کيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً
کيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيّاً
وَ جَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنْتُ
شکی نیست که امامت امام جواد علیه السلام با توجه به کودکی و کمی سن از یک سو معجزه ای بزرگ در اسلام و در تاریخ تشیع شمرده می شودو از سوی دیگر امامت ایشان (علیه السلام) در خردسالی آزمایشی سخت برای شیعیان بود تا مؤمنان راستین خویش را نشان دهند و به مقامی والاتر رسند. این مسئله حکمتی الهی برای فهم حقیقت نبوت و امامت است، گرچه درک این جریان برای برخی دشوار بود، اما در حقیقت، مقام امامت تحقق وعده تخلف ناپذیر خداوند بر بندگان صالح و شایسته خود است، که می فرماید:«قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»
مرحوم شیخ مفید (ره) در کتاب فصول المختاره کمال عقل امام جواد علیه السلام را در سن کودکی معجزه دانسته و آن را دلیل امامت آن حضرت ذکر کرده است. وی در رد کسانی که به علت کمی سن امام جواد در امامت آن حضرت تشکیک نموده بودند، گفته است: «کمال العقل لا یستنکر لحجج اللّه مع صغر السن»؛ کمال عقل را برای حجت های خدا در کودکی نمی توان انکار کرد». وی سپس از آیاتی که درباره حضرت عیسی (علیهالسلام) نازل شده شواهدی ذکر میکند: (قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً •قالَ إِنّی عَبْدُاللّهِ آتانِیَ الْکِتاب وَجَعَلَنِی نَبِیّاً) (مریم:۲۹ـ۳۰)؛ «گفتند چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگویم؟! (ناگهان عیسی زبان به سخن گشود) گفت: من بنده خدایم، او کتاب (آسمانی) به من داده و مرا پیامبر قرار داده است[1].
در واقع قضیه امامت حضرت با وجود سن کمی که داشتند، تاکید هر چه بیشتر بر این حقیقت بود که امامت امري انتصابي از سوي خداوند است و به هركه خواهد مي بخشد واين گونه نيست كه سن و سال و اموري ديگر نقش كليدي و اساسي داشته باشد. به رغم این که امام رضا علیه السلام قبل از امامت فرزندشان، سعی وافر در جا انداختن این مساله در بین جامعه شیعی داشتند اما هنوز مشکل کوچکیِ سنّ حضرت جوادعلیه السلام نه تنها برای بسیاری از افراد عادی از شیعیان حل نشده بود، بلکه برای برخی از بزرگان و علمای شیعه نیز جای بحث و گفتگو داشت. به همین جهت، پس از شهادت امام رضاعلیه السلام و آغاز امامت فرزند خردسالش، شیعیان – به ویژه شیعیان عامی – با گرداب اعتقادی خطرناک و در نوع خود بی سابقه ای مواجه شدند و کوچکی سنّ آن حضرت به صورت یک مشکل بزرگ پدیدار گردید.
طبری می نویسد: زمانی که سنّ او (حضرت جواد) به شش سال و چند ماه رسید، مأمون پدرش را به شهادت رساند و شیعیان در حیرت و سرگردانی فرو رفتند و در میان مردم اختلاف نظر پدید آمد و سنّ ابوجعفر را کم شمردند و شیعیان در سایر شهرها متحیّر شدند[2].
به همین جهت، شیعیان اجتماعاتی تشکیل دادند و دیدارهایی با امام جوادعلیه السلام به عمل آوردند و به منظور آزمایش و حصول اطمینان از این که او دارای علم امامت است، پرسشهایی را مطرح کردند و هنگامی که پاسخهای قاطع و روشن و قانع کننده دریافت کردند، آرامش و اطمینان یافتند.
این قضیه به حدی جدی است که حتی برخی از اصحاب بر اساس فکر کودکانه خویش ، هنگامی که قصد تشرف محضر امام داشتند برای حضرت ، هدیه اسباب بازی آورده بود.
على بن حسان واسطى که معروف به عمش بود، گفت من مقدارى اسباب بازى بچهگانه که بعضى از آنها از جنس نقره بود به همراه داشتم با خود تصميم گرفته بودم آنها را به مولايم حضرت جواد هديه كنم وقتى مردم جوابهاى خود را گرفته رفتند امام عليه السّلام از جاى حركت كرد و عازم صريا شد من از پى آن جناب رفتم در بين راه ”موفق” غلام ایشان را ديدم؛ گفتم براى من از امام عليه السّلام اجازه بگير. اجازه گرفت وارد شده سلام كردم ولى در چهره آقا آثار ناراحتى مشاهده مىشد. نگاهى از روى خشم بمن نموده بعد صورت به طرف راست و چپ گردانيد. آنگاه فرمود خداوند مرا براى بازى نيافريده مرا چه با بازى. من از آن جناب پوزش خواستم عذر مرا پذيرفت.[3]
مجموعه بیانات و توصیه های مکرر امام رضا و امام جواد علیهماالسلام ، اثبات برتری علمی و سیره عملی حضرت و…توانست جامعه شیعی را از خطر انحراف نجات داده و این مساله به خوبی در بین اصحاب و وکلاء از یک سو و عامه شیعی از سوی دیگر مقبول افتاد که امامت یک موهبت الهی بوده ، که این خود حاکی از پختگی و انسجام فوق العاده جامعه شیعی در زمان امام جواد علیه السلام می باشد .از این دیدگاه خداوند متعال هر کسی را که شایسته این مقام بداند، به منصب پیشوایی امت برمی گزیند؛ حتی اگر در سنین کودکی باشد. مقیاس سنّ بالا، گرچه در میان انسانها مقیاسی برای رسیدن به کمال محسوب می شود، اما در بینش وحیانی و قرآنی ممکن است یک فرد در سنّ کودکی فضائل و کمالات و شرایط رهبری جامعه را دارا باشد و امتیازات ویژه ای را که لازمه رهبری است، در او موجود باشد و خداوند سبحان موهبت رسالت و امامت را به او عنایت کند و اطاعت از وی را بر مردم واجب و لازم گرداند.
محدّث خبیر، کلینی از محمد بن حسن بن عماد روایت می کند که گفت:
من در حضور علی بن جعفر – عموی بزرگوار حضرت رضاعلیه السلام – در مسجدالنبی نشسته بودم، دو سال بود که در مسجد رسول خدا به درس او می رفتم و از محضرش مستفیض می شدم، یک روز ناگاه دیدم امام جوادعلیه السلام که کودک خردسالی بود، در مسجدالنبی به نزد علی بن جعفرعلیه السلام آمد، علی بن جعفرعلیه السلام تا آن حضرت را دید، شتابان برخاست و با پای برهنه و بدون ردا به سوی حضرت جوادعلیه السلام شتافت و دست او را بوسید و به او احترام شایان نمود. حضرت جوادعلیه السلام به او فرمود: ای عمو! بنشین. خدا تو را رحمت کند. علی بن جعفر گفت: ای آقای من! چگونه بنشینم با این که تو ایستاده ای؟ هنگامی که علی بن جعفرعلیه السلام به مجلس درس خود بازگشت، اصحاب و شاگردانش او را سرزنش کردند و به او گفتند: تو، عموی پدر او هستی، در عین حال با این سن و سال، این گونه در برابر حضرت جوادعلیه السلام که خردسال است، فروتنی می کنی و دستش را می بوسی و آن همه احترام شایان می نمایی؟ علی بن جعفرعلیه السلام گفت: ساکت باشید. آنگاه محاسن خود را به دست گرفت و گفت: اذا کان الله عزّوجلّ لم یؤهل هذا الشیبة و اهل هذا الفتی و وضعه حیث وضعه، انکر فضله، نعوذ بالله مما تقولون بل انا له عبد؛ اگر خداوند، صاحب این ریش سفید را شایسته (امامت) ندانست، و این نوجوان را سزاوار دانست، و به او چنان مقامی داد، آیا من فضیلت او را انکار کنم؟ پناه به خدا از سخن ناروای شما. من، غلام و برده او هستم و او مولای من است[4].
اللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
[1] -شیخ مفید ،فصول المختاره ص316
[2] -ابن جریر طبری، دلائل الاًّمامة، قم، منشورات الرضی، دوم، 1363ش، ص 204.)
[3] -مجلسی ، بحارالانوار ج 50 ص 59
[4] -کلینی ، الكافي ج 1،ص 322 ح 12