گزیده الکلام …؛ سحر بیان قائم مقام
سحر بیان قائم مقام
قائم مقام، به طورى سحر در بيان و جادو در بنان داشت، اختيار از دست مى گرفت. حتّى محمّدشاه، هنگامى كه فرمان توقيف او را داد، فرمود: اوّل، قلم و كاغذ از دست او بگيريد و اگر بخواهد شرحى به من بنويسد، مگذاريد كه سحرى در قلم و جادويى در بنان و بيان او است كه اگر حقّا آن را ببينم، فريفته مىشوم، او را رها كنم. اين بود كه مهلت مكاتبه و مكالمه به او نداد تا كار او را تمام كرد.
چندينگونه قواى جاذبه، در وجود انسانى وديعه گذارده شده كه در جذب قلوب و تسخير نفوس، معجزه مى كند؛ بعضى از اين قوّه، در چشم است كه با محض نگاه، اختيار از دست انسان مىگيرد. عشّاق، به همين جذبه عنان اختيار از دست مى دهند. و برخى را اين قوّه در بنان است كه با حُسن ادا و ملاحت انشاء، دلها را مىربايند؛ مانند قائم مقام كه سحر در بيان داشته، و مانند شيخ سعدى كه بوستانش با اين جذبه، در اعماق دلها مى نشيند. و جملهاى را اين قوّه جاذبه در زبان است كه با منطق شيرين و بيان نمكين، مالك قلوب مردم مى گردند.
خطباى مهم، در اثر همين جاذبه، دلها را براى حمل مردم رام خود مى نمايند.