نگاه خصي به اجنبيه– نگاه پيرمرد به اجنبيه
بسم الله الرحمن الرحيم
78/2/21
نگاه خصي به اجنبيه– نگاه پيرمرد به اجنبيه
خلاصه درس قبل و اين جلسه:
در جلسات گذشته درباره حكم نگاه مملوك به مالكه خود و نيز نگاه خصي به اجنبيه بحث كرديم و نتيجه گرفتيم كه مملوك ميتواند به موي مالكه خود نگاه كند ولي به ساير اعضاي بدن نميتواند نگاه كند، البته نگاه به ساق او نيز مكروه است، از مسأله نگاه خصي به مملوكه كه مورد ابتلا نيست، عبور كرديم، ولي در مسأله نگاه خصي به اجنبيه بحث كرده و آن را ممنوع شمرديم و در اين جلسه استدلال به آيه شريفه «اولي الاربة» و استدلال مرحوم آقاي خوئي(ره) و روايات در تفسير آيه فوق را پيرامون بحث نگاه خصي به اجنبيه نقد و بررسي خواهيم كرد.
الف) حكم نگاه خصي به اجنبيّه:
1 ) متن عروة:
«لايجوز للمملوك النظر الي مالكته و لا للخصي النظر الي مالكته او غيرها كما لايجوز للعنّين والمجبوب بلااشكال بل ولالكبيرة السن الذي هو شبه القواعد من النساء علي الاحوط»
مختار ما جواز نظر مملوك به مالكه خود بود، البته نه مثل نگاه به محارم، بلكه آنچه از روايات استفاده شد، جواز نظر به مو و ساق او، گرچه نگاه به ساق هم خلاف احتياط است و مقتضاي جمع بين روايات متعارض، حمل جواز بر كراهت است. ولي قدر مسلم از روايات جواز نظر به موست.
2 ) استدراك مطلب جلسه گذشته:
ديروز يكي از مؤيدات «جواز نظر مملوك به مالكه» را، آيه شريفهاي كه استيذان را واجب ندانسته، شمرديم، ولي چون آيه فقط مملوك زن را فرض نكرده و فرموده: «او ما ملكت ايمانهم» كه ظاهر در مملوك شوهر است، نميتواند مؤيدي بر مطلب باشد.
در مورد خصي هم نتيجه گرفتيم كه مثل فحل است و نميتواند به اجنبيه نگاه كند.
3 ) استدلال به آيه شريفه «اولي الاربة»:
برخي در بحث خصي غير از روايات، به آيه «غير اولي الاربة من الرجال» استدلال كردهاند، بدين معنا كه خصي از مصاديق «غير اولي الاربة» است و احتياجي به نساء ندارد، لذا نميتوان ابداء زينت در مقابل او كرد.
در معناي «غير اولي الاربه»، فتاواي علماء و آراء مفسرين، مختلف است. روايات هم در اين زمينه اختلاف دارند.
برخي «غير اولي الاربة» را پيرمردهايي كه سن زيادي دارند و احتياج به زن را احساس نميكنند، و در معرض شهوت نميباشند، معنا كردهاند. كنز العرفان از بعضي نقل كرده كه از امام كاظم(ع) روايت شده است.[1]
برخي ديگر، بر كساني كه احتياج به زن ندارند، حمل نمودهاند كه معنايي وسيع تر از معناي اول است.
برخي ديگر، مراد از آن را ابلهي دانستهاند كه «لايأت النساء» كه چند روايت به اين مضمون هست.
4 ) بيان مرحوم آقاي خوئي(ره) و توضيح استاد (مد ظله) درباره آيه شريفه ـ مناقشه در استدلال ـ:
بحث ديگر اين است كه مستثني كيست؟
آقاي خوئي ره ميفرمايند: مستثني در آيه شريفه مطلق «غير اولي الاربة» نيست بلكه خصوص «تابعين» است.[2] اگر متعارف مردهايي كه شهوت نداشته و به زن احتياج ندارند، تابع بودند، ميگفتيم: در «تابع» خصوصيتي ملحوظ نشده است و آيه، واقعيت خارجي را بيان كرده و «غير اولي الاربة» در حكم تعليل است، يعني وجه استثناء، «عدم احتياج به زن» بود، ولي با توجه به اينكه خارجاً چنين نيست و اكثر چنين افرادي تابع نيستند، معلوم ميشود كه «تابع» خصوصيتي دارد، اتفاقاً روايات هم وجود خصوصيتي را روشن ميكنند. چون وجه تبعيت افراد مختلف است، يكي از وجوه تابعيت كه در روايات هم بچشم ميخورد، «قصور» است. قُصّر احتياج به ولايت دارند، چون عقل درستي ندارند، قهراً محتاج به ولايت اشخاص ديگرند. در رواياتي هم كه آيه را تفسير كرده، آمده است: «الاحمق الذي لايأت النساء يا الابله الذي لايأت النساء».
آنگاه «اولي الاربه» به معناي كسي كه احتياج به زن دارد، و «غير اولي الاربة» يعني كسي كه احتياج به زن ندارد، در مفهوم «غير اولي الاربة»، حماقت درج نشده است. تفسير روايات مربوط به «تابعين» است يعني احمق آن تابعي است كه احتياج به زن ندارد.
بنابر اين براي استدلال به آيه شريفه در مسأله خصي با دو اشكال روبرو هستيم:
اشكال اول اين است كه، معلوم نيست كه خصي حتماً فاقد شهوت باشد، ممكن است داراي شهوت باشد، پس خصي حتماً مصداق «غير اولي الاربة» نيست، ممكن است مصداق «اولي الاربة» باشد.
اشكال دوم اينكه، مصداق «غير اولي الاربة» بودن كافي نيست، بايد مصداق «تابع» هم باشد. مراد از «تابعين» صرف نظر از روايات ممكن است عبد يا نوكري باشد كه تابع مولي و مخدوم خويش هستند، ولي روايات آنرا به ابلهي تفسير كرده كه عقل كمي دارند و تحت ولايت ديگرانند. پس استدلال به آيه شريفه در مسأله خصي تمام نيست.
5 ) رواياتي در تفسير آيه شريفه:
رواياتي كه در تفسير آيه وارد شده، متعدد است، چون در وسائل مسامحاتي رخ داده، از جامع الاحاديث نقل ميكنم.
روايت اول: روايت صفوان بن يحيي عن ابن مسكان عن زراره قال:سألت اباجعفر عليه السلام عن قول الله عز وجل او التابعين غير اولي الاربة من الرجال الي آخر الآية قال: هو الاحمق الذي لايأت النساء.
اين روايت در كافي و معاني الاخبار نقل شده است.[3]
روايت دوم: در تهذيب نقل شده و در سند تا صفوان بن يحيي اختلافي با روايت قبلي دارد،
الصفار عن السندي بن محمد عن صفوان بن يحيي عن ابن مسكان عن زراره عن أبي عبدالله عليه السلام قال:سألته عن اولي الاربة من الرجال …[4]
روايت سوم: در كافي از حميد بن زياد عن الحسن بن محمد عن غير واحد عن ابان بن عثمان عن عبدالرحمن بن ابي عبدالله عليه السلام (غير واحد در سند روايت به معناي مستفيضه بودن است يعني افراد متعددي اين روايت را نقل كردهاند) قال: سألته عن اولي الاربة من الرجال قال: الاحمق المولّي عليه الذي لايأت النساء[5].
روايت چهارم: در معاني الاخبار روايت صحيحي را از علي بن أبي حمزه از أبي بصير نقل ميكند قال: سألت ابا عبدالله عليه السلام عن التابعين غير اولي الاربة من الرجال؟ قال: هو الابله….[6]
مضمون اين چهار روايت يك معناست، كسي كه رشد عقلي نداشته و تحت ولايت ديگران است.
6 ) اشكالي در روايت دوم و سوم:
اشكالي كه وجود دارد اينكه، در روايت زراره در نقل تهذيب حضرت فرموده: «هو الاحمق الذي لايأت النساء» و در روايت عبدالرحمن بن أبي عبدالله فرمود: «الاحمق المولّي عليه الذي لايأت النساء»، احمق يا احمق مولّي عليه، مصداق غير اولي الاربة است در حاليكه سائل در دو روايت فوق، از «اولي الاربة» سؤال كرده، چگونه حضرت در پاسخ، «غير اولي الاربة» را تفسير فرمود؟
در روايت اول و چهارم اين اشكال مطرح نيست، اما در روايت دوم و سوم اين اشكال مطرح است.
مصحح مسالك الافهام، آقاي ميرزا محمد باقر شريف همشيره زاده مرحوم آقاي گلپايگاني كه شخص با ذوق و استعداد و كمالي بود، ميگويد: كسي به اين اشكال در روايات توجه نكرده، ظاهراً در اين دو روايت، كلمه «غير» در سؤال سائل افتاده است.[7] در وسائل نيز كه در يكي از اين دو روايت «غير» را افزودهاند[8]، ظاهراً اجتهادي است، والاّ در نسخ معتبر بدون «غير» است.
ولي قبل از ايشان مرحوم فيض و صاحب حدائق به اين اشكال برخورد كرده و در صدد حل آن برآمدهاند.
7 ) پاسخ صاحب حدائقبه اشكال فوق:
صاحب حدائق ميگويد: در قرآن مواردي وجود دارد كه پاسخ متناسب با سؤال نيست، گويا سائل را متوجه اين نكته ميكند كه سؤال شما مناسب نيست و پاسخي متناسب با سؤال مناسب مقام داده ميشود مثل: يسئلونك عن الاهلّه از تو درباره هلال سؤال ميكنند كه ابتدا نازك است و بتدريج زياد ميشود به صورت قرص كامل درميآيد، سپس نقصان پيدا ميكند تا وقتي كه منعدم ميگردد، علتش چيست؟ قرآن اين سؤال را بيفائده دانسته، لذا فلسفه خلقت آن را ذكر ميكند و جوابي متناسب با سؤالي مناسب ميدهد. «قل هي مواقيت للناس»، و يا سؤال از علت وجودي را بيفائده ميداند و در پاسخ ثمرات آن را ذكر ميكند. و مثل: «يسئلونك ما ذا ينفقون قل ما انفقتم من خير فللوالدين …» سائل سؤال ميكند چه چيزي انفاق كنيم؟ پاسخ درباره مصرف انفاق است. در روايت مورد بحث نيز سؤال از «اولي الاربة» است، ولي امام سؤال از استثناء را مناسب شمرده و جوابي مناسب، با آن داده است.[9]
8 ) مناقشه استاد مدظله بر پاسخ صاحب حدائق ره:
اين احتمال خيلي مستبعد است. اگر بگويند: «زكات حرام است براي غير محتاج» سپس سؤال كنند، محتاج كيست؟ آيا گفته ميشود: سؤال شما نامناسب است؟ و در پاسخ ميگويند: غني؟ يعني به جاي پاسخ از محتاج، از غير محتاج جواب ميدهند؟ طبيعي آن است كه بگويند: محتاج كسي است كه مخارج ساليانهاش را نداشته باشد. شواهدي هم كه ايشان از آيات ذكر كردند، صحيح نيست، زيرا در مورد آيه اول و سؤال از اهلّه، چندان روشن نيست كه وجه سؤال چيست؟ ممكن است سؤال از غرض خلقت باشد و سائل فكر كند چرا هميشه به صورت قرص كامل و زيبا نيست؟ و چون غرض سائل معلوم نيست، از پاسخ غرض سائل مشخص ميشود، مثل اينكه بگويد: «ما يسئلونك عن المتشابه» جواب دهند، متشابه براي آن است كه شما به در خانه معصومين مراجعه كنيد، هدايت شويد، تهذيب نفس پيدا كنيد، بدون ارتباط با اين خاندان اين اغراض حاصل نميشود. اين سؤال و جواب، امر متعارفي است.
آيه دوم نيز همينطور است، سؤال از انفاق ميكند، پاسخ ميدهد كه خير مصداق معيني ندارد، كار خير هر چه باشد، خوب است، سپس تفضّلاً مصرف خير را هم بيان ميكند ـ گويا سائلي را متوجه اين نكته ميكند كه كار خير شما اگر بخواهد مصداق خير باشد، بايد در فلان راه مصرف شود. ـ
9 ) پاسخ استاد مد ظله از اشكال:
توجيه صحيحي كه بنظر ميرسيد، بعد در وافي هم ملاحظه شد كه همين مطلب آمده، اين است كه «اولي الاربة» عنوان مشير است به آيهاي كه اين مطلب در او ذكر شده است، سألت عن أولي الاربة، يعني سؤال كردم از آيه شريفه «التابعين غيراولي الاربة من الرجال»، البته در روايت اول و چهارم، سائل، به طور كامل از تفسير آيه سؤال كرده، ولي در اين دو روايت، با اشاره سؤال كرده است.
البته در چاپ قديم و چاپ جديد وافي يك كلمه (غير) سقط شده كه بايد اضافه شود.
كلمه (غير اولي الاربة)، (اولي الاربة) ضبط شده است.[10]
غير از روايات چهارگانه فوق كه از نظر سند قابل اعتماد است، روايت ديگري درباره شيوخ هست كه از نظر سند قابل اعتماد نيست و مرسلاً نقل شده است.[11]
10 ) روايتي ديگر:
روايت ديگري است كه در كافي از عبدالله بن ميمون قداح نقل شده و اهل سنت نيز آن را با اندك اختلافي در متن نقل كردهاند.[12] مضمون روايت اين است دو نفر مخنث بودند كه گمان ميشد قدرت درك مسائل جنسي را ندارند. در نقل اهل سنت آمده كه منزل پيامبر آمده بودند و با برادر ام سلمه صحبت ميكردند. او به اين دو نفر ميگفت: اگر طائف را فتح كرديد، زني با اين خصوصيات در آنجا هست و خلاصه آنان را تحريك ميكرد، پيامبر(ص) كه اين سخنان را ميشنيد، فرمود: كسي كه سخناني از اين قبيل را درك ميكند، اهل شهوت است، اگر اهل شهوت نباشد، نميتواند اين سخنان را درك كند.
حضرت آنان را تبعيد ميكند، وقتي گفته ميشود كه آنها از گرسنگي ميميرند، ميفرمايد: هر هفته ميتوانند بيايند و لوازم زندگي بردارند و به زندگيشان سركشي كنند. اين حكم براي اين بود كه با زنان مخلوط نشوند. در اين روايت «اولي الاربة» به معناي كسي آمده كه داراي شهوت باشد. از روايت برنميآيد كه آن دو، احمق يا ابله بودند، البته ممكن است ثبوتاً چنين بودهاند و چون دركشان كم بوده، احتياج به قيم داشتند. گرچه داشتن شهوت با فقدان عقل و ديوانگي منافات ندارد.
بنابر اين روايت فوق با روايات چهارگانه قبلي منافاتي ندارد. چون اگر مسلم بود كه آن دو نفر احمق و ابله نيستند، با روايات قبلي تعارض پيدا ميكرد، ولي چون امكان دارد كه خارجاً ابله بودهاند، تعارض با آن روايات ندارند.
تفسيري از مرحوم فيض(ره) و مناقشه استاد (مدظلّه):
مرحوم فيض در اينجا مطلبي دارد و آن اين است كه «اربة» به معناي عقل و جودة الرأي است، نه به معناي احتياج، پس غير اولي الاربة به معناي كسي است كه عقل درستي و بصيرتي ندارند، آنگاه چنانچه لازمه فقدان عقل، فقدان شهوت هم باشد، حرفي نيست و وجهي بر استثناء نخواهد بود، اما بيعقلي با فقدان شهوت تلازمي ندارد، حيوانات و الاغها كه عقل ندارند، شهوت دارند، ولي اين تفسير، نادرست است، صاحب حدائق ره اشكال كرده كه اين تفسير با لغت ناسازگار است ولي ما كه مراجعه كرديم با لغت تطبيق ميكند ولي معناي متعارف كلمه «اربة»، احتياج است و غير اولي الاربة به معناي غير محتاج است.
اين روايت، نميتواند در مورد خصي مورد استفاده قرار گيرد، بنابر اين مجبوب و عنّين با اينكه نميتوانند مواقعه كنند، ولي شهواتشان از بين نرفته است و جزء مستثنيات نيستند، در باب خصي ممكن است از بعضي از روايات استثناء تخيّل شود، ولي در باب مجبوب و عنّين همين مقدار هم تخيّل نميشود. لذا مرحوم سيد ره در اين دو مورد بلااشكال تعبير ميكند.
ب) حكم نگاه پيرمرد به اجنبية :
بحثي كه قدري دشوار بنظر ميرسد، درباره «پيرمرد» است كه سيد ره نيز با احتياط عبور ميكند. در روايتي از امام كاظم(ع) آمده كه شيوخ نيز از غير اولي الاربة هستند، ولي روايت مرسله بوده و قابل اعتماد نيست.
در آيه شريفه بعضي از موارد را استثنا كرده ولي بعضي از موارد مشابه را ذكر نكرده و به همان موارد مستثني اكتفا كرده است، مثلاً فرموده: بني اخواتهنّ ولي اعمامهنّ يا اخوالهنّ را ذكر نكرده، داماد را ذكر نكرده ولي پدر زن را ذكر كرده است، بنظر ميرسد مواردي كه ذكر نشده، به متشابهات آنها اكتفا شده است، در مورد پيرمردها نيز چون شبه قواعد من النساء هستند، به ذكر همان قواعد اكتفا شده و از ذكر شيوخ صرف نظر گرديده است. اين احتمال، بعيد نيست. ولي چون قطعي نيست نميتوان به طور بتّي فتوا داد و مثل قواعد با آنها رفتار نمود، لذا سيد ره نيز علي الاحوط تعبير كرده است.
«والسلام»
[1] ـ كنز العرفان 2: 223.
[2] ـ مباني العروة، نكاح 1: 95.
[3] ـ جامع الاحاديث 20: 289/944، كافي 5: 523/1، معاني الاخبار: 161/1.
[4] ـ تهذيب 7: 468/1873.
[5] ـ كافي 5: 523/2.
[6] ـ معاني الاخبار: 162/2.
[7] ـ مسالك الافهام، فاضل جواد 3: 284 / تعليقه (2).
[8] ـ وسائل الشيعة 20: 204/2.
[9] ـ الحدائق الناضرة 23: 77 ـ 78.
[10] ـ وافي (طبع حجري) 3، جزء 12: 122.
[11] ـ تفسير القمّي 2: 102.
[12] ـ كافي 5: 523/3، بحار الانوار 76: 65 / تعليقه (2)؛ صحيح بخاري 5: 102، سنن بيهقي 8: 224.