الاربعاء 05 رَبيع الثاني 1446 - چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۳


گزیده الکلام …؛ ضرورت أخذ احکام دیانت از سرچشمه وحی


ضرورت أخذ احکام دیانت از سرچشمه وحی

علم ديانت اصولاً و فروعاً، سر چشمه‏اش اهل بيت وحى است؛ چون اهل بيت، به آنچه در بيت است آگاه‏تر از ديگران مى ‏باشند. و در حديث شريف كه در ميان شيعه و سنى مسلّم است، وارد شده كه حضرت رسول اكرم (صلّى‏ الله ‏عليه‏ و‏آله‏ وسلّم) فرمود: «مَثَل اهل بيت من، كشتى نوح است كه هر كه سوار آن بشود نجات مى‏يابد؛ و هر كه تخلّف از آن بكند، غرق مى‏شود».[1] و در حديث ديگر كه مسلّم بين الفريقين است، فرموده: «اهل بيت من امان‏اند براى امّت من».[2]

هكذا از اين‏گونه احاديث مسلّمه بين شيعه و سنّى، در شأن اهل بيت، فوق حدّ احصا است كه امّت را به سبب اهل بيت، مغنى از ديگران قرار داده. با اين حال، چگونه سزاوار است كه اهل بيت وحى را گذاشته، در اخذ احكام ديانت، به دامن مالك و ابوحنيفه و شافعى و ابن حنبل و سفيان ثورى و داود و خليل و غير از آن ها كه اقوال و افعالشان، مختلف و فتاويشان در حلال و حرام، متباين است. بچسبند و بگويند: آن ها، علماى ملّت و فقهاى شريعت مى‏باشند؛ ولى اگر يك نفر بگويد كه حضرت باقر با حضرت صادق (عليهما السلام) چنين فرموده، مبادرت به انكار عظيم نموده، نسبت بدعت و ضلالت به وى بدهند؛ با اينكه اين ها، اهل بيت وحى بوده و شير از پستان ولايت دوشيده‏اند.

عجب اين است كه هر مجتهد، مصيب است و راه صواب مى‏ پيمايد، مگر شيعه كه آن ها در اجتهادشان، مخطئ بوده، راه خطا مى‏روند! هر مجتهد كه فتوا مى‏دهد، از فقهاى امّت است، مگر ائمّه از اهل بيت! عجب اين است كه رتبه اجتهاد به اهل بيت نمى‏دهند، سهل است؛ به آن ها رتبه راوى بودن نيز نمى‏دهند، از آن ها نقل روايت هم نمى‏ كنند. مثلاً بخارى صاحب صحيح، با اينكه مبالغه در مدح و ثناى او كرده، او را در احتياط و ورع، در نهايت درجه مى ‏دانند و كتاب او را بعد از كتاب اللّه، اصحّ كتاب ها مى‏دانند.

اين محتاط متورّع، با آن احتياط و ورعش، از سمرة بن جندب و امثال آن، نقل روايت كرده و بلكه از غير صحابى كه مشهور به انواع فسق بودند، مانند عمران بن حطام كه ابن ملجم را مدح و ثنا كرده و مروان بن حكم و حريز بن عثمان نقل روايت كرده؛ امّا از حضرت صادق (عليه‏السلام) يك روايت نقل نكرده، با اينكه سمرة بن جندب، قصّه‏اش با حضرت رسول (صلّى ‏الله ‏عليه‏ و‏آله‏ وسلّم) مشهور است كه يازده بار، دست ردّ به سينه حضرت رسول (صلّى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله ‏وسلّم) گذاشت تا اينكه آن حضرت را به غيظ آورد، با آن حلمش كه موازنه با زمين و آسمان ها مى ‏كند. بارى، علم مشوب به اغراض فاسده، نتيجه‏اش همين مى ‏شود كه انسان، درِ خانه اهل بيت را گذاشته، سر بر آستانه بيگانه مى‏ گذارد.


[1]– سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس، ج1، ص91.

[2]– امام علیّ بن موسی الرضا (علیه السلام)، صحیفه امام رضا (علیه السلام)، ح66، ص55؛ و رک: محمّد بن علیّ بن بابویه قمّی، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص27، ح14.