کتاب البیع 92/11/14
درس خارج فقه آیت الله شبیری
کتاب البیع
92/11/14
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه درس :
در این جلسه فرعی جدید نسبت به آیه ابتلاء مورد بحث قرار می گیرد و آن اینکه آیا ابتلاء مقدمه است برای کشف رشد و یا مقدمه است برای احراز بلوغ ، مرحوم امام ره بر آنند که مقدمیت ابتلاء برای بلوغ بنابر هیچ یک از احتمالات چهارگانه در معنای آیه صحیح نمیباشد.(اما بنابر احتمال اول) به جهت آنکه اصلاً ابتلاء غایتی ندارد و محدود به حدّی نمیباشد بلکه لازم است ابتلاء تا زمانیکه ایناس رشد شود.و (اما بنابر احتمال دوم و سوم که ابتلاء مغیی به غایت (بلوغ) میباشد) به جهت آنکه محال است تقیید کاشف به منکشف لذا نمی توان أماره بر بلوغ را مقید به بلوغ دانست.و (اما بنابر احتمال چهارم) به جهت آنکه خلاف ظاهر است چرا که ظاهر آیه آن است که علت ابتلاء ثبوت واقعی بلوغ میباشد و حال آنکه آنچه که علت است ثبوت اثباتی بلوغ است چرا که ابتلاء دخلی در ثبوت واقعی آن ندارد.نقد استاد دام ظله : در خیلی از موارد موضوع حکم ، شیء مقید به علم میباشد ولی در بیان تنها به ذکر خود آن شیء اکتفاء میشود. برخی برای اثبات مقدمیت ابتلاء برای بلوغ به عبارتی از تفسیر علی بن ابراهیم تمسک کردهاند. ولی حضرت استاد به جهت اشکال سندی و دلالی آن را نپذیرفتهاند.
یک بحثی ایشان میفرمایند که این ابتلایی که امر شده به او این مقدمه برای احراز رشد است یا مقدمه برای احراز بلوغ است؟ چون دوتا چیز باید برای رفع حجر، دوتا شرط دارد حالا برای احراز کدام یک از این شرطین شارع دستور ابتلاء داده؟ ایشان میفرمایند که یک احتمال ابتداءً این است که برای بلوغ برای کشف بلوغ گفتند امتحان کنید ایشان میفرمایند ما معانی که مختلفی که قبلاً کردیم در آیه ابتلاء چهار احتمال که داده شد احتمال اول که محدودیت ندارد او دیگر اینجا مطرح نیست که ابتلاء اول عبارت از آن مثل «حتی رأسها یبقی و أکلت السمکة» هست او که دیگر این مطلب نمیآید که امتحان برای اینکه کشف بلوغ باشد یا کشف چی باشد آن مطلب روشن هست که احتمال بلوغ دیگر مقدمه برای کشف بلوغ نیست چون قبل از بلوغ و بعد از بلوغ و اینها هم فرقی ندارد باید ابتلاء بشود آن را ایشان دیگر بحث نمیکنند بحث هم ندارد بحثی که هست دوتا احتمال بود که «حتی»، «حتی» غائی بود بنابر دو احتمال. یک «حتی» تعلیلی و در مقام شرط و اینها که احتمال سوم بود روی این سه احتمال بحث میکنند میفرمایند روی احتمال غائیت آن هم استحاله دارد که، استحاله عقلی دارد که امتحان مقدمه باشد برای کشف بلوغ برای خاطر اینکه تقیید کاشف به منکشف یا غائی قرار دادن منکشف نسبت به کاشف این استحاله عقلی دارد که قید بخورد چون مقتضای تقیید یا غائیت عبارت از احراز قید اینهاست احراز قید نقطه مقابل با خود ابتلاء است ابتلاء مال کشف مجهول است قید که میزنند قید موضوع، با احراز موضوع دیگر مجهولی نداریم تا کشف بشود این مستحیل است که مقدمه باشد برای کشف بلوغ. این را این طوری میفرمایند این استدلال ایشان به نظر میرسد یک نحوه تسامحی شده با یک تفاوت فی الجملهای تغییر بیانی بشود بیان کرد او این است که اینجا اگر ما تقییدی بخواهیم بگوییم تقیید به عدم آن منکشف باشد عدم غایت را باید ما تقیید کنیم اینکه ابتلاء مقدمه برای کشف سفه که نیست اینکه شما امتحان کنید تا ببینید سفیه هست یا نه؟ نه کشف سفاهت لازم نیست چه انسان بداند سفیه نیست چه شک داشته باشد به اینکه سفیه هست یا نه؟ این وجوب دادن چیز در کار نیست امتحان مقدمه است برای اینکه رشدش را ما احراز کنیم و در نتیجه وجوب اداء باشد وجوب اداء، وجوبش متوقف به کشف رشد است و زحمت بکشیم ببینیم این سفیه هست یا نه؟ تا بعد از کشف سفاهت ندیدهیم نه کشف نشده هم نباید واجب نیست دادنش آنکه که بین قبل و بعد مربوط به چیز ابتلاء است با کشف او دخالت دارد عبارت از کشف بلوغ است که … بله آن وقت این شد ما این طوری باید بگوییم آیه تعبیر میکند شما چیز کنید ابتلاء کنید آن وقت این ابتلاء … عجیب است من به نظرم عوضی من فکر کردم در این عبارت حالا این عبارت بماند چون ایشان دو قسمت دارد بیانش هم تغییر پیدا میکند بله حالا آن چیز بعدی را عرض میکنیم حالا میرویم آن اولیش را هم چیز میکنیم ایشان میفرمایند که بنابر قول صاحب جواهر که «حتی» را شرطی میداند اشکال عقلی ندارد که اینها مقدمه باشد که ما تحقیق کنیم مقدمه باشد برای اینکه کشف بکنیم که آیا بالغ شده یا نه؟ ابتلاء مقدمه باشد برای کشف بلوغ روی مبنای صاحب جواهر که «حتی» را «حتی» شرطی میداند اشکال عقلی ندارد که ما این را مقدمه بدانیم ولی یک اشکال استظهاری دارد که بر خلاف ظاهر این تعبیر کردند بیان ایشان که برخلاف ظاهر میفرمایند هست میفرمایند بر اینکه تفریع کرد«فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا»[1] تفریع کرده برای چیز … ببخشید «حَتّى إِذا بَلَغُوا النِّکاح»، «حَتّى إِذا بَلَغُوا النِّکاح» این «حَتّى إِذا بَلَغُوا النِّکاح» را تفریع کرده به ابتلاء این خب بالأخره متفرع برای ابتلاء است ابتلاء اگر مقدمه باشد برای کشف بلوغ باید آنکه تالی قرار داده بشود خود بلوغ قرار داده نشود آنکه تالی قرار داده شده کشف بلوغ را تالی قرار داده بشود شما امتحان بکنید تا به وسیله امتحان بلوغ که یکی از شرایط آن است کشف کنید اما مقام ثبوت بلوغ را به وسیله چیز وجود پیدا کند که آیه شریفه علم را که درج نکرده «حَتّى إِذا بَلَغُوا النِّکاح» است مقام ثبوت بلوغ نمیتواند متفرع باشد بر ابتلاء. ابتلاء مقدمه کشف یک موضوع است جزاء هم که کشف قرار داده نشده جزاء را عبارت از خود بلوغ قرار داده شده بنابراین این خلاف ظاهر است که بگوییم این ابتلایی که در اینجا واقع شده مقدمه برای کشف بلوغ است اما مقدمه برای کشف رشد باشد درست است چون «آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا» تعبیر کرده شما ابتلاء کنید در نتیجه ابتلاء اگر برایتان کشف رشد شد چطور. اینجا ظاهر جمله عبارت از این است که این مقدمه است برای رشد، کشف رشد، نه مقدمه است برای کشف بلوغ این خلاف ظاهر این جمله است این را ایشان اینجا میفرمایند. ولی بحث این است که آیا ظاهر یک جوری است که ظاهر عرفی است که عرف این را چیز میکند متعین است در مستعملاتش؟ یا نه هر دو جورش را عرف استعمال میکند. ببینید شما یک نتیجه میگیرد میگویید که شما تحقیق کنید ببینید اعلم کی هست؟ خب میگویید تحقیق کنید بعد که تحقیق کردید در نتیجه زید اعلم بود آن وقت اگر عدالتش هم احراز کنید باید مثلاً تعیّن تقلید یا جواز تقلید برایش ثابت میشود شما میگویید تحقیق کنید که در نتیجه اگر زید اعلم بود شما آن چیز دیگری را هم اگر احراز کردید تقلیدش صحیح یا واجب میشود هم میشود گفت اگر یقینی شد اعلمیت زید و همین اینکه اگر اعلم بود اگر جهت دیگرش هم احراز کردید بتوانیم. چیزهایی که علم جزء موضوع است خیلی متعارف است گاهی روی خود شیء برده میشود مثل همین تعبیرات را که شما این کار را بکنید که در نتیجه این کار این میشود بر فرض اعلمیت آن مقدمه دیگر هم اگر احراز شد از آن. خیلیها اصلاً خودش خیلی جاها هم مورد بحث گاهی قرار گرفته قدیمیها که الفاظ در مقابل چیزهای معلومه وضع شده یا نه؟ چون آن خلطهایی که خیلی موقع احکام را روی ذات شیء بردند ولی خود ذات چنین حکمی ندارد باید منکشف باشد کسی دیگری را اذیت میخواهد بکند ایذاء دیگران فلان تالی فاسد را دارد خب ایذاء است باید جهنم هست و چطور. مراد خود ایذاء که جهنم ندارد ایذائی که عن علمٍ انسان میداند که طرف اذیت میشود تعبیر حکمی را که یک قیدی هست آن قید را ذکر نمیکنند روی ذات شیء میبرند این خیلی شایع است در موضوعات. بنابراین اگر بگوییم برای چیز هم هست تعبیر بکنند اگر بالغ شد و معلوم شد بر اینکه رشدش هم معلوم شد چنین است منافات ندارد تفریع کنند به یک شیئی که ثبوتاً جزاءش عبارت از آن شیء معلوم است که علم را نیاورند این یک چیزی است شایع و رایج است در استعمالات. بنابراین این خیلی دلیل برای نفی احتمال اینکه مقدمه برای بلوغ است نمیتواند باشد خب اینجا یک روایتی در مسئله است روایت نه، عبارتی در مسئله هست که علی بن ابراهیم تفسیرش عبارتی دارد روی آن این معنی خیلی موقع به نظر ممکن است بیاید که این آیه ابتلاء مقدمه است برای کشف بلوغ عبارت را الان من میخوانم «قال فی قوله جل و عز «وابتلوا الیتامى» در آنجا دارد که «من کان فی یده مال بعض الیتامى فلا یجوز له أن یعطیه حتّى یبلغ النّکاح و یحتلم، فإذا احتلم وجب علیه الحدود و إقامة الفرائض، و لا یکون مضیّعا و لا شارب خمر و لا زانیا، فإذا أنس منه الرّشد دفع إلیه المال و یشهد علیه» دنبالش هست «فإذا کانوا لا یعلمون أنه قد بلغ، فلیمتحن بریح إبطه أو نبت عانته . و إذا کان ذلک فقد بلغ، فیَدفع» یا «فیُدفع إلیه ماله إذا کان رشیدا» اول راجع به اینکه ابتلاء باشد حاصل میشود چیزی بحثی را نمیکند بعد راجع به بلوغ را که ما شک کردیم آن را از کجا بدانیم؟ میگوید آن راه دارد امتحان دارد راه امتحانش هم عبارت از همین است که یا انبات شعر است یا آن ریح ابطاش است و از اینها معلوم میشود. این عبارت در اینجا هست این عبارت خب بعضی کتب این را روایت ابیالجارود عن ابیجعفر علیه السلام دانستهاند ولی این درست نیست یک احتمال دیگری هست که این روایت حضرت صادق سلام الله علیه باشد که روایتی است از حضرت صادق سلام الله علیه به طریق ابیبصیر است یا طریق دیگری این چیز حاصل باشد ولی احتمال ثالثی را که اگر کسی یک قدری آشنا باشد با تفسیر علی بن ابراهیم متعیّناً میفهمد که این عبارت کلام خود علی بن ابراهیم است حدیث نیست اصلاً علی بن ابراهیم این طوری بیان کرده و کلمه قال دارد و آقای خمینی (قدس سرّه) ایشان این احتمال را داده که این عبارت مال خود علی ابراهیم باشد منتهی تعبیر ایشان این است که در کتب خیلی موقع خود شخص تعبیر از خودش قال میگوید مثل ابن مالک چطور میگوید قال محمدٌ هو بن مالک از خودش تعبیر میکند این تعبیر، تعبیر رایجی است ایشان فرمودند این قال احتمال هم هست اصلاً کلام، کلام خودش باشد گوینده خود علی بن ابراهیم باشد ولی مسئلهای که احتمالی که عبائر مال علی بن ابراهیم باشد متعین است تردیدی نیست کسی به روش او آشنا باشد میداند روشش این است که اول یک معنای تفسیری میکند قطعه قطعه عبارتهای آیات قرآن را روایتی باشد ذیلش بیان میکند بعد میرسد به قطعه دیگر دوباره یک عبارتی از خودش است بعد هم اگر روایتی باشد روایت را بیان میکند این طور است در اینجا هم اول راجع به یک قطعه دیگری از آیه مطلبی خودش گفته و حدیثی آورده یکی دوتا حدیث راجع به قسمتهای مختلف. بعد دوباره یک قسمت دیگر حدیث را شروع میکند هیچ حدیث نمیآورد اولش «قال» دارد و این مال علی بن ابراهیم است بدون تردید منتهی «قال» ممکن است گوینده «قال» خود علی بن ابراهیم نباشد از قبیل «قال محمد هو بن مالک» نباشد چون تفسیر علی بن ابراهیم مجموعهای است از تفاسیر متعدد آن شخص دیگری که آمده آن علی بن حاتم قزوینی است یا کی هست علی المظنون او آمده جمع کرده ما بین شتات تفاسیر مختلف عبارت «قال» این تعبیر را آن علی بن حاتم قزوینی آورده. خلاصه به هر حال این روایت نیست این کلام علی بن ابراهیم است حالا این کلام علی بن ابراهیم آقای خمینی (قدس سرّه) میفرمایند بر اینکه خب فرض کنیم روایت است ایشان [آقای خمینی (قدس سرّه)] میفرمایند ولی خب صراحتی ندارد که امتحانی که در آنجا گفته امتحان بشود بلوغ اگر مشکوک شد امتحان بشود این امتحان تفسیر آن ابتلاء و امتحانی که در صدر قرار گرفته باشد ممکن است دوتا جزء قرار گرفته یکی عبارت از بلوغ است یکی هم عبارت از رشد است ابتلاء حضرت آیه قرآن را میفرمایند شما امتحان کنید تا رشدش را بفهمید یا نه؟ یک موضوع دیگر عبارت از این است که بلوغ، بلوغ هم معتبر است این را سنّت اگر امام باشد حالا یا علی بن ابراهیم باشد میخواهد بگوید خب اگر آن جزء دیگر اگر مشکوک شد کسی نمیداند بالغ شده یا نه؟ چکار کند؟ یکی از راههای برای کشف بلوغ که در جنگها و امثال اینها هم همین بود که باید بالغین باشد آنها یا کشته بشود یا به جنگ و اینها میفرستادند برای جهاد و امثال اینها از عانه و امثال اینها کشف میکردند که بالغ هست و یا نه. این تیکه اصلاً ابتلای آیه راجع به این قسمت نباشد یک اضافه بیانی است که امام یا علی بن ابراهیم خواسته بیان کند برای چیز. این دلیل بر مطلب نیست پس با این نمیشود ما بگوییم پس بنابراین امتحان، امتحانی که در آیه قرآن ذکر شده مقدمه برای کشف بلوغ است نه این دلیل نیست. بعد ایشان یک جمله میفرمایند چون من نفهمیدم اگر آقایان توانستند چیزی فهمیدید بیان کنید چون من نفهمیدم نمیتوانم هم بیان کنم چون چیزی را درست نفهمیده باشم خیلی موقع قدرت بیانش هم من نمیتوانم. بعد میفرمایند بلکه اصلاً نمیتواند این برای بلوغ باشد مقدمه برای بلوغ باشد مربوط آیه باشد راجع به «ابتلوا» آیه آن ذیل مقدمه باشد برای ابتلای آیه این اصلاً نمیتواند چیز باشد محال است یک تعبیری دارد من عبارت را میخوانم که من دیگر عبارت را من نمیفهم چی هست «بل یمکن أن یقال» فرمایش ایشان این است که «لا اشکال فیها بان الامتحان المذکور هو الابتلاء فی الآیة» یک چیزی خودش امام یا علی بن ابراهیم. «بل یمکن أن یقال إنّ مورد الامتحان هو الجهل بالمنکشف» امتحان آن میکند که کشف بکنند آن چیزی را که برای آن میخواهند کشفش کنند آن باید نداند تا امتحان کنند دیگر «فالآیة لو کانت متعرّضة لامتحان البلوغ، لا بدّ من فرض جهل المخاطب بالبلوغ، فلا یتناسب معه قوله علیه السلام: «فإذا کانوا لا یعلمون»» اگر مقدمه باشد برای کشف بلوغ خب باید شخص مخاطب جهل به آن بلوغ داشته باشد «فلا یتناسب معه قوله علیه السلام: «فإذا کانوا لا یعلمون» فیظهر منه أنّ الابتلاء لکشف المجهول، و هو الرشد» خب همین که ایشان میفرمایند «فلا یتناسب» برای این خود ایشان هم تعبیرش هم همین است «فإذا کانوا لا یعلمون أنه قد بلغ، فلیمتحن بریح إبطه» و امثال اینها. امتحان مقدمه است برای چیز و این را فرض کنید امتحان مربوط به خود آیه است خواسته آیه ابتلاء را بیان کند بگوید قرآن هم راجع به بلوغ میخواهد بگوید که اگر اشخاص بلوغ را ندانستند چنین امتحان کنند این عبارت ذیلی که ایشان تقریباً مستحیل مانند میدانند که مربوط باشد به کشف ابتلای آیه این تیکه را من نفهمیدم آن وقت اگر چیزی برای آقایان روشن شد. آن قسمت اولش هم یک بحث مفصلی داشت من یک قدری حالم چیز نبود.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین»