کتاب البیع 92/11/9
درس خارج فقه آیت الله شبیری
کتاب البیع
92/11/09
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه درس:
در این جلسه مختار صاحب جواهر ره _ که احتمال چهارم از احتمالات چهارگانه باشد _ تبیین گشته و اشکالات ایشان بر احتمالات دوم و سوم بیان می گردد که عبارتند از : (1)بنابر آنکه «حتی» برای غایت باشد لازم می آید که با حصول بلوغ ، ابتلاء منقطع گردد. (البته حضرت استاد دام ظله این اشکال را توضیح میدهند). (2)بنابر آنکه «حتی» برای غایت باشد لازم می آید که در صورت عدم ایناس رشد قبل از بلوغ، جایز نباشد دفع مال به صاحبش حتی اگر بعد از بلوغ ایناس و قطع به ثبوت رشد باشد ، چرا که شرط دفع مال ، ایناس رشد قبل از بلوغ می بود نه بعد از آن. آنگاه پاسخ امام ره نسبت به اشکال اول نقل شده ، سپس تبیین و توضیح داده شده و در پایان مورد نقد قرار می گیرد.
احتمالی که صاحب جواهر در آیه ابتلاء داده بودند که «حتی إذا» ابتدائیه و شرطیه باشد برای خاطر اینکه غیر شرطیه نادر است و شرطیه شایع است که آقای خمینی (قدس سرّه) فرمود که قبول کردیم که این مطلب را ولی ظهور آیه در غیر شرطی است لذا عرف متعارف چطور میفهمد ما باید همان را حساب کنیم و آن هم غیر شرط … این یک. دوم اینکه خب ما پذیرفتیم که غیر شرطی نادر است «حتی» به معنای شرطی هم نادر است بالأخره شما برای فرار اینکه نادری مرتکب نشوید این تفسیری میکنید این ندرت «حتی» غیر غائی هم نادر است عبارت ایشان است حالا «ایضاً» تعبیر میکند این هم نادر است.
پرسش: «إذا» شرطی … پاسخ: نه
پرسش: «حتی» به معنای تعلیل نادر است «إذا» شرطی هم نادر است … پاسخ: ایشان تعبیر «حتی» تعبیر میکند عبارت ایشان این است کلمه خود «حتی» دارند میگویند «حتی» به معنای شرط این نادر است شما پس دوران ما بین احد النادرین نمیتوانید استدلال کنید برای مختار خودتان که الان اگر کتاب ملاحظه میکردیم این ما نفهمیدیم مقصود چی هست؟ درست است «حتی» به حسب معمول در غیر شرط است ولی آن «حتی»های غیر مقرون به «إذا» آن بله غیر شرطی است و اقتران «حتی» به «إذا» هم نادر است که «حتی» با «إذا» باشد معمول «حتی» بی «إذا» است ولی حالا این نادری که محقق شده. آیه قرآن که ما تردید نداریم که «حتی إذا» است اینجا باید ببینیم این امر نادری که اتفاق افتاده «حتی» با «إذا» آیه قرآن دارد چطور ما تفسیر کنیم؟ تفسیر کنیم به معنای نادر «حتی إذا»ها یا به معنای شایعش تفسیر کنیم خب این اشکال دوم که ایشان قطع نظر از اینکه ظهور ابتدایی در «حتی إذا» را ایشان میخواهند ظهورش را قائل بشوند برای غیر شرطی آن را میفرمایند قانون حمل کردن شیء به شیء شایع و ترک امر نادر، حمل به نادر آن قانون هم اینجا نمیتوانیم پیاده کنیم ایشان میفرمایند. خلاصه این را ما نفهمیدیم مقصود چی است حالا بعداً هم نگاه کنید ببینید ما که سر در نیاوردیم.
خب ایشان یک دلیلی را که به قرینه خواستند ایشان تمسک کنند آن را این طور مناقشه میکنند این دو اشکال است بعد دوتا اشکال صاحب جواهر کرده بود به معنای غیر شرطی غیر از آن غلبه چنین است شرطی است غیرشرطی ایشان میفرمایند دوتا اشکال در آن هست یکی عبارت از این است که این «حتی»، «حتی إذا» حالا داشت یا نداشت بحث دیگری است این «حتی» خب مقتضای غائی بودن اقتضاء میکند بر اینکه مابعدش این حکم شامل مابعد نشود و اینجا ما نمیدانم منقطع بشود ابتلاء با بلوغ و این را نمیشود ملتزم شد یک چیزی توضیح عرض کنم که یک بحثی اینجا نمیآید یک بحث کلی هست که چیزهایی که الی هست آیا مدخول ما باید ظهور الی این است که آن مدخولش هم داخل آن حکم است حکم در مدخولش هم ثابت است یا نه آن خارج است؟ در این خب اختلاف است ولی این اختلاف در امثال این موارد ما نمیآید ما عقیدمان این است که خود الی قرینهای نباشد اجمال دارد اگر شما میخواهید تحدید کنید بگویید ملک ما کجاست میگوید تا آن سنگی که آنجا هست یا آن دیوارهای که آنجا هست این حدّ ملک ماست حالا یا با الی تعبیر میکنید معنای حرفی یا کلمه حدّ را تعبیر میکنید معنای اسمی مستقل است میگویید تا آن دیوار منزل ماست حدّ تعیین میکنید حدّ وجداناً گاهی حدود داخله است گاهی حدود خارجه است گاهی هست آن دیوار مال خود ماست گاهی مال همسایه است انسان به وسیله آن دیوار حدّ چیز را تعیین میکند این درست است قابل وجهین است گاهی منتهی قرائنی پیدا میشود یک طرفش اثبات میشود که داخل است یک طرف خارج است اینها روی قرینه اثبات میشود ولی در هر دو حال حدّ، حدّ است یعنی ملک را که تعیین میکنند آن طرف دیوار مثلاً آن دیگر مال شخص نیست حالا منتهی آیا این خود حدّ آنکه به عنوان حدّ ذکر شده داخل است یا خارج؟ این اختلاف مجمل است ولی بگوییم که نه خیر تا آخر آن مال شخص است هیچ حدّ محدودی نیست این را هیچکس قائل نیست این مسلم است جاری نیست حالا که سهتا صورت باید داشته باشد تا این مورد بحث قرار بگیرد ولی اگر در یکجایی دو صورت بیشتر نیست مثل قبل از بلوغ و بعد از بلوغ اگر مابعد بلوغ داخل باشد پس این چه حدّی هست؟ معنایش این است که محدود نیست الی بالأخره در اینکه حدّ تعیین میکند در این حرفی نیست اگر گفته بود که تا ساعت اول بلوغ شما تحقیق کنید آن هم حدّ بود چون ساعت بعد از بلوغ هست خود آن ساعت اول هست قبل از بلوغ آنها یک حرفی است ولی خود بلوغ تعیین شده تا بلوغ این را ما بخواهیم مدخول را داخل قرار بدهیم معنایش این است اصلاً حدّی در کار نیست و این دیگر با کلمه الی جور در نمیآید. آن وقت صاحب جواهر میفرمایند این طوری که شما میخواهید تفسیر کنید و نتیجهاش عبارت از این میشود که تحقیق چون نمیشود بگوییم قبل و بعد هر دو داخل ابتلاء است شما میگویید ابتلاء بکنید تا بلوغ. یعنی حتی بلوغ چون آن معنی قرار بود که معنای غائی باشد قرار نبود که به معنای «حتی» عاطفه باشد چون فرض مسئله این است آن وقت پس بنابراین تا بلوغ، خود بلوغ دیگر داخل نیست ماقبل بلوغ داخل است نتیجه این مطلب عبارت از این است که اگر کسی تحقیق کرد تا حدّ بلوغ و دیگر مسئله چیزی به دستش نیامد دیگر تحقیق منقطع شده باشد دیگر اصلاً ابتلائی در کار نباشد منحصر باشد به ابتلاء به زمان قبل از صغر. آن کبیرها را اصلاً ابتلاء مطرح نباشد و این هم که خب نمیشود که ملتزم شد که چنین نیست این یک اشکال. دوم عبارت از این است که نتیجه این تفسیری را که به معنای غائی ما معنی کنیم این میشود که ما بگوییم اگر یک کسی تحقیق کرد قبل از بلوغ استیناس رشد نکرد بعد از بلوغ دیگر لازم نیست چیز کند واجب نیست یا جایز نیست که در اختیار اشخاص مالکش بگذارد ولو قطع داشته باشد برای اینکه آن رشید است برای اینکه شرط قرار داده و بنابر تفسیر این آقایان شرط قرار داده که شرط اعطاء به اشخاص، شرطش این است که قبل از بلوغ استیناس رشد شده باشد این شرط هم چون تحقیق کردیم استیناس رشد نشد فاقد شرط به مقتضای قضیه شرطیه اقتضاء میکند برای اینکه حکم نداشته باشد پس بعد رشید هم باشد چون قبلاً رشید نبوده در حال صغر رشید نبوده به درد نمیخورد واجب نیست ما چیز کنیم این را و خب نمیشود ملتزم شد به این. این دو اشکال را ایشان میکنند.
مرحوم آقای خمینی (قدس سرّه) میفرمایند که این دو اشکال یک اشکال مشترک الورود دارد با دفاعی را که ما میکنیم برای دفع اشکال آن استدلال ایشان هم از بین میرود اگر آن دفاع را ایشان نپذیرد حرف خودش هم همان اشکالی که به ما وارد میکند به حرف خودش هم وارد است یا حرف هر دوی ما اشکال دارد یا هیچکدام از این ناحیه اشکالی نیست آن بخواهد حرف خودش را پابرجا کند باید حرف ما را بپذیرد آن توجیهی را که ما میکنیم آن توجیه را اگر پذیرفت دیگر استدلال بیخود میشود. ایشان میفرمایند که بدون تردید اگر کسی نکتهای را که از قرآن استفاده میشود که چرا میگویند در حال صبابت تحقیق کنید برای اینکه ببینید رشید است رشید نیست برای خاطر این است که وقتی که ثبوتاً رفع حجر شده از شخص این طور نشود ملک دیگری در دست من باشد با اینکه طرف هم محجور نیست من این را نگاه داشته باشم تسلیمش نکنم. برای احتراز از این جهت دستور دادند که شما قبل از بلوغ چیز کنید تا همان اول آنی که این شخص به حدّ بلوغ رسید اگر رشدی داشت تخلف پیدا نشود تسلیمش بدهد. این نکته و فلسفه که انسان میفهمد که حکم هم برای خاطر این جهت هست خود این اقتضاء میکند همانی که برای خاطر آن تحقیق لازم بود قبلاً تا ببینیم رشید است یا نه؟ در نتیجه در اختیارش قرار بدهیم. بعد از بلوغ هم اگر مشکوک شد که آیا این رشید است یا رشید نیست؟ روی همان نکته ما باید تحقیق کنیم و ببینیم اگر رشید است تحویل بدهیم پس بنابراین درست است ظواهر چیزهایی که با الی و حتی ظاهر میشود این است که مفهوم داشته باشد یعنی محدود باشد و حدّ باشد این ظاهر الی عبارت از این است «حتی» هم همین طور است ولی از این ظاهر گاهی قرینهای پیدا میشود که دیگر این مفهوم، مفهوم عایت بلا مفهوم میشود. و اینجا یک چنین قرینهای در کار هست بعد میفرمایند که ما روی این جهت میگوییم این اشکال به ما وارد نیست که شما میگویید نتیجهاش این میشود دیگر منقطع بشود دیگر بعد خبری از ابتلاء نباشد نه انقطاع پیدا نمیکند. اگر این مطلب درست نباشد نقض میکند میفرمایند اشکال به خود شما هم وارد است شما میگویید ما «حتی» را شرطی قرار دادیم ولی ابتلاء برای چی قائل شده؟ ما میگفتیم برای اینکه محدود با الی آورده ولی مفهوم ندارد خب شما میگویید الی به معنای غائی نیست ولی موضوع عبارت از این یتامی است «وَ ابْتَلُوا الْیَتامى» غیر یتامی به چه دلیل ابتلاء دربارهاش بشود مجبورید بگویید بر اینکه آن مناطی را که برای خاطر یتامی ما تحقیق باید بکنیم همان مناط در غیر یتامی هم میآید همان مطلبی که ما دفاع میکنیم شما مجبورید این حرف را بزنید اگر این شد پس دیگر شما چه اشکال میکنید بر اینکه این انقطاع، لازمه کلام شما انقطاع است؟ میگوییم اگر لازمه کلام ما انقطاع باشد لازم است مال خودش هم انقطاع است چون حکم رفته روی یتامی. این را ایشان میفرمایند خب حالا ما عرض میکنیم که اینکه صاحب جواهر خواسته بگوید ما غائی نمیگیریم شرطی میگیریم والا آن تالی فاسدها لازم میآید یک چیزی من قبلاً راجع به خود فرمایش آقای خمینی (قدس سرّه) عرض کنم در مسئله یک چیزی که غایت یعنی الی که برای حدّ ذکر میشود میشود گفت بعضی موارد ممکن است که الی مفهوم نداشته باشد او در جایی است الی یا حتی و امثال اینها مفهوم نداشته باشد در جایی است که منطوقش مورد تأمل باشد یک خصوصیتی در منطوق باشد آن وقت اینجا ممکن است مفهوم پیدا نکند مثلاً میگوییم که تابستان باید از اول تابستان و اول تیر تا آخر تابستان درس باید خوانده بشود الان مبدأ و منتهی برای درس تعیین بشود این مفهوم ندارد نه معنایش این است که بعداً لازم است خوانده بشود یا قبلاً لازم نیست خوانده بشود این چون قطعه که آیا تردید است که آیا تابستان هم درس خوانده بشود یا نه؟ برای خاطر چیزی که تردیدی که در مسئله هست گاهی قطعهای از نماز را تخصیص به ذکر میدهد اینجا دیگر الی مفهوم پیدا نمیکند من حیث المبدأ و المنتهی مفهوم پیدا کند این طرف و آن طرفش بگوییم نه این خود منطوق مورد چیز است ولی اگر یک چیزی خصوصیتی در قطعهای از زمان نیست که شبهه در این قطعه زمان است بقیه زمان روشن باشد که حکم ثابت است همان چیز منطوقی در بقیهاش ثابت است آنجا دیگر حتماً الی باید جنبه مفهومی داشته باشد والا لغو لازم میآید خب شما عقیده این است که تحقیق لازم است خصوصیتی برای تحقیق قبل و بعد ندارد هر وقتی تحقیق لازم شد باید پرداخته بشود خب شما تعبیر این طوری است قاعدهاش بود بگویید که یتامی که شد همان اول یتم که پیدا شد موظفاید امتحان کنید هر وقتی رشد برای شما حاصل شد آن را چیز کنید محدودش نکنید به حدّ بلوغ. بگویید تحقیق بکنید احراز رشد قبل از بلوغ بعد از بلوغ هر وقتی شد شد. این چه نکتهای هست که ما اختصاص بدهیم برای قبل از بلوغ این مطلب را. همان که اول بلوغ هم به تأخیر نیافتد از همان غیر محدودش هم همین استفاده میشود همین استمراری که ایشان خودشان میفرمایند شما هم بگویید که ابتلاء که یتیم آن شخص شد ادامه بدهید تا هر وقتی که رشد برایش پیدا شد قهراً هر وقتی رشد شد باید تسلیم بشوید این چه جهتی دارد که به شکل غائی بخواهد ذکر کند این خلاصه این اشکال به نظر میرسد که این باشد و ما بگوییم اینجا مفهوم ندارد اما آنکه راجع به خود ایشان است ایشان میفرمایند حکمی که رفته روی یتامی گفتند یتامی را تحقیق بکنید هر وقتی برایش چیز شد رشدی شما احراز کردید بالغ شد و رشید شد ما چیز کنید ردّ کنید مال را یتیم به وصف یتیم مگر میتواند بالغ باشد میشود متصفاً بالیتم و چیز مع ذلک بالغ باشد این ذات مراد است یعنی کسی که یتیم است این ذات اتصاف به یتم پیدا کرده تا وقتی که بلوغ و رشد برایش حاصل نشده تحقیق کنید بلوغ و رشد وقتی حاصل شد این ذات را مبدأش از حال یتم شروع شده شما چیز را بدهید به او این دیگر محدودیت به حال یتم ندارد روی ذات رفته چون کلمه خود حتی بلوغ را بعداً اسم برده والا ذات است که اتصاف به بلوغ و صغر پیدا میکند نه ذات بقید الیتم به هر دو صورت صغر و کبر باشد لذا به کلام کلام ایشان اشکال وارد نیست این تیکه راجع به این میشود دفاع از ایشان کرد. بعد این یک اشکال، اشکال انقاع بود که «حتی» میخواهیم منقطع بشود … اینکه انقطاع صحیح نیست خب آن طوری جواب دادند که این بحثش شد یک اشکال دیگری عبارت از این است که لازمه اینکه آن چیز را ما شرط بدانیم تحقیق در محدود که مراد از حتی جنبه محدودیت حال صغر را میخواهد بگوید لازمهاش عبارت از این است شرط ما ایناس رشد در حال صغر است پس این فاقد شرط ولو کبیری است قطع داریم به رشدش چون فاقد شرط قرار داده شده باید بنابر مبنای این آقایانی که غائی قائلند باید این چیز داده نشود واجب نباشد که اداء کنیم با اینکه خب هیچ کسی نمیتواند این را بفرماید. این را ایشان میفرمایند که جواب این مطلب هم از آن احتمالاتی که تصور کردیم از آنها جواب آن مسئله داده میشود حالا آقایان این موضوع را ملاحظه کنند ایشان دیگر روی چه جهت از آن جواب داده میشود چطور جواب اینکه شرط چیزی را محدود کردید به حدّی و همان را هم شرط قرار دادید مقتضای شرطیت این است که این شیء محدود اگر نشد آن حکم نباشد پس همین را که صاحب جواهر هست ایشان میفرمایند از آن بیاناتی که ما قبول کردیم دیگر احتیاج ندارد ما توضیح بدهیم این را دیگر توضیح نمیدهند ببینیم چطور باید بیان کرد.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین»