الاثنين 03 رَبيع الثاني 1446 - دوشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۳


گزیده «الکلام …»؛ تفاوت ره از كجاست تا به كجا؟!

مستعصم، آخرين خليفه عبّاسى، به بدر الدين لؤلؤ (زمامدار موصل) نوشت كه جماعتى از اهل طرب و خواننده و نوازنده پيش او بفرستد. و در اين حال، قاصدى از سلطان هلاكو رسيد كه از وى، منجنيق و اسباب قلعه‏گيرى مى‏خواست.

بدرالدين گفت: درخواست اين دو نفر را نگاه كنيد و بر اسلام و اهل اسلام گريه كنيد؛ آن يكى، مُسلِم است، از من خواننده و نوازنده مى‏خواهد و اين يكى، كافر است، از من اسباب فتح و ظفر مى‏خواهد!

«ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا؟!»؛ تعجّب از آن اصول و مبانى است كه اين قبيل اشخاص را به أولوا الأمرى و وجوب اطاعت معرّفى مى‏كند!

طایفه شيعه از بيم همين مفاسد، دادشان بلند بود كه بايد نصب خليفه، از جانب خداوند باشد. شما گفتيد نه، لزوم ندارد، مردم از عهده اين مهمّ بر مى‏آيند؛ لهذا نصّ حضرت رسالت‏پناه (صلّی الله علیه و آله) را انكار و اوصياى حقّ را از مقام منيع خودشان، منع كرده و سنين متماديه، آن ها را در زنجير اسارت نگه داشتيد. البتّه نتيجه همين مى‏شود كه مى‏بينيد!

● شخصى، یک پول داد و قدرى آش خريد؛ هنگامى كه مى‏خورد، ديد يك پارچه گونى از توى آن بيرون آمد. گفت: عمو آشپز! اين گونى چيست از اين كاسه بيرون آمد؟ گفت: «پس مى‏خواستى شال كشميرى بيرون بيايد؟! البتّه به يك پول، آشى بهتر از اين نمى‏شود!»؛ حالا روى آن مبانى كه حضرات عامّه در تعيين خليفه كرده‏اند، بنايى محكم‏تر از اين نمى‏شود!

آرى، «ألف بانٍ لايقوم لهادم، فكيف لبانٍ خلفه ألف هادم»

مى‏گويد: «هزار بناكننده، پيش يك خراب‏كننده مقاومت نمى‏كند. پس، چگونه مى‏شود حال يك بناكننده‏اى كه هزار خراب‏كننده، پشت سرش باشد؟!»

● واقعاً بانى اسلام، پایه و اساسى به چه استحكام و استوارى ريخته، كه اين همه صدمات كه از اين خلفا متوجّه آن مى‏گردد، با وجود اين، باقى و پابرجا است، تابش نور آن با اين همه ابرهاى سياه كه جلوى آن را گرفته، باز عالم را روشن نموده و چندين هزار نفوس را از تاريكى كفر و بت‏پرستى، به روشنايى توحيد و خداپرستى آورده است!