گزیده الکلام…؛فقیران آبرودار و با دیانت
فقیران آبرودار و با دیانت
آقاى آقا سيّد صدرالدين صدر نقل كرد كه: در نجف، يك نفر، يك ليره اشتباها دست يك فقيرى گذاشته بود. فقير هم نابينا بود؛ لكن از سنگينى آن ملتفت شده بود كه ليره است و فهميده بود كه او اشتباه كرده. پس صدا زده بود كه آقا! پولى كه به من دادى ليره است، آيا عمدا دادى يا سهو كردى؟ آن هم تأمّلى كرد و گفت: «إليك»؛ يعنى مال تو. آن، ديانت به خرج داد و این هم فتوّت. چه بسا اشخاصى هستند در كمال فقر و نادارى و در عين گرسنگى و پريشان حالى؛ [ولی] با وجود اين، دست به سوى لقمه حرام دراز نمىكنند. و در مقابل آن، اشخاصى هم هستند كه در نهايت ثروت و قدرت، باز چشم در اموال مردم دارند كه به هزار حيله و دروغ، از راه نامشروع از دست آن ها بگيرند؛ بلكه در پى اين اند كه لقمه را از دهان فقير بيرون بياورند. براى دويّمى، مثال زياد است، منتها به اختلاف مراتب؛ امّا اوّلى، كم و وجودش، خيلى نادر است؛ و كمتر از او، اشخاص[ی] هستند از اين دسته كه در عين فقر و نادارى، خود را دارا و خوش گذران معرّفى مىنمايند.
يكى از رفقا گفت: ما با يك نفر، شريك منزل شده، دو نفرى يك خانه اجاره كرده بوديم. اغلب اوقات مىديديم كه زن او، ديگچه و ديزى و ساير ادوات طبخ مىشست. ما گمان مىكرديم كه به طريق متعارف مىگذراند. بعد از يك سال كه جدا شديم، ملتفت شديم كه خوراك آن ها منحصر به نان خالى بوده، بى قاتق؛ و شستن ادوات طبخ، براى گم كردن راه بوده كه ما ملتفت به حالش نباشيم. مىگفت: در همه اين مدّت كه با هم بوديم، ما بوئى به فقر و استيصال او نبرديم؛ و الّا، مختصر قاتقى كه ما پيدا مىكرديم، گوارامان نمىشد. او خود را همرنگ رفيقش كرده كه اوّلاً حالش معلوم نباشد؛ و ثانيا: غذا گواراى رفيقش گردد. از دارا هم مطلوب اين است كه به حدّى، خود را همرنگ فقير كند.