کتاب الاعتكاف/ سال اول 90/12/10 روايت متعارض با روايات عقوق و سند آن
کتاب الاعتكاف/ سال اول: شماره 27 تاریخ: 90/12/10
روايت متعارض با روايات عقوق و سند آن
راجع به تفسير عقوق رواياتي را كه وارد شده بود، مقداري از آن گذشت. بعضي از آقايان يك روايتي را اشاره كردند كه آن معارض با اين رواياتي است كه قبلاً ذكر شد. اين روايات را در چاپ اخير، صلاة الجماعة، باب نه، حديث چهار است: «سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِA عَنْ إِمَامٍ لَا بَأْسَ بِهِ فِي جَمِيعِ أَمْرِهِ(يا أموره) عَارِفٍ غَيْرَ أَنَّهُ يُسْمِعُ أَبَوَيْهِ الْكَلَامَ الْغَلِيظَ الَّذِي يَغِيظُهُمَا أَقْرَأُ خَلْفَهُ قَالَ لَا، تَقْرَأُ خَلْفَهُ مَا لَمْ يَكُنْ عَاقّاً قَاطِعاً».[1] اين سند، در تهذيب است. سند تهذيب يك مقداري تصحيحش مشكل است، چون عمرو بن عثمان مردد است بين ثقه و غير ثقه. محمد بن يزيد را هم اصلاً نميدانيم ثقه است يا نه؟ محمد بن عذافر البته ثقه است. خلاصه از راه سند تهذيب نميشود روايت را تصحيح كرد. ولي اين روايت را در فقيه عن عمر بن يزيد نقل كرده است و سند فقيه به عمر بن يزيد صحيح اعلي است، نه متعارف. پس اين روايت صحيح السند است.
دلالت روايت اين است: كسي كه امام جماعت شيعه است و در اعمالش اشكالي نيست. فقط تندي با پدر و مادرش حرف ميزند و آنها را عصباني ميكند. مي گويد: أَقْرَأُ خَلْفَهُ قَالَ لَا، تَقْرَأُ خَلْفَهُ مَا لَمْ يَكُنْ عَاقّاً قَاطِعاً. چون در روايات هست كه نماز جماعت اگر واقعي نباشد و اين اقتداء صوري باشد، مي فرمايد: خود شخص قرائت را بخواند پشت سر آن امام. در اين هم ميخواهد بگويد: اگر ما به اين شخص اقتداء كنيم، آيا پشت سر او خود ما قرائت را بخوانيم يا نه؟ يعني اقتداء ما باطل است تا ما هم موظف باشيم به قرائت خود، يا نه. حضرت ميفرمايند: نخوانيد، مگر اين كه به وسيله آن، عاق قاطع باشد نسبت به پدر و مادر. از اين استفاده ميشود كه عقوق يك معنايي است كه با تندي با پدر و مادر حرف زدن و او را عصباني كردن، مطلقش، مصداق عقوق نيست. ممكن است بعضي از موارد مصداق باشد و از بعضي موارد مصداق نباشد. در اين صورت قهراً با آن تفسيري كه درباره «أف» شده بود ـ كه وارد شده بود كه أف مصداق براي عقوق است ـ منافات پيدا ميكند. و اين روايت هم صحيح السند است. اين را چگونه بايد حل كرد؟
وجوه حل تعارض
وجه اول:
دو نوع اين را ميشود بيان كرد. يكي اين است كه مفروض كلام در روايت كه سائل سؤال كرده است، در جايي است كه شخص از نظر مذهب شيعه است و از نظر اعمال هم اشكالي ندارد و فقط با پدر و مادر با تندي حرف ميزند و آنها عصباني ميشوند. ممكن است ما بگوييم: اگر كسي آدم خدا ترسي است و رعايت اعمال را ميكند ولي با پدر و مادرش با تندي حرف ميزند، اين را حمل به صحت كنيم و بگوييم: نهي از منكر ميخواهد بكند. چون يكي از مراحل نهي از منكر اين است كه انسان با تندي حرف بزند. در اينجا هم چون فرض مسئله اين است كه آدمي است و خيلي مواظبت دارد «في جميع اموره»، ميخواهد بگويد: اگر به حدّي است كه قطع رابطه دارد با پدر و مادر، در اين صورت اقتداء نكند، اما اگر احتمال مي دهد كه اين عصبانيت براي كمك كردن به پدر و مادر است، حمل به صحت كند و نماز بخواند.
وجه دوم:
يك وجه جمعش هم اين است كه بگوييم: عقوق مصاديق مختلف دارد. عقوق نسبت به پدر و مادر مصداقش خيلي راحتتر حاصل ميشود در مقايسه با غير. در بين والدين هم پيرمرد و پيرزن كه زود متأثر ميشوند و ناتوان هستند، مصداق عقوق بيشتر است تا موارد ديگر. در اين گونه موارد ميگويد: اقل مراتب و اهون مراتب عقوق اين است كه «أف» بگويد. و آيه شريفه هم ناظر به اين دارد. پس يكي از مصاديق عقوق كه در كمترين مراحل است راجع به پدر پير و مادر پير است. ولي كسي كه ديرتر ناراحت ميشود و توانايي بيشتري دارد و جوان است، آنها مصداق اين عقوق قرار نميگيرند. شارع خواسته است بفرمايد: عقوق گاهي بعضي از مصاديقش با يك «أف» گفتن حاصل ميشود كه آن در موردي است آيه هم آن را فرموده است كه پيرمرد و پيرزن باشند.[2]–[3]–[4]
علي أي تقدير اين روايتي كه در موردش ايذاء ،«يَغِيظُهُمَا» وارد شده است ـ كه بعضي از روايتهاي ديگري هم بود ـ از آنها استفاده ميشود كه ايذاء محرم است و آن متوقف نيست بر تفسير عقوق پدر و مادر كه در آن ما دو احتمال را داديم، راجع به ايذاء، ادله ديگري هستند كه دلالت ميكنند ايذاء پدر و مادر جايز نيست. ما بايد بگوييم: در اينها چه شفقة علي الولد باشد و چه غير شفقة علي الولد، ايذاءاش جايز نيست.[5]
آن گاه در بحث خود ايذاء است. اگر من مثلا يك كاري انجام ميدهم، ديگري اذيت ميشود. همه اين دكاندارهايي كه دكان باز ميكنند در مجاورت ديگري، آن يكي كاسبياش كساد ميشود. يا مثلا طلبهاي درس ميخواند و باسواد ميشود، ممكن است رقبايش به او نرسيده باشند و همين منشأ اذيت بشود. يا مثلا انسان گاهي در يك جايي مدرسه ميسازد، گاهي همسايهها ناراحت ميشوند، آيا اين ايذاء، حرام است؟ در خيلي مواقع بين مادر شوهر و عروس نوعاً سازگاري نيست، و مادر ميخواهد كه عروس را طلاق بدهد چون اذيت ميشود، آيا او بايد طلاقش بدهد؟ گوش نكردن او موجب ايذاء مادر است، آيا اين محرم است؟
به نظر ميرسد: نسبت به ايذاء غير پدر و مادر ـ چون ايذاء مؤمن مطلقا حرام است ـ حرام است. اگر انسان عملي را به منظور اين كه ديگري اذيت بشود انجام بدهد، اين حرام است و جايز نيست؛ اما اگر انسان ميخواهد مالي تهيه كند و به اين منظور نيست كه ديگري را اذيت كند، اما نتيجه آن اين است كه ديگري اذيت ميشود، در اين صورت اگر بگوييم:
مثلا مغازه درست نكن و خودت متأذي شو! در اين صورت كه لازمهاش اين است كه ديگري ناراحت بشود، ما نسبت به غير پدر و مادر در اين موارد دليل نداريم.[6]
ولي درباره پدر و مادر از حقوق پدر و مادري است و يك حقوق استثنايي است كه بايد تحمل كند آن را. راجع به پيرمرد كه آيه قرآن هم هست كه حتي أف هم نبايد بگويد در مقابل فشار آنها. ولي در عين حال آيا اگر گفتند به اين كه زنش را بايد طلاق بدهد، بايد طلاق بدهد؟ در اين شايد سيره مسلم باشد كه يك چنين چيزي وظيفه شخص نيست! آن گاه اين را با ادله حرمت ايذاء و امثال آن چگونه جمع كنيم؟
دو احتمال درعدم وجوب اطاعت مطلق از والدين
احتمال اول:
من احتمال ميدهم: آن ايذائي كه محرم است درباره امور مادي است كه انسان براي كسب يك امور مادي بخواهد عملي را انجام بدهد و پدر و مادر ناراحت بشود، يا براي راحتي خودش ميخواهد يك كاري انجام بدهد، پدر و مادر ناراحت و اذيت ميشوند. اين جايز نيست و بايد تحمل كند ـ البته غير از موارد حرج ـ ولي اگر اموري را كه شرع دستور ميدهد ولو به حدّ الزام نرسد ـ پدر و مادر مثلا ميگويند: نماز شب نخوان يا مثلا روزهاي جمعه مثلا شعر بخوان كه مكروه است، به جاي اين كه تربيت ديني كنند، اينها را ميگويند ـ در اينگونه موارد شايد اطاعت پدر و مادر مطلوب نباشد. درباره طلاق كه ابغض الاشياء است و عرش خدا از آن ميلرزد، پدر و مادر از روي حسابهاي شخصي خودشان، ناراحت ميشوند و ميگويند: زن را طلاق بده! در اينگونه موارد كه تالي فاسد دارد، ممكن است بگوييم: اين ايذاء پدر و مادر اشكالي ندارد و اصلاً امر پدر و مادر در اينگونه موارد كه مانع تربيت پسر ميشوند، شامل ايذاء نيست.
احتمال دوم:
يا اين كه بگوييم: در بعضي از امور مثل مسئله طلاق اگر با گفته مادرها و پدرها زنهايشان را اشخاص طلاق بدهند، نظم اجتماع به هم ميخورد و اصلاً زندگي فلج ميشود. اگر اين مطلب باشد، از اول اين موارد، يا تخصصاً و يا تخصيصاً از ادله خارج است. چون پدر و مادر ـ و به خصوص مادر كه عاطفي است ـ گاه زود عصباني ميشوند و ميگويند: او را طلاق بده! خلاصه تزاحم در باب طلاقها زياد ميشود. و اگر گاهي اگر طلاق بدهد حتي خود مادر هم به مشكله برخورد ميكند. لذا نظام كلي اسلام و دين و قوانين كلي از بين ميرود.[7]–[8]
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»
[1]. 26 تهذيب الأحكام؛ ج3، ص: 30؛ 3 باب أحكام الجماعة و أقل الجماعة و صفة الإمام و من يقتدى به و من لا يقتدى به و القراءة خلفهما و أحكام المؤتمين و غير ذلك من أحكامها ؛ ج3.
[2]. (پرسش:…مقوم عقوق چيست ؟پاسخ استاد:) يك مخالفتي كه تقريباً مثل اين كه قطع رابطه انسان داشته باشد واصلاً مخالف او باشد. مثلاً گاهي با مادرش دشمني مي كند يا با پدرش دشمن است و هيچ اعتنايي به آن ها ندارد. فرض مسئله در اين حد ها نيست. فقط ميگويد: ادب را مراعات نميكند و بيادب است.
[3]. (پرسش:…پاسخ استاد:) اين كه بگوييم: اصلاً متوجه نبوده است، چرا با پدر و مادرش اين گونه است وبا ديگران چنين نيست؟ اين يك مستبعد است كه اصلا متوجه نباشد كه دارد تند حرف ميزند. ولي احتمال اين هست كه پدر و مادرش سني باشند، چون راجع به خودش معرفي ميكند كه عارف است اما درباره پدر و مادرش چيزي نميگويد و اين سكوت كرده است. با پدر و مادر سني راحت تر ميشود رفتار كرد.
[4]. (پرسش:…پاسخ استاد:) اگر متوقف باشد بر نجات پدر ومادر «لا اشكال في احسانه». اگر پدر و مادر ميخواهند غرق بشوند، انسان اگر بخواهد آن ها را از آب بگيرد ممكن است دستش و انگشتش قطع بشود. ميداند كه اگر بخواهند نجات بدهد پاي او را براي معالجه قطع مي كنند. اين ها همه احسان اند… در بعضي موارد خدمت است براي اين كه آخرتش را ميخواهد حفظ كند و ميخواهد آبروي او را حفظ كند يا در دنياو يا در آخرت. اين ها هيچ اشكال ندارند؛ ما عَلَي الْمُحْسِنينَ مِنْ سَبيلٍ.
[5]. (پرسش:…پاسخ استاد:) ما اين مورد را دو گونه توجيه كرديم و گفتيم: ممكن است ايذاء احساني باشد. فرض مسئله ايذاء غير احساني است واين ايذاء غير احساني از روايات مختلف، از مجموع آن ها انسان ميفهمد كه لازم نيست شفقة علي الولد باشد.
[6]. (پرسش:…پاسخ استاد:) والا در اين صورت خود من هم اذيت ميشوم، در حالي كه من هم مؤمنم و او هم مؤمن است، فرقي بين مانيست. بناي عقلاء هم حكمش همين است كه اگر بخواهد همه اينها را تعطيل كند اگرقانون بگذرانند كه هيچ كس حق ندارد مغازه و منزل تهيه كند اگرديگري از يك جهتي ناراحت ميشود! پس معلوم مي شود: منظور كسي است كه مؤذيي است و ميخواهد ديگري را ناراحت كند واذيت كند. اين است كه هم قباحت عرفي دارد وهم شرعي.
[7]. (پرسش:…پاسخ استاد:) اين عقلي است كه انسان اين موارد را اگر بخواهد عمل كند اصلاً نظام اجتماع به هم ميخورد.
[8]. (پرسش:…پاسخ استاد:) همه مسائل اگر مطالبي شبيه به اين باشند آن ها هم همين طور هستند و از پدر و مادر لازم نيست اطاعت كند.