گزیده الکلام …؛ حکمت الهی در تدبیر عالم به اسباب عادی
حکمت الهی در تدبیر عالم به اسباب عادی
دستگيرى ديگرى كه از غيب گرديد، قصّه شفا يافتن مرحوم آقاى حاج شيخ حسنعلى زاهد تهرانى است كه در مشهد، مجاور بود. آقاى حاج ميرزا ابو القاسم لواسانى كه اكنون مقيم در تهران، از آن مرحوم نقل كرد كه:
من به مرض سل مبتلا بودم. شبى، حضرت رسول اكرم (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را در خواب ديدم كه فرمود: چاره درد تو، فلان دوا است. من از خواب بيدار شده، همان دوا را گرفته [و] خوردم و بسيار ارزان هم تمام شد. چند روز كه از آن دوا خوردم، كاملاً احساس نفع كردم. با خود گفت: من اسم اين دوا را در دفترى يا پشت كتابى ضبط نمايم تا در مورد كسان ديگر كه نيز مبتلا باشند عملى بكنيم. از قضا، اسم دوا را فراموش كردم. هر چه خيال كردم، به خاطرم نيفتاد. پيش همان دوا فروش رفته، از وى پرسيدم. گفت: تو از من دوا نخريده اى! گفتم: همين دو سه روزه آمدم، به اين نشانه و علامت، از شخص شما خريدم؛ مخصوصاً محلّى را كه قوطى دارو را از آنجا آورد نشان دادم. برخاست همه قوطى ها را آورد و باز كرد، به من نشان داد. ديدم توى هيچ يك از آن ها، از آن دوا نيست. آن وقت من تنبّه پيدا كردم كه اين امدادى بوده از غيب.
خلاصه، فرمود كه مرض من با همان دوا كه دو سه روز خوردم، ريشه كن گرديد.
سرّ فراموش شدن اسم آن دوا، شايد اين باشد كه مشيّت ازلى بر اين علاقه گرفته كه آسياب اين عالم، اسباب را با آب طبيعت به گردش آورد، و اينكه گاه حكمت اقتضا مى كند كه چرخ طبيعت را با اسباب غير عادّيه به راه بيندازد، اين اختصاص به همان مورد خود دارد، ديگر، اصلى از روى آن تأسيس نمىشود؛ اين است كه دست قدرت، همان طورى كه آن دوا را از مكمن غيب به معرض ظهور آورد: «ذلك فضل اللّه يؤتيه من يشاء[1]»، همان طور باز در پس پرده غيب مستورش كرد: «ذلك تقدير العزيز الحكيم[2]».
پس، مادامى كه ممكن است، بايد از درى كه حضرت حكيم على الاطلاق باز كرده، وارد شد و از اسباب ظاهريّه استمداد كرد؛ مگر اينكه اين در بسته گردد؛ آن وقت، در خانه غيب را زد.