گزیده الکلام …؛زهد و دنيا
زهد و دنيا
اين كه حضرت رسول صلى الله عليه وآله وسلم و حضرت امير عليهالسلام و بعضى از بزرگان صحابه ميل به رياضت داشتند؛ چون آنها با اين حال منقطع از امور نوعيه نبودند بلكه شركت در مصالح كليه مى كردند. خوددارى آنها از خواب و خوراك، مانع از كسب و كارشان نبود. غرس اشجار مى نمودند، آبيارى باغات مى كردند، با وجود اين، به تدبير مُدُن و نظم امور عامه نيز مى پرداختند. والاّ اگر زهد در دنيا موجب انقطاع از مصالح نوعيه باشد كه شخص، قيام به معاونت در امور كليه ننمايد معلوم نيست اين، شرعاً جهت حسنى داشته باشد. براى اين كه مطلوب شارع از زهد نه اين است كه دنيا را به كلى ترك و كناره گيرى از آن نمايند؛ زيرا كه آن موجب هدم نظام عالم مى شود و حال آنكه مقصود شرع، حفظ نظام عالم است كه مردم بالشراكة به معاونت همديگر نظم معاش نوع را بدهند. بلكه مقصود از زهد، اقتصاد و ميانه روى است كه متاع دنيا را بر وفق مرام شرع، استعمال و از آنها مطابق دستور شرع استفاده نمايند.
حضرت امير عليهالسلام به عيادت علاء بن زياد حارثى تشريف برد؛ وقتى كه وسعت خانه او را ملاحظه فرمود به او فرمود: تو خانهاى به اين وسعت را در دنيا چه مىخواهى، و حال آنكه احتياج تو در آخرت به خانه بيشتر از دنيا است. بلى اگر بخواهى در آخرت به خانه وسيعى برسى در اينجا مهماننوازى كن و صله رحم به جا آور و اداى حقوق بكن. علاء عرض كرد: از برادرم عاصم بن زياد شكايت دارم. فرمود: چيست؟ عرض كرد: از دنيا كناره گيرى نموده حضرت فرمود: او را نزد من بياور.
پس او را خدمت حضرت آورد، حضرت فرمود: اى دشمن نفس خود، شيطان گمراهت كرده. آيا بر اهل و اولادت رحم نمى كنى؟ آيا مى بينى كه خدا طيّبات را بر تو حلال كرده، بدش مىآيد كه تو آن را اخذ كنى؟ تو بر خدا أهون از اين هستى. عرض كرد: پس تو چرا لباس خشن مى پوشى و طعام درشت ميل مىفرمايى؟ فرمود: من مثل تو نيستم خدا بر ائمه علیهم السلام حق فرض كرده كه خودشان را شبيه ضعفا قرار دهند تا بر فقرا تسلى بشود.[1] در اين روايت ملاحظه مىكنى كه حضرت امير عليهالسلام در عين حال كه علاء را متوجه به آخرت مىنمود برادر او عاصم را به اخذ طيّبات وارد كرد تا غرض دنيا و آخرت جمع گردد.
دنيا[يى] كه در شرع مذموم است عبارت است از آن چيزى كه اشتغال بر آن موجب فراموشى آخرت گردد و خدا را از ياد ببرد و لذا در وصف دنيا و آخرت فرمودهاند كه آنها دو هبو هستند؛ نمى شود غرض هر دو را جمع كرد. در رياض السالكين فرموده كه مردم سه صنف هستند:
صنف اوّل: آنهايى كه همّ شان مصروف بر دنيا است كه اصلاً توجهى به غير آن ندارند. اينها را عبده ی طاغوت و شرّ دواب و امثال اين مى نامند.
صنف دوم: مخالف اينها هستند، در غايت مخالفت كه مراعات آخرت مى كنند بدون التفات به مصالح دنيا.
صنف سوم: متوسط اند كه حق هر دو را ادا مى نمايند. نزد حكما اينها افضل اند چون قوام اسباب دنيا و آخرت با آنها است و انبياى عظام نيز از اين صنفِ سوم مى باشند؛ چون خدا آنها را براى اقامه مصالح معاد و معاش بعث كرده و امور آنها مبنى بر اعتدال است كه اشرف احوال . (انتها)
ولى صنف چهارمى هم هست و آنها اشخاصى هستند كه نه حقّ دنيا را ادا مى كنند و نه آخرت را «خسر الدنيا والآخرة» آنها مرتاضين هستند كه به رياضات نامشروع مى پردازند.
[1] – محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج1ص410