کتاب الاعتكاف/ سال اول 90/11/29 ابهام در معناي كلمه يوم
کتاب الاعتكاف/ سال اول: شماره 18 تاریخ: 90/11/29
ابهام در معناي كلمه يوم
كلمه يوم كه در باب اعتكاف و موارد ديگر وارد شده است، معاني متعددي براي اين كلمه هست. و درست براي ما حل نشده است كه اين معاني حقيقياند يا مجاز؟ در بعضي موارد اقتضا ميكند كه يك معنا بيشتر نداشته باشد و در بعضي موارد مقتضي اشتراك است، اين براي ما حل نشد! براي اين كه ما وجداناً ميبينيم كه يوم هم در فارسي و هم در عربي و هم در تركي همان حالت را دارد. لغتهاي ديگر را من نميدانم، قاعدتاً آنها هم همين طور باشند كه به معاني متعدد اطلاق ميشوند بدون تأوّل و عنايت.
يك مرتبه يوم در مقابل شب است، اين شايع است؛ روز يا شب، اينها در مقابل هم قرار ميگيرند. صحت سلب هم ندارند كه مجاز باشد. يك مرتبه مثل اين است كه گفته شود: چند روز اين فلان چيز را لازم دارد، در اين جا مراد عبارت از اين نيست كه روز در مقابل شب است بلكه مراد همان 24 ساعت است. گاهي روز به معناي زمان اطلاق ميشود. در اين هم اطلاقش بالعنايه نيست و اين طور نيست كه تشبيهي در كار باشد. در عربي ميگويند: «شَتَّانَ مَا يَوْمِي عَلَي كُورِهَا / وَ يَوْمُ حَيَّانَ أَخِي جَابِرِ؛ يا «يوم علي صدر المصطفي و يوم علي وجه الثري». در فارسي گفته ميشود: روزي ز سر سنگ عقابي به هوا خاست؛ يا شاعر ميگويد: «يك روز صرف بست دل شد به اين و آن/ روز دگر به كندن دل زين و آن گذشت». در اينها، هيچ كدام، روز در مقابل شب نيست و همچنين در مقابل بيست و چهار ساعت هم نيست، به معناي يك زمان است. انسان احساس ميكند كه در اين ادعا نميخواهد بكند ـ مثل اين كه رجل شجاع را انسان اسد ادعا ميكند ـ در اينجا در مقابل شب نيست و به معناي بيست و چهار ساعت هم نيست، بلكه يعني زمان.
اين اطلاقات، هم در فارسي هست و هم در عربي و هم در تركي. قاعدتاً بايد در لغتهاي ديگر هم باشد. آن گاه در بعضي موارد گاهي سنخ معنا، سنخ خاصي است كه با تعدد دال و مدلول، آن دال گاهي قرينه مقام ميشود و كلمه تخصص به يك معنا پيدا ميكند بدون اين كه لفظي ذكر بشود. ما يك معناي جامعي بين اينها تصور نميكنيم، جامع ما بين روز در مقابل شب و روز به معناي بيست و چهارساعت و روز به معناي مطلق زمان. جامعي ما بين اين سه نيست كه لفظ براي آن وضع شده باشد، تا اين كه با تعدد دال و مدلول يا با قرائن مقام يا چيز ديگر بخواهد تخصص به يك قسم خاصش بدهد و سنخه معنا سنخه معنايي نيست كه قابل اينها باشد. بعضي چيزها سنخه معنايي است كه قابل نيست؛ مثلا «نهار» اين طور نيست و اطلاقات متعدد ندارد. در تركي، مثلاً در «گون» همين معاني مختلف هست و به هر سه معنا اطلاق ميشود، ولي در «گونوز» يا «گوندوز» كه به معناي نهار است نميشود براي معاني مختلف اطلاق كرد و صحت سلب هم دارد.
خلاصه، اين براي ما فعلاً حل نشده است. ميگويند: روز در مقابل شب است و يكي از آن اطلاقات در مقابل شب بودن باشد، اين قابل انكار نيست ولي در اطلاقاتي كه روز به اين معنا نيست هم هست بدون اين كه عنايتي در كار باشد.
اين اشتراك لفظي در همه لغات واقع شده است و در همه خيلي غير عادياند براي ما و اين هنوز حل نشده است. در اين موارد احتياط به نظر ميرسد اگر قرينهاي در كار نباشد كه مراد از روز، مقابل شب است يا زمان يا به معناي بيست و چهار ساعت است، بايد رعايت احتياط بشود.[1]
قول به دخول شب بعدي در مفهوم يوم و فساد آن
بعضي مدعي شدهاند: شب بعدي داخل است و يوم به معناي بيست و چهار ساعتي است و شب بعدي داخل يوم است. ثلاثة ايامي كه در روايت وارد شده است، مبدأ يوم عبارت از همين طلوع فجر است ولي منتهاي يوم غروب شمسي است كه ليله متأخر هم ضميمه ميشود به آن، نه ليله متقدم. اين را بعضي گفتهاند. اين را ميگويند: مقطوع الفساد است! يكي از شواهدي كه بر فساد آوردهاند، روايتي است كه در آن هست كه مغيريه ميگويند: شبِ يك روز، متأخر است. حضرت ميفرمايند: دروغ گفتهاند! شب متقدم است و تمسك ميكنند به عرف سازج بسيط كه اصطلاحاتي خاص ندارند، ميفرمايد: اول ماه را به مجرد اين كه ماه ديده شد، ميگويند: شهر شروع شد، ماه رمضان شروع شد و روزه را از اول طلوع فجر روزه ميگيرند. روزه را از وقتي كه آفتاب غروب كرد و شب شد ميگويند: شروع شد. افراد عادي و متعارف شروع را اول حساب ميكنند. چون لغت را ما بايد به حوزههاي علمي مراجعه نكنيم، لغتها را بايد به مكالمات عادي مردم نگاه كرد. امام ـ عليه السلام ـ هم به همين لغت عرب تمسك ميكنند و ميفرمايند: مردم چنين ميگويند، پس اينها بي مورد مداخله كردهاند، اين خلاف فطرت اولي است. اين روايت را مثل آقاي خويي و آقاي حكيم يا ديگران به عنوان شاهد براي مختار خودشان آوردهاند.
اين كه روايت ضعيف است يا نه، يك بحث ديگري است؛ ولي اصل اين كه اين شاهد است يا نه، اين شاهد نميشود باشد! اين كه شب در مقابل روز اطلاق ميشود، در اين ترديدي نيست. يك بحثي است كه آيا شب مقدم اضافه به اين روز دارد يا شب مؤخر اضافه دارد به اين روز. روايت ميگويد شب امروز شب متقدم است نه شب متأخر. اين درست است، شب جمعه، شب متقدم بر روز است، نه شب بعدي[2]. ولي بحث عبارت از اين است كه اگر قرار شد يوم به معناي مجموع استعمال شود ـ اينها ميگويند: ثاني [شب متاخر] باطل است به اين دليل و بايد بحث كنيم كه آيا قسم اول [شب متقدم] داخل است يا نه، در حالي كه روايت با فرض اين است كه يوم را جدا كرده است از شب ـ البته اين قابل انكار نيست كه شب در مقابل روز استعمال ميشود ـ آن گاه شب اين روز، شب متقدم است يا شب متأخر، ميگويد: شب متقدم است. پس در بحث ما كه اگر قرار شد يوم احياناً به معناي مجموع استعمال شود آيا آن شب اول را يا شب دوم را ضميمه كنيم؟ نسبت به اين، روايت شاهدي نميتواند باشد.
جواز يا عدم جواز تلفيق
يك بحث عبارت از اين است كه آيا تلفيق صحيح است يا صحيح نيست؟ كسي اگر سه روز به طور ملفق اعتكاف كند ـ يعني دو روز كامل و دو نصفه روز ـ آيا اين در اعتكاف كفايت ميكند يا نه؟ ايشان ميفرمايند: فيه اشكال. قبليها هم اشكال كردهاند. آقاي خويي ميفرمايند: تنها «فيه اشكال» كفايت نميكند، روشن است كه دو نصفه، اطلاق به يك شيء نميشود و به سه روز اطلاق نميشود.
ترديدي در اين نيست كه از كلمه روز، روز به معناي در مقابل شب ـ به معناي نهار ـ اگر اراده كنيم، به اين سه نهار گفته نميشود. در اين بحثي نيست. كسي كه تلفيق كرده باشد دو روز كامل و دو نصفه را به اين يك نهار گفته نميشود. آنهايي كه خواستهاند تلفيق را بگويند، خواستهاند بگويند: مراد از يوم عبارت از بيست و چهارساعت است و الا اگر روز در مقابل شب باشد، تلفيق كفايت نميكند. دو نصفه روشن است كه به آن گفته نميشود: يك روز. مرحوم سيد هم ترديدش از اين جهت است كه روز را در مقابل شب بگيريم يا در مقابل بيست و چهارساعت.[3]
در خيلي از موارد آقاي خويي قائل شده است به تلفيق و ميگويد: اين روي قرائن خارجيه است. مثلا اگر سه روز خون ببيند، ايشان ميفرمايند: روي قرينه خارجيه است كه تلفيق بايد بشود. چه قرينه خارجيهاي در كار است؟ در حالي كه فرض اينها تعبداند. اين كه در باب خون ديدن از سه روز بايد كمتر نباشد و از ده روز بيشتر نباشد، فاصله بيفتد يا نيفتد. اينها تعبدهايي است كه در بعض موارد هست ولي اگر نبود، چه قرينهاي هست كه در سه روز تلفيق كفايت ميكند؟
…خلاصه در خيلي از موارد ما نميتوانيم با قرائن بگوييم كه قرينه شده است بر اين مطلب كه بالمجاز و بالعنايه است. ايشان ميخواهند اين گونه موارد را بالادعا بگويند. بگويند: اين سه روز خون ديدن، اين در واقع سه روز خون نديده است، ادعاءاً ميگوييم: سه روز خون ديده است. ما ميگوييم: انسان ميفهمد كه اين خون بالعنايه واقع نشده است. در اين جا به معناي نهار نيست. اين كه گفته شود: سه نهار خون ديده است، اين كلام را نميشود در اين جا به كار برد. سه يوم اطلاق ميشود ولي سه نهار گفته نميشود. اينها خودشان قرينه هستند بر اين كه روي قرائني كه ايشان ميخواهند ذكر كنند نيست.[4]–[5]–[6]
در اعتكاف البته چون گفتهاند: سه روز بدون صوم نيست، اين را ميشود گفت كه در اين جا يك ظهوري دارد كه مراد روز است. چون صوم در آن شرط است. بعيد نيست كه عرف در اين جا استظهار كند كه سه روز هست و بدون آن روزه صحيح نيست و بگويد: مراد يعني سه روز صومي تا بشود روزه گرفت. اما جاهاي ديگر يك مقداري مشكل است.[7]
يك بحثي ضمني آقاي خويي كردهاند كه قبلاً هم بحث كرده بودند، اين است كه ايشان در باب ماه ميفرمايند: به اين تناسب، اگر دو ماه گفتيم، در اين تلفيق درست نيست كه در نتيجه ـ شايد اين جمله را نفرموده اند ـ اگر يك ماه گفتيم: در آنهم تلفيق درست نيست؛ بايد ماه هلالي باشد و اگر سه ماه گفتيم هم همين طور است. در تمام اينها تلفيق زمان درست نيست. شهران متتابعان را ايشان فرمود بر اين كه بايد دو ماه هلالي، رجب و شعبان مثلاً، شخص كفاراتي كه هست بايد داشته باشد اما اگر شصت روز روزه بگيرد و دو ماه هلالي نيز تنصيف بشود و بعضي از روزها با هم جمع بشوند، اين شصت روز كفايت نميكند. دو ماه هلالي كه پنجاه و هشت روز است كفايت ميكند ولي شصت روز تلفيقي كفايت نميكند. آقاي خويي اين را اختيار كرد و فرمود: هيچ كس اين را نگفته است.
ما ميگوييم خود اين شاهد است بر آن است كه اين ادعا عرفي نيست كه هيچ كسي آن را نگفته است. چون اين يك سنخ محاسبات رياضي مخصوصي نيست كه انسان بگويد كسي اين محاسبات را حساب نكرده است. اينها استعمالات فطري طبيعي بسيط است كه بايد آن را در نظر گرفت كه مردم چه ميفهمند.
آن گاه ايشان بحثي روي تلفيق ميكنند كه اگر قرار شد تلفيق بكنيم بحثي در اين باره كرده است. محقق هم تلفيق را مسلم قرار داده است كه تلفيق صحيح است و ميشود تلفيق كرد. منتها صاحب جواهر هم فقط تلفيق را ذكر كرده است. محقق دو قسم و دو احتمال در باب تلفيق داده است و صاحب جواهر سه قول در باب تلفيق نقل كرده است. آن گاه ايشان عنوان ميكنند كه اين معاني مختلفي را براي تلفيق هست و نتايجش را هم ذكر ميكنند و بعد خودشان يك مسئلهاي را اختيار ميكنند. در اينجا البته چون مربوط به بحث ما نيست ما وارد نميشويم. به نظر ما بحث آقاي خويي محل مناقشه است. منتها چون دخالتي ندارد براي بحث، ما رد ميشويم.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»
[1] (پرسش:.. پاسخ استاد) …اگر يوم درهر دو مرادف باشد وبه يك معنا باشد، نبايد فرق بگذاريم. آن خصوصياتي كه شما ميگوييد مربوط به معنا است واگر اتحاد معنا داشته باشند، بايد در تمام الفاظ سرايت كند. اگر نهار و يوم فرقي ندارند در اين معنا، چه نكتهاي در يوم هست كه در نهار نيست؟ بايد يك تفاوت ذاتي بين اين ها باشد. در هر لغتي هم همين طور است. اين حل نشده براي ما.
[2] اين كه «جمعه شب» و امثال آن اخيرا خيلي استعمال ميشود دورههاي اول نبودومربوط به دورههاي متأخر است كه معلوم نيست اين راچه كسي آورده است! علي القاعده يكي از اين نويسندهها باب كرده است.
[3] (پرسش:…پاسخ استاد:) …چون اين معنا شايع است ايشان ترديد ميكند كه تلفيق جايز است يا جايز نيست. اگر گفتند: اين كار را بايد سه روز انجام بدهيد و روز در مقابل شب نبود ومراد زمان بود، شما ميبينيد كه تلفيق اراده ميشود، يعني آن مقدار مرادش هست. چون در تلفيق از وسط راهم شامل ميشود.
[4] (پرسش:…پاسخ استاد:) ما ميگوييم: يوم به معناي 24ساعت است. اين يكي از معاني رايج است و در همه لغت ها هم همين طور است،در آن لغت هايي كه ما بلديم.
[5] (پرسش:…پاسخ استاد:) اين را ما الان ما نميدانيم كه روز به چه معنايي در اين جا اراده شده است؛آيا سه بيست وچهارساعت است يا سه بياض يوم است يا نصف نهارمراد است؟ما نميدانيم. اختلاف هم هست ما بين علما؛ شهيدو علامه ميگويند: سه بيست وچهارساعت است. ما هم نتوانستيم مسئله راحل كنيم.
[6] (پرسش:…پاسخ استاد:) بله مشترك لفظي است. هم در فارسي وهم در عربي و هم در تركي به اين نحواست. اين چگونه اشتراك لفظي در تمام لغت هااست،اين خودش يك معضله است. نبايد يك اشتراك لفظي در همه لغت ها باشد، مگراين كه سنخ معنا باشد كه يا حقيقت و مجاز بايد باشد يا اشتراك معنوي. ولي از طرفي ما ميبينيم كه مقتضاي استعمالات اشتراك لفظي بايد باشد! اين براي ما حل نشده است.
[7] (پرسش:…پاسخ استاد:) در همين هم اشكال پيدا مي شود، همين خودش يكي از اشكالات است كه چون روزه اشكالي نداردو ميشود كه شخص روزه هم گرفته باشدو مانعي هم ندارد كه روزه كاملي گرفته باشد قبلا، آن گاه اعتكافش تنصيف شود. ولي اين كه گفته اند: سه روز بايد اعتكاف كند و روزه بگيرد، ازاين انسان ميفهمد بر اين كه مراد از روزه، روز است در مقابل شب.