کتاب البیع 92/11/01
کتاب البیع
92/11/01
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه درس :
در این جلسه حضرت استاد دام ظله به تبیین محل نزاع اصولی در معنای مشتق و نیز تبیین محل نزاع منطقی پرداخته و بیان می کنند که محل نزاع در هر یک از اصول و منطق غیر از محل نزاع در دیگری می باشد. آنچه که در اصول مورد بحث است آن است که آیا مفهوم اشتقاقی با حدوث مبدأ ملازمه دارد و یا هم با حدوث و هم با بقاء آن ملازمه دارد . البته مورد اتفاق می باشد که در صورت عدم حدوث مبدأ، مفهوم اشتقاقی صدق نخواهد کرد. ولی در علم منطق محل نزاع عبارت از آن است که در ترتب محمول بر ذاتی در یکی از زمانهای سه گانه آیا امکان ثبوت اتصاف ذات در آن زمان به وصفی که علت ترتب محمول بر ذات می باشد کافی است و یا آنکه می بایست اتصاف در آن زمان ثابت باشد و صرف امکان کفایت نمی کند.
راجع به مشتق یک اختلافی بین علمای ما هست که آیا مشتق حدوثاً و بقاءً با مبدأ اشتقاق ملازم است یا فقط حدوثش با آن ملازم است بقاءً مشتق وسیعتر است خب آنها بیشتر میخواهند بگویند حدوث و بقاء با مبدأ اشتقاق یکی است پس اگر مبدأ زایل شد آن مفهوم اشتقاقی هم زایل است ولی یک مطلب مورد اتفاق است که نسبت به حدوثش تا حادث نشده مبدأ اشتقاق تحقق پیدا نمیکند نسبت به حدوثش متوقف است که مبدأ تحقق پیدا کند حالا زید بعداً علم پیدا میکند الان صفت عالمیت پیدا کند این را هیچ یک از اصولیین قائل نیست. یک چیزی ما در منطق میخواندیم که میگفتند این چیزهایی را که حکمی که ذکر میشود آن در احد ازمنه ثلاثه اگر مبدأ اشتقاق بود آن حکم ثابت است به تعبیر فعلیت اگر چیزی که در احد ازمنه ثلاثه ثابت باشد میگویند فعلی است در اصطلاح منطقیها در مقابل اینکه ثبوت خارجی ندارد ولی امکان ثبوت خارجی دارد شیخ الرئیس میگوید احد ازمنه ثلاثه باید ثابت باشد تا حکم صحیح باشد فارابی میگوید امکان ثبوت آن مبدأ اشتقاق کافی است خب این به نظر میآمد که این مطلب بر خلاف نظریه اصولیهاست. اصولیین احد ازمنه ثلاثه قائل نیستند آتیه را کافی نمیدانند برای تحقق مفهوم اشتقاقی منتهی نسبت به اینکه مفهوم اشتقاقی باقی است بعد از زوال مبدأ اشتقاق اختلاف دارند خب این را بعد این توهم ممکن بود بشود گفتیم که نه این حرف، حرف منطقیین مخالف حرف ماها نیست بلکه مطابق با آن معنایی که محققین و بیشتر علمای ما قبول کردند با آن مطابق است آن این است که آنها میگویند مفهوم اشتقاقی با مبدأ اشتقاق حدوثاً و بقاءً با هم ملازم است آنها نمیخواهند حکم بکنند بگویند که علم اگر کسی سال دیگر ملّا میشود ده سال دیگر ملّا میشود مجتهد میشود از حالا این مفهوم اشتقاقی صدق میکند او عین این را ادعا نمیکنند آنها حدوثاً و بقاءً مفهوم اشتقاقی را با مبدأ اشتقاق یکی میدانند اگر آقایان یادتان باشد میگویند «کل کاتب متحرک الاصابع بالضرورة مادام کاتباً لا دائماً» میگوید « مادام کاتباً لا دائماً» معلوم میشود مبدأ کتابت زایل شد عنوان کاتبیت برایش صدق نمیکند که میگوید « مادام کاتباً » کاتبیتش با بقای آن کتابت را یکی میداند و حکم احد ازمنه ثلاثه را کافی نمیداند آنکه آنها مدعی هستند مطلب دیگری است که در این اختلاف به نظر ما ربطی ندارد آنها حرفشان عبارت از این است که قضیه یک موضوع دارد یک محمول آن چیزی که موضوع قرار گرفته عنوانی دارد عنوانی که به معنون خودش منطبق است و حکمی هم محمولی هم روی موضوع میرود اینها بحث این است که آن ذات موضوع آیا ذات موضوع که محمول روی آن آمده آیا ذاتی است که در احد ازمنه ثلاثه متصف به صفت هست آن محمول روی او آمده؟ یا ذاتی را که امکان اتصاف در احد ازمنه ثلاثه بود روی آن ذات آن محمول میآید نمیگویند خود عنوان اشتقاقی تحقق پیدا میکند با ثبوت مبدأ اشتقاق در احد ازمنه ثلاثه خود مبدأ اشتقاقی بالفعل الان هم میشود موجود است تا آخر. نه موجود نیست مبدأ اشتقاق منتهی میگویند « کل کاتب متحرک الاصابع» مراد یعنی زید که ذات است این در احد ازمنه ثلاثه عنوان کاتبیت اگر به خود گرفت عنوان تحرک اصابع هم به خود میگیرد این را مدعی هستند که مقتضای قضایا این نیست که معنای مشتق در تمام ازمنه موجود است حکمی که روی موضوعی رفته که یک عنوانی دارد حکم آن موضوع همان آن تکلم نیست حکم آن موضوع که آن ذات موضوع که یک وصفی دارد به خودش، چه در وقت تکلم متکلّم چه وقت قبل از تکلم چه بعد از تکلم میخواهد بگوید یک چنین حکمی اینها هست آنها این طوری ادعا میکنند من اول خیال میکردم که اینها میخواهند بگویند که اگر در احد ازمنه ثلاثه آن وصف عنوانی آن ذات موضوع به وصف عنوانی متصف بود الان هم آن محمول میآید روی موضوع خیال میکردم آنها این را میخواهند بگویند میگفتیم این خیلی بدیهی البطلان است چون معنایش عبارت از این است که یک بچهای که از دنیا متولد میشود و بعداً مجتهد خواهد شد احکامی که روی مجتهد رفته همین بچهای متولد شده از روز تولد باید بگوییم که این احکام را دارد جواز تقلید دارد نمیدانم همه احکامی که برای مجتهد بار است. اگر وظایف مجتهد دارد این بچهای که بدنیا آمده دارد برای اینکه این ذاتی است که در احد ازمنه ثلاثه به وسیله اجتهاد متصف خواهد شد محمول هم بگوییم رفته روی ذات، ذاتی که این صفت را دارد در احد ازمنه ثلاثه محمول … من اول خیال میکردم منطقیین این را میخواهند بگویند بعد دیشب نگاه کردم دیدم نه منطقیین نمیگویند بر اینکه اگر ذات در احد ازمنه ثلاثه آن وصف را داشت الان در وقت نطق آن محمول به او حمل میشود جواز تقلید که محمول است برای ذاتی که فی احد ازمنه ثلاثه اجتهاد پیدا میکند او جواز تقلید در موقع تکلم کسی که متکلّمی قضیه را القاء میکند بگوییم همان وقت هم ثابت است. این را ادعا نمیکنند. آنها میگویند محمول هم فی احد الازمنة الثلاثة است میگوید اگر ذات موضوع در احد ازمنه ثلاثه اتصاف پیدا کرد به آن وصف عنوانی آن محمولی را که بار شده روی این ذات آن هم در احد ازمنه ثلاثه بار میشود بر آنها حالا خود این مطلب درست است یا نادرست است آن چون خودش بحث زیاد دارد که ما محمول را عند الاطلاق ما باید به احد ازمنه ثلاثه حمل کنیم (خود محمول را ثبوتش) یا عبارت از محمول را ما باید بگوییم که در موقع نطق میزان است عند الاطلاق. این خودش یک بحث دیگری است که حق در مسئله این است که اگر ما به یک چیزی یک محمولی را حمل کردیم قرینه بر خلاف نباشد عبارت از این است که همین موقع نطق این محمول موجود است زید عالم است یعنی الان عالم است نه در احد ازمنه ثلاثه. خود عالمیت را که برای … زید قائم است یعنی همین الان قائم است در استصحاب هم که میگویند ما یقین داریم به عدالت زید متعلق عدالت همین حالا است نه متعلق عدالت یا سابق یا لاحق یا امثال اینها آن هست ولی علی ای تقدیر منطقیین به آن فسادی را که ما اول خیال میکردیم قائلند که ذاتی که در احد ازمنه ثلاثه وصف عنوانی را دارد همین موقع نطق آن محمول برایش ثابت شده خیال میکردیم این را میگویند میگفتیم این خیلی باطل است. علی ای تقدیر نسبت به اینکه مسئله مورد بحث ماست که عبارت از این است که شخص اگر حکمی بردند روی موضوعی بردند بعداً آن وصف عنوانی اگر این موضوع پیدا میکند الان حکم برایش ثابت نیست نمیشود حکم را الان برایش ثابت بکنیم روی این جهت این تعبیری را که شخص اگر بگوید این تعبیر بگوید آدم خواب وظیفهاش عبارت از فلان چیز است مثلاً نماز بخواند این را بگوییم مراد عبارت از این است که کسی که بیدار است حالا نماز خواندن را نگوییم وظیفهاش یک وظیفهای برای شخص خواب قرار داده بشود که در حال خواب انسان حق ندارد یک کسی را بکشد خب این قبلاً میشود تکلیف کرد به شخص تو وظیفه داری که اشخاص مقتول نشوند در وقت خواب تو یعنی یک طوری بخوابی جایی بخوابی که بغلطی روی بچه، بچه تلف بشود قبلاً تکلیف میشود برای شخص بکنند و ظرف مکلفبهاش عبارت از موقع خواب باشد این اشکال ندارد موقع خواب تکلیف محال است و مستحیل است تکلیف کردن ولی برای موقع خواب یک تکلیفی قبلاً بکنند بگویند جایز نیست کسی، مؤاخذ است اگر کسی بخواهد و نمازش ترک بشود در اثر خواب. تکلیف وقت خواب ندارد ولی قبل از خواب میتواند تکلیف بکند که وظیفه این است که انسان با خواب نمازش از بین نرود این خلاف شرع است جایز نیست با خواب از بین برود این صحیح نیست. و ظاهر عبارتی را که گفتند وضع شده اگر گفتند بر یک چیزی وضع شده که فلان کار را بکند ظاهرش این است که خود حکم بعد میآید وجوب بعد میآید نه اینکه وجوب قبل است و واجب متأخر. این را شیخ انصاری هم در باب اختلافی که با صاحب فصول دارند این را قبول کرده که میگوید ظاهر دلیل، دلیل بر خلاف نداشته باشیم معنایش این است که اگر یک چیزی موضوع قرار دادند حکم بعد میآید نه قبل حکم میآید ظرف آن عمل برای بعد باشد خود حکم بعد میآید اگر گفتند مجتهد وظیفه دارد فلان کار را بکند این معنایش این است که بعد از اینکه مجتهد شد برایش حکم برایش تکلیف میآید نه اینکه از بچگی وظیفه دارد که نسبت به حالت اجتهاد اعمالی را انجام دارد این یک دلیل خاصی میخواهد نه آن دلیل اولی چون چنین است بنابراین اگر ما بگوییم حدیث رفع قلم مراد عبارت از این است که تکلیف برداشته شده از سه نفر میگوید تکلیف برداشته از صبی میشود تکلیف برداشته بشود چون فرض نشده که صبی غیر ممیز همان روز ولادت صبی تا یک دقیقه قبل از بلوغ آن هم صبی است میتوانند شارع برای او تکلیف بگوید آن را میتواند بردارد دیوانه هم این طور نیست دیوانه هیچ چیز متوجه نشود خیلی موقع دیوانه را میترسانند بعضیها عقبنشینی میکند ولی به نائم در حال نوم چطور میشود تکلیف متوجه بشود؟! تکلیف چون متوجه نیست رفع قلم در جایی صحیح هست وضع قلم، مقتضی برای وضع باشد شارع ارفاقاً رفع کرده باشد اصلاً متقضی وضع برای نائم نیست آن وقت بنابراین ما بخواهیم بگوییم تکلیف اینجا رفع شده از نائم. درست نیست ولی میشود گفت مؤاخذه رفع شده تکلیف را برای غیر نائم قبل از اینکه به حدّ خواب باشد تکلیفی میکنند تو نباید بخوابی حق نداری نمازت به وسیله نوم از بین برود حالا گرفت خوابید موقع خواب تکلیف نداشت ولی همان تکلیف قبل از خواب مؤاخذه را میآورد تقدیر مؤاخذه اشکال عقلی ندارد ولی اینکه بگوییم حکم را شارع برمیدارد این اشکال عقلی دارد اگر بخواهیم ظاهرش را حفظ کنیم اگر رفع ید از ظاهر بکنیم یک معنای دیگری میکنیم لذا شیخ انصاری تعبیر میکند که ظاهر دلیل عبارت از رفع مؤاخذه است نه رفع حکم. البته آن نقضی که خود شیخ میگوید والا باید ما بگوییم عبادات صبی مشروعیتی ندارد آن نقض درست نیست ولی اصل مطلبش درست است که ظاهرش رفع حکم نیست حالا رفع مؤاخذه است یا معانی دیگر آن یک بحث دیگری است که ما بعداً بحث میکنیم.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین»