گزیده الکلام …؛ بعضى از اجوبه مليحه
بعضى از اجوبه مليحه
مأمون گفت مرا هيچ جوابى درمانده نكرد مگر سه جواب: يكى جواب مادر فضل بن سهل بود كه من در فوت پسرش فضل به او تعزيت گفتم، و گفتم اگر براى فضل جزع مىكنى كه آن فرزند تو بود، من فرزند توام عوض او. گفت من چگونه جزع نكنم بر كسى كه مثل تو را براى من فرزند قرار داد. يعنى مقام شرافت و بزرگى او اين اقتضا كرده كه تو خود را در جاى او براى من فرزند فرض مىكنى.
دوم: مردى بود ادعا مىنمود كه من موسى نبىالله مىباشم، احضارش كردم و به او گفتم: حضرت موسى يد بيضاء داشت يد بيضاى تو كو؟ گفت: حضرت موسى يد بيضاء نشان نداد مگر بعد از ملاقات فرعون. تو بكن كارى را كه فرعون كرد تا من نيز بكنم كارى را كه موسى كرد. يعنى تو ادعاى خدايى بكن تا من يد بيضاء بياورم.
سوم: جماعتى از اهل كوفه پيش من آمدند و از عامل كوفه شكايت نمودند. گفتم يكى از خودتان را انتخاب نماييد تا من از او شكايت شما را تحقيق نمايم. پس يك نفر را تعيين نمودند؛ او مواد شكايت آنها را گفت. من تكذيب كردم و گفتم: عامل شما مرد پارسا و عفيف و راست گفتار و درست كردكار است. او گفت: اميرالمؤمنين راست مىفرمايند او همان طور است كه مىفرماييد؛ ولكن بين رعاياى خود در عدل مواساة كن ـ يعنى او اين مرتبه از عدالت و پارسايى كه دارد ساير رعايا را نيز از عدل او بهرهمند كن ـ پس او را عزل نمودم.[1]
[1] جریان هارون