گزیده الکلام …؛حدّ دزدى
حدّ دزدى
حدّ شرعى دزدى كه بريدن دست باشد مخصوص است به آن دزد كه حرز را بشكند و به اندازه يك ربع دينار از حرز بيرون بياورد. و در اين باب بعضى گفته:
يد بخمس مائين عسجد و ديت ما بالها قطعت في ربع دينار
يعنى دستى كه پانصد دينار ديهاش است.[1] پس براى چه آن را به جهت ربع دينار مىبرند؟
سيّد مرتضى علمالهدى در جواب آن فرموده:
عز الأمانة أغليها و أرخصها ذلّ الخيانة فافهم حكمة البارى
يعنى عزت امانت، آن را پرقيمت و سنگين نموده بود؛ وقتى كه خيانت كرد ذلت خيانت آن را ارزان و بىقيمت نمود. پس حكمت باري تعالى را بفهم.
باز سيّد همين معنى را با تعبير ديگر ادا كرده و فرموده:
لما كانت أمنية ثمينة ولمّا خانت هانت
يعنى وقتى كه امين بود سنگين بود امّا هنگامى كه خيانت كرد خوار و بى مقدار گرديد.
بلى ربع دينار گر چه مهم نيست ولى دستى كه به سوى آن دراز گرديده جرم آن خيلى مهم است، و البته مال دزديده شده در مقابل دستى كه محكوم به قطع گرديده صلاحيت مقابله بودن ندارد؛ زيرا آن، قيمتش ربع دينار است و اما اين، پانصد دينار: ولكن جرم آن دست را با اين پانصد دينار بايد مقايسه كرد و مقابل نهاد. چون دست در ازاى جرم، محكوم به بريدن مىگردد؛ والاّ مال مسروق عيناً يا قيمةً به صاحب مال مىرسد.
آن، ربط به اين ندارد و لذا اگر صاحب مال، دزد را ببخشد نيز حدش بخشيده نمىشود چون حكم حد براى ترضيه خاطر صاحب مال وضع نشده تا اينكه به عفو و بخشيدن او ساقط شود. مانند حكم قصاص كه به گذشتن و عفو كردنِ ولىّ دم ساقط مىشود؛ بلكه براى جنبه عمومى و رعايت جانب نوع وضع گرديده.
[1] عسجد به معني طلا است چنانچه در اين بيت نصاب (سام و تبر و عسجد و عقيان و عين و نضر و زر) مقصود از طلا دينار است كه عبارت است از هيجده نخود؛ چون ديه يك دست پانصد دينار است كه نصف ديه يك انسان كامل باشد. پس حاصل مقصود اين است كه دستي كه پانصد دينار ديه اش است.