گزیده الکلام …؛پیروی کورکورانه از پیشوای بهایی
پیروی کورکورانه از پیشوای بهایی
ولى چيزى كه در اين بازار، بى امتحان خريدار دارد دعوى پيشواى حضرت بهائيان است كه اغنام الله همانطور بى امتحان قبول كرده اند. خيلى تعجب است كسى كه مى خواهد الاغى بخرد سنّ آن را، راه آن را، بار آن را، خوراك آن را، همه را رسيدگى مى كند آنگاه مى خرد. چطور شده است كه خود مى خواهد سوارى به كسى بدهد بى امتحان خود را زير مهميز او كشيده بار او را دوش مى كشد؟!
امتحان پيغمبر با معجزه است؛ حضرات اصلاً صدور معجزه را از پيغمبر انكار كردند كه مبادا از اين باب پاى امتحان به ميان آيد آنگاه مشتشان باز شود. حالا از آنها مىپرسند كه پس دليل حقّانيت شما چيست؟ مى گويند نفوذ كلمه، چنانكه دليل طبيب، معالجه بيماران است. پس همانطورى كه معالجه بيمار، دليل طبابت او است و ساختن كاخ، دليل معمارى ِ بنّا است همانطور هم نفوذ كلمه دليل حقّانيت ما است.
جواب مى گوييم: اولاً چون غرض از طبابت، معالجه بيمار و غرض از معمارى، ساختن بنا است وقتى كه او بيمار را معالجه كرد و بنّايى را به اتمام رسانيد، مى فهمند كه او طبيب يا معمار است. اما غرض از پيغمبرى باور كردن مردم نيست تا بگويند كه آن غرض حاصل شد و اين خود، دليل است بر آن؛ بلكه غرض از پيغمبرى به راه حق رسانيدن مردم است. پس تشبيه مدعى نبوت به مدعى طبابت يا معمارى درست نيست؛ بلكه تشبيه درست او اين است كه او را به راهنما تشبيه كنند.
پس اگر كسى آمد ادعا كرد كه من راه مكه را بلدم، فلان قدر مىگيرم شما را دلالت مى كنم، آيا به محض حرف وى، مردم پولشان را به او مى دهند و دنبال او مىروند و يا اين كه تحقيقى از حال او مىكنند كه [آيا] اين آدم درستى است؟ ما را به مقصد مى رساند يا نه؟ البته تحقيق مى كنند. پس اگر عدهاى بدون تحقيق دنبال او رفتند آيا محض رفتن اين عده، دليل راستگويى او مى شود يا نه، بلكه بايد آن عده بروند و برگردند و خبر بياورند كه اين آدم ما را صحيح و سالم برد و به مقصد رسانيد؟
اما اگر رونده ها همانطور دنبال او بروند و اينها هم نگاه كنند كه قافله اوّل رفت قافله دوم را دنبال آن به راه اندازند و قافله سوم نيز بدو نگاه كرده به راه بيفتد و هكذا؛ بعد معلوم شود كه آن، طرّار بوده، همه آنها را لخت كرده مالشان را برده. آيا از آنها سؤال كنند كه چرا به دنبال او رفتى بگويد چون مردم رفتند من هم رفتم؟! آيا به او نمىگويند رفتن مردم چه دليل است؟ بلكه رفتن و به مقصد رسيدن دليل است. شما به مقصد رسيدن قافله اوّل را نفهميده چرا قافله دوم را راه انداختيد چه جواب دارند؟
و ثانياً بر فرض كه نفوذ كلمه، دليل باشد؛ اين دليل دسته دوم است. مثلاً اگر از دسته دوم بپرسيم چرا مهار را به دست اين ساربان دادى؟ بگويند: چون دسته اوّل داده بودند ما نيز داديم.
اما دسته اوّل دليلشان چيست؟ اگر آنها دليل داشتهاند پس آن دليل چيست و چرا حضرات در كتابهاى خودشان اشاره بر آن ننمودهاند؟ و اگر دليل نداشتهاند و آنها بىدليل اين دعوى را از مدّعى قبول كردهاند پس، از ربقه انسانيت خارج بودهاند. چنانكه از حكيم دانشمند ابو على سينا نقل نمودهاند كه او فرموده: «هر كه مدّعايى را بدون دليل قبول كند از ربقه انسانيت خارج شده است».[1] مقام پيغمبرى مقام سلطنت مطلقه است كه هر كه داراى آن باشد بر نفس و مال و عيال انسان سلطنت دارد؛ در حقيقت مالك انسان و متعلقات او است و البته انسان كه خود و ما يملك
خود را مملوك كسى بداند ناچار است كه سند مالكيت را در دست او ببيند والاّ بىسند مالكيت، رقبه خود را به قيد ملكيت كسى نمىآورد. نمى گوييم آن سند حتماً بايد معجزه باشد، غير معجزه را ما نيز قبول مى كنيم به شرط اين كه سنديت آن ناتمام نباشد.
پس دسته اوّل اگر بى دليل به دنبال اربابشان مىروند ملحق به حيوان مى شوند مانند شتر كه هرچه مهارش را كشيد به دنبال آن مىرود. نفوذ كلمه در چنين اشخاص چگونه تسجيل سند مالكيت مى نمايد!
الحاصل: آن دسته بىآنكه ارباب خودشان را امتحان نموده عرض و طول او را پيموده باشند رقبه خودشان را بدون سند مالكيت در تحت ملكيت او داخل نموده او را مالك رقاب خود قرار دادهاند؛ پيروى اين قبيل اشخاص چه صلاحيت دليليت دارد؟
[1] –