظ فرج لازم است «والا فاولئك هم العادن»، در روايات آمده كه مراد از آيه حفظ فرج از زنا است، يعني بايد فرج از معرضيت براي زنا حفظ شود و از اموري كه چنين معرضيتي را ايجاد مي‏كند، پرهيز شود. پس نگاهي كه خوف وقوع در زنا در آن هست و با معرضيت زنا همراه است، حرام مي‏باشد.

2 ) نقد استاد مد ظله:

فرمايش آقاي خوئي (ره) صحيح است، لكن اخص از مدعي است. «ريبه» خوف وقوع در محرمات است مطلقاً نه خصوص زنا. و سيد مدعي است كه نگاهي كه خوف آن است كه منجر به لمس حرام، يا تقبيل حرام يا زنا و .. شود، حرام است و آيه شريفه فقط حرمت نگاهي را اثبات مي‏كند كه در آن خوف وقوع در زنا باشد.

3 ) استدلال استاد بر حرمت نظر با ريبه به آيه شريفه «فلا تخضعن بالقول …»:

به نظر ما به آيه شريفه «فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض» (احزب 32) مي‏توان تمسك كرد. از آيه شريفه استفاده مي‏شود كه زنان نبايد با قنج و دلال صحبت كنند، به جهت آن كه دل ناپاك را به طمع مي‏اندازد و به تمتعات منهي بكشاند، جايز نيست. پس نگاهي كه معرضيت برايحرام دارد و دل ناپاك را به دنبال خود مي‏كشاند، بايد پرهيز كرد.

تأملي در دلالت آيه شريفه:

ظاهر فرمايش فقهاء (رضوان الله عليهم) اين است كه نظر با ريبه محرم نفسي است ولي از آيه شريفه بيش از حرمت طريقي استفاده نمي‏شود، بنابر اين نگاهي كه خوف وقوع درحرام در آن بود، اگر عملاً منتهي به وقوع در حرام نشد، كشف مي‏شود كه چنين گاهي حرام نبوده است. چون مفسده، مفسده طريقي بوده است و از انتفاء ذوالطريق كشف مي‏شود كه در طريق نيز مفسده‏اي نبوده است.

منبع اصلي بحث: «قرآن كريم»

1 ـ عروة الوثقي

2 ـ مستند العروة الوثقث آية الله خوئي (ره)

3 ـ بحار الانوار مرحوم مجلسي (ره)

4 ـ كتب لغت

«والسلام »


[1] ـ المباني في شرح العروة: والحاصل ان هذه الاية اجنبية بالمرة عن انظر الرجل الي المرأة أو العكس و انما هي واردة في مقام الامر بقطع نظر كل من الجنسين عن الاخر و عدم الطمع فيه فيما يختص بالاستمتاعات الجنسيه.

[2] ـ شاهد كلام استاد مد ظله برخي از روايات محشر است و از آنها معلوم مي‏شود كه اين دستور براي ترك نظر است:

روايت ابن عباس از حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) به حضرت زهرا (سلام الله عليها) داستان محشر را فرمودند: … ثم ينادي مناد من تحت العرض يسمع الخلئق: غضّوا ابصاركم حتي تجوز فاطمة بنت محمد (صلي الله عليه و آله) و من معها. فلا ينظر اليكِ يومئذ الا اباهيم خليلي الرحمن و علي بن أبي طالب و … (بحار ج 8، ص 54)

عن النبي (صلي الله ليه و آله): … يا معشر الخلئق غضوا ابصاركم لتجوز فاطمة بنت محمد سيدة نساء العالمن علي الصراط. فتغضّ الخلائق كلهم ابارهم .. لايبقي احد يوم القيامة الا غض بصره عنها الا محمد و لي و … (بحار ج 8، ص 68).

[3] ـ اصل الغعض النقصان والخفض، الغضاضة: الفتور في الطرف، غض و اغض اذا داني بن جفنيه و لم يلاق، غض طرفه و بصره كفه و اخفضه و كسره ياقل: غض من بصرك و غض من صوتك. غض من اي وضع و نقص من قدره و منه قوله تعالي: و اغضض من صورتك و في حديث العطاس: اذا عطس غض صوته‏اي خفضه و لم يرفعه. في الحديث كان اذا فرح غض طرفه اي كسره و اطرق و لم يفتح عينه و عن النبي (ص) في غزوة احد: غضوا ابصاركم و غضوا علي النواجحد يعني در حمله كردن به دشمن خيره نشويد. و عن علي (ع) في غزوة صفين: غضوا الابصار فانه اربط للجأش و اسكن للقلوب در حمله كردن نگاه را پايين بيندازيد كه مايه شجاعت و قوت قلب است. (برگرفته از كتب لغت و حديث)