گزیده الکلام …؛ سعد و نحس ایّام
سعد و نحس ایّام
نوعا مردم سيزدهم ماه را نحس مى شمارند و در كتب شيعه، هفت روز از هر ماه را نحس شمرده و به روايت هم نسبت داده اند[1]؛ چنان كه در اين بيت، سه و پنج و سيزده با شانزده، بيست و يك با بيست و چهار و بيست و پنج[2].
در روايت ديگر، از بعضى از كتب روايت شده كه حضرت امام حسن عسكرى (سلام اللّه عليه) فرمود كه در هر ماه از ماه هاى عربى، روز نحسى است كه شايسته هيچ كار در آن نيست، به جز خلوت و عبادت و روزه؛ و آن، بيست و دويّم محرّم و دهم صفر و چهارم ربيع الأوّل و بيست و هشتم ربيع الثانى و بيست و هشتم جمادي الأولى و دوازدهم جمادي الثانيه و دوازدهم رجب و بيست و ششم شعبان و بيستم شهر رمضان و دويّم شوّال و بيست و هشتم ذى القعده و هشتم ذى الحجّه است[3].
و بعضى از دعاها هم براى دفع محذورات اياّم منحوسه وارد شده است. از جمله، اين دعاء معروف است كه در كتب ادعيه مسطور است: «أصبحت معتصما بذمامک المنیع، تا آخر».[4] و براى خصوص مسافرت [در] روز دوشنبه و چهارشنبه نهى شده است؛ لهذا سفر در آن ها مكروه است؛ ولى اگر ضرورت، ايجاب سفر در اين ايّام مكروهه نمود، با تصدّق، دفع كراهت مى شود.
حمّاد بن عثمان مى گويد: حضور حضرت صادق (علیه السلام) عرض نمودم: آيا سفر مكروه است در يكى از ايّام مكروهه، مثل چهارشنبه و غير آن؟ فرمود: سفرت را با صدقه افتتاح كن و بيرون شو[5].
و هم چنين در باب بعضى از چيزها كه به جلو مسافر مى آيد و موجب آلايش خاطرش مى شود، اين دعا از حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) وارد شده كه فرموده: «هر كه از اين چيزها در نفس او چيزى باشد، پس بگويد: «اعتصمت بك يا ربّ من شرّ ما أجد في نفسي واعصمني من ذلك» فرمود: محفوظ مى ماند از آن».[6]
ابن ابى عمير مىگويد: من به نجوم نگاه می كردم و آن ها را مىشناختم و طالع آن ها را هم مىدانستم. پس چيزى از اين، در دل من داخل مىشد. (يعنى فال بد مىزدم.) پس اين را حضور حضرت موسى بن جعفر (سلام اللّه عليه) شكايت كردم. فرمود: «وقتى كه در دلت يك چيزى آمد، پس به اوّل مسكين، تصدّق كن و بعد درگذر. پس خداوند از تو دفع مىكند.»[7]
[1]. محمّدباقر مجلسي، بحار الأنوار، ج56، ص142.
45. هفت روزى نحس باشد در مهى زان حذر كن تا نيابى هيچ رنج
سه و پنج، سيزده با شانزده بيست و يك با بيست و چار و بيست و پنج.
[3]. محمّدباقر مجلسي، بحار الأنوار، ج56، ص54.
[4]. محمّدباقر مجلسي، بحار الأنوار، ج56، ص25.
[5]. احمد بن محمّد بن خالد برقي، محاسن، ج2، ص349.
[6]. محمّدباقر مجلسي، بحار الأنوار، ج55، ص326.
[7]. احمد بن محمّد بن خالد برقي، محاسن، ج2، ص349.