کتاب الاعتكاف/ سال اول 91/02/02 لو نذر اعتكاف ثلاثة أيام من دون الليلتين المتوسطتين لم ينعقد
کتاب الاعتكاف/ سال اول: شماره 49 تاریخ: 91/02/02
«لو نذر اعتكاف ثلاثة أيام من دون الليلتين المتوسطتين لم ينعقد».
اگر کسي نذر کند که سه روز اعتکاف بکند، بدون اينکه دو شب وسطش معتکف باشد، ميفرمايند که اين منعقد نميشود.
مراد سيد در عروه از اعتکاف در همه موارد، اعتکاف شرعي است که احکام خاصهاي دارد. اين مطلب از اول روشن است و احتياجي نيست که در اينجا نقد کنيم و حاشيه بزنيم که اقل از ثلاثه ميشود يا نه. وقتي گفته ميشود که کتاب الاعتکاف، يعني اعتکافي که «لايکون اقل من ثلاثه»، يعني اعتکاف اصطلاحي که احکام خاصه دارد، نه اعتکاف به معناي لغوي. مثل اينکه وقتي کتاب الصلاة گفته ميشود، مراد صلاة شرعي است نه صلاة لغوي.
(پرسش:…پاسخ استاد🙂 اينکه مردم حکم مسئله را ندانند، بحث ديگري است، ولي مراد از کتابالاعتکاف در اينجا اعتکاف اصطلاحي است که داراي احکام شرعي خاصي است.
مسئله يازده اين است که «لو نذر اعتكاف ثلاثة أيام أو أزيد لم يجب إدخال الليلة الأولى فيه بخلاف ما إذا نذر اعتكاف شهر فإن الليلة الأولى جزء من الشهر». اگر کسي نذرکرد که سه روز يا بيشتر اعتکاف بکند، لازم نيست شب اول را هم اعتکاف بکند. آقايان ميگويند که ظاهر روز _ در صورتي که قرينهاي در کار نباشد _ به معناي مدت زمان بين طلوع فجر يا طلوع شمس است تا آخر روز، شب داخل نيست. البته برخي اوقات روز به معناي شبانه روز استعمال شده است، ولي در اين صورت قرينه ميخواهد. پس اگرگفتند در روز اين کار را بکنيد، مراد از روز از طلوع فجر يا طلوع شمس _ عليالاختلاف _ است تا شب. قهراً اگر کسي نذر کرد از اول روز اعتکاف بکند، بيشتر از اين لازم نيست، لازم نيست که شب اول را داخل بکند، البته دو شب وسط داخل است، چون اعتکاف بايد متصل باشد، در نتيجه آن دو شب هم بالتبع داخل ميشود. اما در صورتي که شخصي نذر کند يک ماه اعتکاف بکند، مثلاً بگويد: من اين ماه رمضان را اعتکاف ميکنم، يا اين ماه محرم را اعتکاف ميکنم، قهراً شب اول هم داخل در اعتکاف است، زيرا شروع ماه از شب اول است تا آخر سي روز يا بيست و نه روز که کامل بشود.
(پرسش:…پاسخ استاد:) اگر قيد كردم و گفتم که از اول شب معتکف باشم، منافاتي با اعتکاف ندارد. در کلمه اعتکاف «لبث» است، کلمه روز و شب در آن نيست، چون يکي از شرايط اعتکاف صوم است، صوم هم بايد در روز باشد. اگر بگوييم که يک ماه بايد فلان کار را بکنيم، نسبت ماه به شب و روز يکسان است و روز هيچ اولويتي نسبت به شب ندارد.
اينجا ايشان ميفرمايند که اگر کسي نذرکرد يک ماه را اعتکاف بکند، شب اول هم جزء ماه است. اين روشن است و هيچ کس از آقايان هم راجع به اين مطلب حاشيهاي نزده است غير از آقاي خوئي. ايشان هم وجهي ذکر نکردهاند. آقاي خوئي ميفرمايند که اگر ماه گفتيم، از شب اول انصراف دارد، چون بر اساس جعل اولي، شب اول خارج است.
اگر دليلي بر اعتبار صوم در اعتکاف نداشتيم، ميگفتيم که صوم هم معتبر نيست. اگر يوم گفته ميشد، شب اول از يوم خارج بود، اما در صورتي که ماه گفته شود، کدام جعلي اقتضاء ميکند که شب اول به جعل اولي از ماه خارج باشد و بعد
انصراف پيدا بشود براي چيز ديگر؟ ايشان بدون اينکه وجهي ذکر نمايند، ادعاي انصراف کردهاند. هيچ کس هم موافق ايشان نيست. ما هم يک وجهي پيدا نکرديم که بر فرمايش ايشان تقريب کنيم. عبارت ايشان اينطور است: «الشهر و ان كان حقيقة فيما بين الهلالين الا ان مناسبة الحكم و الموضوع تستدعي ارادة البدأة من الفجر». چه حکمي اين را اقتضاء ميکند؟! اگر اين بود که لازم بود انسان تمام مدت اعتکاف را صائم باشد. شما که اين را نميگوييد. شما ميگوييد که با ادله خارج اثبات شده است که معتکف بايد در روز صائم باشد. اين چه قرينه تناسب حکم و موضوع ميشود براي شروع از فجر؟!
(پرسش:…پاسخ استاد:) كي گفته از اول فجر باشد؟ آيا همه اشخاص از لحظه طلوع فجر شروع به اعتکاف ميکنند؟ بعضي اول شب ميروند، بعضي وسط روز ميروند، گاهي مختلف است و همه آنها از مصاديق اعتکاف است. ايشان غلبه هم نميگويد، تناسب حکم و موضوع ميگويد، غلبه که ندارد.
«الا ان مناسبة الحكم و الموضوع تستدعي إرادة البدأة من الفجر لان هذا هو المعتبر في الاعتكاف». خود ايشان هم ميگويند که در وسط روز هم ميشود شروع به اعتکاف کرد و هيچ چيز در زمان شروع اعتکاف معتبر نيست. زمان شروع منوط به لفظي است که در نذر بکار رفته است، اگر گفتيم: ماه، از غروب روز قبل شروع ميشود، اگر گفتيم: روز، از اول طلوع فجر يا طلوع شمس شروع ميشود.
«لان هذا هو المعتبر في الاعتكاف و ما يتقوم به في أصل الشرع بحسب الجعل الاولى». كجا جعل اولي بر اين مطلب هست؟! جعل اولي تابع اين است که انسان از هر کجا که قصد اعتکاف کرده است، از همان وقت قصد خود، شروع به اعتکاف بکند.
(پرسش:…پاسخ استاد:) اگر لفظ روز در نذر بيايد، شب قبلي را نميگيرد، والا اگر کسي نذر بکند که يک ساعت از شب رفته معتکف بشود، بايد از همان ساعت شروع به اعتکاف بکند، اگر قصد کرده که اين ماه رمضان را اعتکاف بکند، بايد ببيند که ماه ظهور در چه معنايي دارد و همان را معتکف بشود، ديگر اولي و ثانوي ندارد!
«والتقديم عليه بإدخال الليلة يحتاج إلى عناية خاصة و معونة زائدة كما تقدم». هيچ كس از آقايان اين مطلب را نگفته است و آدم نميفهمد که چرا ايشان اين مطلب را فرمودهاند، تقريبي هم نميتوانيم براي اين مطلب بکنيم.
(پرسش:…پاسخ استاد:) يک ماه سيروزه هم عبارت است از اول غروب روز آخر ماه قبل تا آخرين روز ماه. خود ايشان هم معتقد است که شهر به معناي بينالهلالين است و به معناي سيروز را مجاز ميدانند، ايشان نميخواهند به آن تقريبات بگويند. اگر ماه به معناي سيروز هم باشد، روز به معناي مقابل شب نيست.
در اين مسئله حرفي نيست، ايشان اين را مسئله كرده است.
«لو نذر اعتكاف شهر يجزئه ما بين الهلالين و إن كان ناقصاً و لو كان مراده مقدار شهر وجب ثلاثون يوما». اگر شخصي نذر کرد که يک ماه معتکف بشود، «يجزئه ما بين الهلالين و إن کان ناقصاً». ظاهر اين تعبير اين است که در بينالهلالين هم ميتواند ماه کامل سي روزه را منذور خود قرار بدهد و هم ناقصش را. ظهور فرمايش ايشان اين است، البته ممکن است مراد اين باشد که بايد بين الهلالين باشد، حتي ناقصش هم کافي است. يعني تلفيق از دو ماه نباشد، نصف از اين و نصف از آن نباشد، محرم باشد، صفر باشد، ربيعالاول باشد، هر ماهي که باشد، بايد بينالهلالين باشد، منتهي ناقص بينالهلالين هم کافي است. اين معني ممکن است، ولي خلاف ظاهرِ اين تعبير است. تعبير ايشان ظهور در اين دارد که بايد بينالهلالين باشد و اگر ناقصش را هم انتخاب بکند، کافي است. ولي اگر مراد نذرکننده مقدار ماه بود، حتماً بايد سيروز باشد. اين متني است که ايشان ميفرمايند.
آقاي حکيم و آقاي خوئي ميفرمايند که بايد اين سيروز بينالهلالين باشد و سيروز به صورت تلفيقي کافي نيست. ايشان ميفرمايند که ماه عبارت است از بينالهلالين، حالا يا ناقص يا کامل، فرقي نميکند، مُلفَّق فايده ندارد. اما آقاي خوئي يک فرمايش ديگري هم دارند که ميفرمايند: ما سابقاً در شهرين متتابعين هم گفتيم که ظاهر شهر عبارت از بينالهلالين است و دو تا سيروز کفايت نميکند ولو متصل به هم باشند، بايد دو ماه پشت سر هم باشد، مثلاً محرم و صفر، اما از وسط محرم تا وسط ربيعالاول کفايت نميکند.
اين مطلب ايشان بر خلاف چيزي است که ديگران ميگويند. هيچ کس در مسئله شهرين متتابعين به جز ايشان به اين نکته اشاره نکرده است و ما هم البته قبول نکرديم. آقاي حکيم در اين مسئله با آقاي خوئي موافق است که تلفيق کفايت نميکند، اما در مسئله شهرين متتابعين چيزي ندارند، ديگران هم تنبهي به اين موضوع ندارند و به نظرم خود آقاي خوئي هم ميفرمايند که اين مطلب يک چيزي است که هيچ کس قائل به آن نشده است. ما هم عرض کرديم که همين که هيچ کس اين مطلب را نگفته است، قرينه بر عدم صحت آن است، زيرا پيداست که ارتکاز عرفي اوليه از لفظ شهرين متتابعين اينطور نيست.
در اينگونه موارد بايد ببينيم که وجداناً معني چيست. اگر گفتند: شما يکي از اين ماهها را مثلاً اعتکاف بکنيد، عبارت است از اينکه يا محرم يا صفر يا ربيعالاول و… يکي از اين ماهها، اما اگر بگويند که وظيفه شما اين است که يک ماه ساکت باشيد، حرف نزنيد، اين معنايش عبارت از اين است که يکي از اين ماهها را بايد ساکت باشيد؟! اگر من بگويم که يک ماه مهمان زيد بودم، آيا اين مجاز است؟! آيا يک ماه در ذهن انسان معادل يکي از اين ماههاي هلالي يا شمسي است؟! آيا از کلمه ماه بينالهلالين به ذهن انسان ميرسد؟!
انسان وجداناً ميفهمد که اگر گفتند: يکي از اين ماهها، مراد يکي از ماههاي هلالي يا شمسي است، اما اگر گفتند: يک ماه مهمان زيد بودم، معنايش اين نيست که از اول تا آخر محرم _ مثلاً _ مهمان زيد بودم، اين عبارت از مقدار سي روز يا بيست و نه روز _ حال هر چه تفسير بکنيم _ است. تقديري هم در کار نيست، مجاز در حصر هم نيست، مجاز در کلمه هم نيست، بلکه لفظ مشترک است بين اينکه تلفيقي باشد يا غير تلفيقي، چه يکي از ماههاي هلالي باشد و چه ملفق باشد.
مرحوم سيد در متن فرمود: اگر مقدار ماه گفته شد، بايد سيروز باشد. بحث در اين است که چرا مقدار ماه عبارت از سي روز باشد؟
آقاي حکيم در اينجا بياني دارند که آقاي خوئي آن را رد ميکنند. خود آقاي خوئي هم بياني دارند که بر اساس آن متن را قبول ميکنند. ايشان ميفرمايند که در عرف اگر يک ماه گفته شود، يک ماه کامل فهميده ميشود، انصراف به اين معني دارد. ايشان ميفرمايند که اگر يک کسي از بيستم يک ماه تا نوزدهم ماه ديگر _ که معادل يک ماه ناقص است _ در جايي بماند و بخواهد از اين ماندن خبر بدهد، علي نحو الحقيقة وجداناً نميتواند بگويد که من يک ماه در آنجا ماندم.
ايشان ميفرمايند اگر ماه گفته شد و مراد از ماه قرار شد تلفيقي باشد، «لا ينسبق الى الذهن الا ذلك، بحيث لا يحسن منه هذا التعبير لو كان دخوله يوم العشرين و خروجه يوم التاسع عشر من الشهر القادم مثلا الا بنحو من العناية، و الا فقد بقي تسعة و عشرين يوما لا مقدار الشهر، فإنه خلاف ظاهر اللفظ بمقتضى الانصراف العرفي كما عرفت».
اين بيان آقاي خوئي است، ولي آقا سيد ابوالحسن ميفرمايند که اگر از همان روزي که در ماه اولي وارد شد، به همان روز در ماه دوم برسد، عرفاً صدق ميکند که يک ماه مانده است بدون عنايت. آقاي خويي اينطور مثال ميزنند که بيستم اين ماه وارد شده و نوزدهم ماه بعد خارج شده، ولي ما ميگوييم که بيستم ماه اول وارد شده و بيستم ماه دوم خارج شده. ايشان مثال را عوض ميکنند. اگر بيستم ماه وارد شده و بيستم ماه بعد خارج شود، امکان دارد که ماه اول
ناقص باشد و در اين صورت عرفاً صدق ميکند که يک ماه در آنجا مانده است. يا مثلاً وقتي گفته ميشود که فلان کس درست يک ماه بعد از فلان کس فوت کرد يا به دنيا آمد به اين معني است که او در بيستم ماه ربيعالاول وفات کرده يا به دنيا آمده و ديگري هم در بيستم ربيعالثاني. اين تعبير متعارف عرفي و معمول است.
پس بنابراين به نظر ما شهر هم به بينالهلالين گفته ميشود و هم مُلفَّق از دو ماه به اين صورت که از ساعتي که از ماه قبل شروع شده تا همان ساعت در ماه بعدي باشد که اين هم يک شهر است. مقدار شهر هم به هر دوي اينها اطلاق ميشود و مجاز هم نيست. اينطور نيست که از کلمه ماه هلال به ذهنتان بيايد و و يک کلمه مقدار هم به آن اضافه بکنيد، نه اينطور نيست. هم کلمه شهر و هم مقدار شهر به نصف از ماه اول تا آخر نصف ماه دوم هم اطلاق ميشود.
(پرسش:…پاسخ استاد:) ما ادعايمان اين است، آن آقايي كه ميگويد انصراف دارد، چه دليلي دارد؟ من هم ميگويم انصراف دارد. اگر نپذيرفتيد، نپذيرفتيد. ما بحثي نداريم.
(پرسش:…پاسخ استاد:) ايشان كه مقدار شهر ميفرمايند، ممكن است متصل باشد، ممكن است غير متصل. ايشان مقدار شهر را اعم ميگيرند از اينكه متصل باشد يا منفصل.
(پرسش:…پاسخ استاد:) آقاي خوئي مدعياند كه مقدار شهر انصراف دارد به شهر کامل، ايشان ميفرمايند که عرف اينطور ميفهمد که اگر مقدار يک ماه گفته شد، يعني يک ماه کامل.
(پرسش: آيا در ماههاي شمسي هم همينطور است؟ پاسخ استاد:) بله آن هم همين طور است.
اين بيان آقاي خوئي بود که ادعاي انصراف داشت، اما آقاي حکيم از باب انصراف پيش نميآيد، ايشان ميفرمايند که جامع بين اقل و اکثر کأنَّ در اينجا معقول نيست، جامع که معقول نشد، بايد يکي از اينها را بگيريم، فرد ناقص عنايت ميخواهد، اما فرد کامل عنايت نميخواهد.
ايشان دو ادعا کردند: يکي اينکه جامع نميتواند مراد باشد، دوم هم اينکه اگر جامع نباشد، ناقص عنايت ميخواهد، ولي کامل عنايت نميخواهد. هر دو مدعاي ايشان محل مناقشه است. چرا نميشود جامع اراده بشود؟! اگر به شما بگويند که بايد مقداري مثلاً در اينجا اعتکاف بکنيد که کمتر از ده روز نباشد، شما ميگوييد که هم ده روز مصداق تعهد شماست، هم يازده روز و هم دوازده روز و… تمام اينها از مصاديق تعهد شماست. چرا نتوانيم جامع بين اينها را اراده بکنيم؟! اگر اقل را بجا آورديد، کفايت ميکند.
(پرسش:…پاسخ استاد:) ايشان ميفرمايند كافي نيست. ايشان ميفرمايند اگر گفتيم كه نذر من اقلاً ده روز باشد، اگر من ده روز بجا آوردم، كافي نيست بايد بيشتر از ده روز باشد. ايشان ادعا ميكنند چون ده روز اقل است و آن ديگري اكثر، معقول نيست جامع مراد باشد، بنابراين من بايد آن بيشتر را بجا بياورم، نه كمتر را.
(پرسش:…پاسخ استاد:) ايشان ميگويد اگر لفظ دو مصداق داشت، يك مصداق كمتر و يك مصداق بيشتر، مثلاً مقدارالشهر دوتا مصداق دارد يكي مقدار شهر ناقص بيست و نه روز است و يکي هم مقدار شهر كامل سي روز است اين شخص هم نذر كرده مقدار شهر را اعتکاف بکند، ايشان ميگويند که اين مقدار شهر نميتواند به معناي اطلاقي خودش و اعم از هر دو معني باشد.
چطور شما وقتي کلمه ماه گفته ميشود، ميگوييد که مراد اعم از شهر هلالي است، لذا اگر کلمه ماه گفته شد، ميگوييد که هر کدام را بخواهد انتخاب ميکند، اما با اضافه شدن کلمه مقدار به ماه فقط بايد ماه کامل را اراده کرد؟! انصرافش هم درست نيست و برهان آقاي حکيم را ما نميفهميم.
(پرسش:…پاسخ استاد:) نه بعضي جاها ممكن است كلمه ماه به سي روز… ايشان ميگويد ماه به بين الهلالين است… مقدار ماه كه شد كلمه مقدار كه اضافه شد به ماه، ماه معنايش تغيير پيدا ميكند ميشود ماه كامل… اين چرا آخر از كجا ما اينها را به چه بياني؟؟؟ خب اينكه ما نميدانيم به نظر ما اگر مرادش مقدار شهر باشد شهر هم ناقص را شامل است هم كامل را شامل است چيز است
(پرسش:…پاسخ استاد:) آن بقيه را به قصد واجب نميتواند بجا بياورد، مخير است هر کدام را که خواست بجا بياورد. اگر قصد کرد بيست و نه روز را داشت و بجا آورد، نذر ساقط است و ديگر نميتواند قصد وجوب بکند.
(پرسش:…پاسخ استاد:) اگر نيت كرده باشد که از شهر سي روز را اراده کرده باشد كه حرفي نيست، بحث در اين است که خود لفظ در چه چيزي ظهور دارد. ايشان ميگويد که اگر کلمه مقدار به شهر اضافه شود، مفهوم شهر عوض ميشود، ما ميگوييم که چرا مفهومش عوض بشود؟! قبلاً هر مفهومي داشته، همان باقي است.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»