الجمعة 04 جُمادى الآخرة 1446 - جمعه ۱۶ آذر ۱۴۰۳


نقد تحلیل های کسروی


نقد تحلیل های کسروی

کتاب کسروی درباره مشروطه کتاب خوبی است ولی چون طرفدار مشروطه است و به شدت با روحانیت و مخالفین مشروطه مخالف است، تاریخ را به گونه ای روایت و تحلیل می کند که خواننده کتاب حق را به مشروطه خواهان می دهد و مخالفین را محکوم می کند. مثلا آخوند ملاقربانعلی را به گونه ای معرفی می کند که مخاطب خیال می کند آخوند، شخصی قسی القلب است در لباس روحانیت! وی وقتی قضیه هلاکت سعد الدوله حاکم زنجان را نقل می کند، مخاطب می پندارد کشتن حاکم به دستور آخوند ملاقربانعلی انجام شد و حاکم زنجان را شخص خوب و مظلومی نشان می دهد. آقای منذر در کتابش این حاکم را معرفی می کند تا خواننده بداند نه تنها مظلوم نیست بلکه ظالم و قسی القلب او است. می گوید: وقتی سعدالدوله حاکم رشت بود، یکی از علمای موجّه شهر را احضار کرد. وقتی او حاضر شد، دستور داد گوش هایش را به دیوار میخکوب کردند! وقتی حاکم چنین کرد، وضع شهر به هم خورد و حکومت مجبور شد او را عزل کند و برادرش را به جای وی منصوب کند. کسروی این مطالب را نقل نمی کند و فقط مطالبی را می آورد که به نفع او است.

امّا دربارة قضیه سعدالدوله از مرحوم حاج آقای والد شنیدم: مدرسه سید موقوفه ای داشت که حاکم در آن تصرف کرده بود. آخوند ملاقربانعلی دستور داد برای جلوگیری از تصرفات دیواری دور آن بکشند. حاکم دستور داد دیوار را خراب کنند. مجدّداً آخوند دستور داد شبانه دیوار کشیده شود. حاکم باز دستور تخریب داد. وقتی این قضیه دو سه مرتبه تکرار شد، آخوند ملاقربانعلی برای این که حاکم حساب کار دستش بیاید، به اصحابش گفت: به مردم بگویید خودشان را نشان بدهند و مرادش اجتماعی نظیر راه پیمایی های امروزی بود. مردم اجتماع می کنند ولی به منزل حاکم حمله برده، آنجا را غارت می کنند و او را کتک می زنند. آخوند ملاقربانعلی وقتی ماجرا را می شنود، خیلی ناراحت می شود و می گوید: این کار خلاف شرع است و هرکس از آنجا چیزی برده است، ضامن است و باید برگرداند و گناه کرده است.

مرحوم حاج آقای والد می فرمود: مردم قربة إلی الله آنجا را غارت کرده بودند! وقتی مردم حاکم را کتک زدند، چون جوّ زنجان آشفته بود، او را از شهر خارج کردند ولی وسط راه تلف شد. این اتفاق به دستور آخوند نبود و مراد آخوند نشان دادن قدرت مردم بود نه بیشتر و مردم خودسرانه منزل حاکم را غارت کردند. کسروی از ناراحتی آخوند از این اقدام مردم و محکوم کردن عاملین آن سخنی به میان نمی آورد. در کلّ مطالبی که کسروی نقل می کند، جعلی نیست و فارغ از تحلیل هایش قابل اعتماد است ولی شیوه نگارش و چینش مطالبش به گونه ای است که اغراض باطلش را به خورد مخاطبش می دهد.[1]


[1] چون سخن از کسروی شد، به تناسب مطالبی دربارة وی نقل می شود:

الف) از آقای آسید عبدالکریم نقل شد (نمی دانم خودم هم از وی شنیدم یا نه): شخصی با رضاخان اختلافی پیدا کرد. کسروی که سمتی در دادگستری داشت، رضاخان را محکوم کرد. رضاخان که از کسروی ناراحت شده بود، دستور داد او را منتظر خدمت کنید. کسروی زیر حکم رضاخان نوشته بود: خدمت باید منتظر من باشد! (ش)

(شوال ۱۴۲۹)

ب) از آقای آسید عبدالکریم اردبیلی شنیدم: آقای شریعتمداری گفت: کسی از مرتبطین ما می گفت: من حس می :نم این کسروی یک وقت ادعای نبوّت کند. چون او سطح نبوّت را پایین می آورد و خودش را نیز بالا می برد. یک وقت که این دو هم سطح شوند، ممکن است ادعای نبوّت کند! (ش)

(شوال ۱۴۲۹)

ج) شادوران ایت خلیل! در تبریز آدم شروری بود به نام خلیل. به قدری شرور بود که تبریزی ها به او «ایت خلیل» می گفتند یعنی «خلیل سگ»! کسی نقل می کرد که چون ایت خلیل طرفدار مشروطه بود، کسروی از او با تعبیر «شادروان ایت خلیل» یاد می کرد ولی هیچگاه دیده نشد دربارة مرحوم حاج میرزا حسن آقا مجتهد که رئیس روحانیت تبریز بود، تعبیر «شادروان» به کار ببرد! حاج میرزا حسن آقا پدر حاج میرزا مصطفی (پدر آقای مجتهدی) و کسروی شاگرد حاج میرزا مصطفی بود و از او استفاده می کرد و آقای مجتهدی نوشته است که او پیش پدرم می آمد. کسی می گفت: کسروی درباره حاج میرزا مصطفی نوشته است: در خارستان خاندان مجتهد (یعنی حاج میرزا حسن آقا) یک گل بود و آن همین حاج میرزا مصطفی است و از او خیلی تعریف کرده است. (ش)

(شوال ۱۴۲۹)