نکاح با بنت الزوجه – حرمت ذاتي و حرمت عرضي – تاثير نگاه در ازدواج
بسم الله الرحمن الرحيم
77/7/21
نکاح با بنت الزوجه – حرمت ذاتي و حرمت عرضي – تاثير نگاه در ازدواج
خلاصه جلسات قبل و اين جلسه:
در جلسه قبل به تناسب به بحث حرمت جمع بين مادر و دختر پرداخته، اشاره كرديم كه ممكن است از اطلاق «فان لم تكونوا دخلتم بهن» چنين استفاده شود كه اگر مادر مدخوله نباشد، ميتواند در همان حال و بدون طلاق مادر دختر وي را به ازدواج خود در آورد، در اين جلسه اين استدلال را نقد خواهيم كرد، سپس به ادامه بررسي شرائط جواز نظر پرداخته، اقسام اراده تزويج را بيان نموده، و شمول و عدم شمول جواز نظر را نسبت به هر يك بررسي خواهيم كرد.
الف ـ بررسي دليل بر جواز ازدواج با دختر زوجه غير مدخوله (آيه شريفه)
1 ) متن آيه شريفه:
«حرمت عليكم امهاتكم و بناتكم و اخواتكم و عماتكم و … و ربائبكم اللاتي في حجوركم من نسائكم اللاتي دخلتم بهن فان لم تكونوا دخلتم بهن فلا جناح عليكم …» (نساء / 23)
2 ) استدلال به آيه بر جواز جمع بين عقد مادر و دختر (يادآوري)
در جلسه قبل گفتيم كه ممكن است از اطلاق «فان لم تكونوا دخلتم بهن» استفاده شود كه اگر مادر غير مدخوله باشد مي توان دختر را به عقد ازدواج درآورد، كه نتيجه قهري آن انفساخ نكاح مادر خواهد بود، چون پس از عقد دختر عنوان ام الزوجه بر مادر صدق كرده و از محرمات ابدي خواهد شد.
3 ) اشكال استدلال قبل:
ولي به نظر ميرسد كه اين امر از آيه شريفه استفاده نميشود، در توضيح اين مطلب ذكر يك مقدمه لازم است:
مفهوم تحريم شيء به اعتبارات گوناگون مختلف است، گاه مراد از حرمت، حرمت عرضي است مثلاً حرمت تصرف درمال غصبي، به مفهوم حرمت ذاتي آن مال نيست بلكه به خاطر عروض عنوان قابل زوال غصب ميباشد، ولي گاه مراد از حرمت، حرمت ذاتي است كه غير قابل زوال است مانند حرمت اكل لحم خنزير.
حال در آيه شريفه حرمت مادر، دختر، خواهر، عمه، … همگي حرمت ذاتي غير قابل زوال بوده، و به نظر ميرسد كه در آيه شريفه تنها اين گونه محرمات مطرح است[1]، و ربائب هم اگر مادرانشان مدخوله باشند حرمت غير قابل زوال مييابند، ولي اگر مادرشان مدخوله نباشند، چنين حرمتي براي آنها ثابت نيست، ولي اين بدان معنا نيست كه براي عقد آنها هيچ گونه شرائطي لازم نيست، مثلاً ما در مورد زن شوهر كرده ميتوانيم بگوييم كه اين زن محرم نيست، يعني چنين نيست ك به هيچ وجه نتوان با وي ازدواج كرد، بلكه ممكن است با طلاق يا موت شوهر با وي ازدواج كرد، پس عدم حرمت اين زن به معناي نفي شرائط نيست.
در بحث ما نيز، ربيبه كه مادرش مدخوله نباشد، به تصريح آيه شريفه حرمت غير قابل زوال ندارد، ولي ميتواند ازدواج با وي به شرائطي همچون خروج مادر از حباله نكاح به مرگ يا طلاق،…. نيازمند باشد و آيه شريفه به اين جهت ناظر نيست.
پس مهم اين است كه دليلي بر حرمت جمع بين مادر و دختر در دست داريم تا با افزودن نكته عرفي پيش گفته بتوان بطلان نكاح دوم را نتيجه گرفت.
بهر حال حكم مسأله با توجه به اتفاق علماء عامه و خاصه روشن بوده، و نكاح دختر در جايي كه مادر وي در حباله نكاح باشد باطل ميباشد.
ب ) بررسي ادامه مسئله 26: (ساير شرائط جواز نظر)
1 ) متن مسئله:
«و لا فرق بين ان يكون قاصداً لتزويجها بالخصوص، او كان قاصداً لمطلق التزويج …»
2 ) كلام مرحوم آشتياني در تقريرات درس مرحوم حاج شيخ:
مرحوم آقاي آشتياني درباره فرض مسئله بالا، 4 صورت را قابل تصوير دانستهاند كه ذيلاً به آنها ميپردازيم:
صورت اول: اينكه شخص اراده ازدواج با فرد معيني را دارد، و علي اي حال ميخواهد با او ازدواج كند ولي نسبت به شكل زن حساسيتي نداشته و قيافه اصلاً براي او مطرح نميباشد، لذا نگاح كردن به زن هيچگونه تأثيري در تصميم گيري او بر ازدواج ندارد.
صورت دوم: اينكه همه مقدمات ازدواج فراهم شده است و فقط يك مقدمه باقي مانده است، و آن پسنديدن خلق و جمال زن است، و به اصطلاح جزء اخير علت تامه اراده فعلي ازدواج، نگاه كردن ميباشد. ايشان ميفرمايند در اين صورت گرچه به دقت عقلي، اراده فعليت نيافته و شأني است، و ليكن چون اين اراده شأني به فعليت بسيار نزديك است، عرف اين را اراده فعلي به حساب ميآورد.
(توضيحات استاد ـ مد ظله ـ در خصوص اين مورد):
بعضي از امور بگونهاي هستند كه از نظر عقلي واقعاً مصداق نيستند ولي عرف آن را مصداق به حساب ميآورد. براي توضيح مطلب به مثالهاي زير توجه فرمائيد:
مثال اول: اطمينان عقلاً مصداق علم نيست اما عرف كثيراً ما به آن اطلاق علم ميكند عليرغم اينكه احتمال خلاف در آن كاملاً منتفي نيست، اين امر بدين خاطر نيست كه لفظ علم اعم از احتمال 100%، و اطمينان است، بلكه بدين جهت است كه عرف از روي تسامح، احتمال ضعيف را در نظر گرفته و آن را منتفي ميپندارد.
مثال دوم: اگر در عرف گفته شود يك خروار گندم خريدم، اگر اين جمله به نظر دقّي و عقلي لحاظ شود، واقعاً كمتر از يك خروار خريداري شده باشد، چرا كه معمولاً يك خروار گندم داراي مقداري زائدات است، و ليكن عرف با تسامح و چشم پوشي از اين لحاظ دقّي عنوان يك خروار را بر كل مجموع مشتمل بر زائد اطلاق مينمايد.
البته اين كه گفته ميشود نظر عرف در مفاهيم الفاظ متبع است، اين معني ميباشد كه در تعيين مفاهيم الفاظ بايستي به عرف مراجعه كرد، اما پس از مشخص شدن دائره مفهومي الفاظ تطبيق مفهوم بر مصاديق، كاملاً دقّي و عقلي است نه عرفي، و از روي تسامح.
در مثال مورد بحث، عرف مفهوم يك خروار را اعم از مفهوم حقيقي يك خروار دانستهاند، و مراد از يك خروار را جامع بين يك خروار حقيقي، و يك خروار تسامحي ميداند، و انطباق اين مفهوم جامع بر يك خروار مسامحي ديگر كاملاً حقيقي است، و در اين تطبيق تسامحي ديده نميشود.
مفهوم علم در نظر عرف به معناي اعم از علم فعلي و علم شأني قريب به فعليت ميباشد، پس در موارد شكي كه با اندك تأمل از ميان ميرود و به تعبيري ميگويند: «علمت در جيبت است»، در اين صورت عرف آن را از دائره امور مشكوك خارج دانسته و آن را علم ميداند. لذا در باب شكوك صلاة «اذا شككت فابن …» عرفاً اين گونه مشكوكها مشمول اين گونه احاديث نميباشند، و علماء تأمل اندك را لازم دانستهاند.
در ما نحن فيه (صورت دوم) مطلب از همين قرار است، يعني اراده مريد ازدواج، اراده شأني قريب به فعليت است كه بلافاصله بعد از نظر اين اراده به فعليت ميرسد، لذا عرفاً به اين نوع اراده هم اراده فعلي ميگويند.
صورت سوم: صورتي است كه بسياري از مقدمات حاصل نشده است و به گونهاي نيست كه نگاه كردن جزء اخير علت تامه (= تصميم قطعي به ازدواج) باشد، بلكه باسيتي علاوه بر اين مقدمه نظر، خصوصيات ديگري نيز لحاظ شود تا تصميم قطعي به ازدواج با آن زن متحقق شود، در اين صورت هم شخص اراده دارد و ليكن اراده شأني بعيد از فعليت است.
صورت چهارم: حالتي است كه شخص اصلاً اراده فعلي به ازدواج ندارد، اما احتمال ميدهد كه با نگاه كردن به زن مورد نظر، تصميم به ازدواج بگيرد.
مرحوم حاج شيخ بعد از بيان اين چهار قسم، تنها قسم دوم را مشمول روايت جواز دانسته و ساير اقسام را از تحت اين دليل خارج نمودهاند.
بيان مطلب اينكه:
وجه اينكه قسم اول ـ علي رغم اينكه از مصاديق بارز اراده فعلي است ـ تحت دليل جواز النظر نميباشد، اين است كه اين نوع اراده با تعليل روايت تنافي دارد، چرا كه ظهور «يشتريها باغلي الثمن» اين است كه طرف براي اينكه در خطر غرر واقع نشود، به او اجازه نظر داده شده است، تا با تأمل در زن مورد نظر يقين حاصل كند كه آيا او واقعاً مورد پسندش واقع ميشود يا خير؟.
پس تعليل مزبور اين را ميرساند كه شخص اراده فعلي و قطعي به ازدواج با آن مرأة را ندارد. اما علت عدم شمول قسم سوم اين است كه ولو عنوان كلي اراده ازدواج بر اين صورت صادق است و ليكن نسبت به خصوص موردي كه شخص در نظر دارد به او نگاه كند، نميتوان گفت كه او مريد ازدواج با آن زن است، و اين در حالي است كه روايت تنها ناظر به موردي است كه شخص اراده ازدواج با يك شخص خاص را دارد نه اينكه تنها اراده كلي ازدواج را داشته باشد، به ديگر بيان از همه روايات باب استفاده ميشود كه متعلق اراده و متعلق نظر واحد است، بنابر اين نبايد متعلق اراده تزويج مطلق زن، و متعلق نظر زن خاص باشد، و گرنه ميبايست در تزويج ضميرها «اينظر اليها» قائل به استخدام گرديد كه بسيار مستبعد است.
عدم شمول روايت نسبت به قسم چهارم نيز بسيار روشن است، چون فعلاً به هيچ معنا ارادة تحقق ندارد و مجرد احتمال تحقق اراده در آينده، باعث نميشود كه اكنون بتوان اطلاق اراده نمود.
در نهايت چون صورت دوم از موارد اراده شأني قريب به فعليت بوده و عرفاً به آن اراده ميگويند، و همچنين منافاتي هم با تعليل روايت ندارد، لذا تنها موردي خواهد بود كه تحت دليل جواز نظر قرار ميگيرد.
ج ) نقد استاد مد ظله بر كلام مرحوم حاج شيخ:
در مورد بيانات مرحوم حاج شيخ بايستي دو بحث كلي و جزئي زير صورت پذيرد:
بحث جزئي: اينكه ايشان صورت اول را منحصر در موردي كردهاند كه شخص نسبت به قيافه حساسيتي نداشته باشد، و شكل و شمايل شخص براي او مطرح نيست، بنظر ميرسد كه ضرورتي ندارد، چرا كه اين صورت علاوه بر اين مورد، حالتي را كه شخص خصوصيات قيافه زن براي وي مطرح است ولي به اين خصوصيات علم دارد و قهراً نگاه كردن او تأثيري در تصميم قطعي كه به ازدواج گرفته ندارد، شامل ميشود.
اما بحث كلي: اينكه ايشان مرود دوم را جزو موارد اراده عرفي (شأني قريب به فعليت) دانسته و مانند صورتي فرض نمودهاند كه به مجرد نگاه كردن علم حاصل ميشود، به نظر ميرسد صحيح نباشد، بلكه اين مورد هم از آن مواردي است كه عرفاً اراده فعلي به ازدواج صورت نپذيرفته است.
در تقريب اين مطلب ميتوان گفت مشابه همين بحث در باب اقامه عشره مطرح شده است، بدين صورت كه اگر كسي در سفر تمامي شرائط اقامه ده روز برايش حاصل شده باشد به جز يك شرط، مثلاً اجازه، معلق بر اجازه طبيب باشد، و يا اينكه آب و هوا مناسب مزاج او باشد) و به عبارت ديگر تحقق اراده فعلي او متعلق بر حصول امر ديگري شده باشد، در اين حالت فقهاء گفتهاند كه عرفاً به اين نوع حالت گفته نميشود كه شخص مريد اقامه عشره است.
در مانحن فيه هم مطلب به همين منوال است، يعني اراده شخص آنچنان قريب به فعليت نيست كه با اندك تأملي، اراده او حاصل شود، بلكه شخص بعد از گذراندن مرحله نظر ممكن است اراده حاصل شود و ممكن است اراده حاصل نشود، لذا مانحن فيه را نميتوان از صغريات مسئله علم شأني قريب به فعليت به حساب آورد.
خلاصه اراده قريب به فعليت در جايي است كه با تحقق جزء اخير، حتماً اراده به فعليت ميرسد، نه اين كه با تحقق اين جزء در آينده احتمال تحقق و عدم تحقق هر دو موجود است.
البته ممكن است قرائن ديگري در روايت باشند كه موجب شود ما از ظاهر بدوي روايت رفع يد كرده، و قسم دوم را مشمول دليل بدانيم، از جمله اين قرائن، مفاد تعليل روايت است كه ميرساند شخص تصميم قطعي ازدواج با آن زن را نداشته، بلكه بر او نگاه ميكند تا اگر او را پسنديد، با او ازدواج كند.
ادامه بحث در جلسه آينده پيگري ميشود ان شاء الله.
« والسلام »
[1] ـ البته در عبارت آخر آيه «و ان تجمعوا بين الاختين» حرمت دو خواهر ـ ذاتاً ـ مطرح نيست، بلكه تنها حرمت جمع بين آنها استفاده ميگردد، ولي اين امر منافاتي با مطلبي كه در متن گفته شده ندارد، چون اين قطعه آيه در سياق ديگري است، به خلاف ربائبكم كه در همين سياق امهاتكم وارد شده است.