گزیده الکلام …؛ عاقبت به خیری
عاقبت به خیری
بعضى از خوابها، خفته را بيدار و مست را هشيار مى كند.
آقاى حاج ميرزا عبد اللّه طهرانى، معظّم له، از آقاى آقا ميرزا مهدى آشتيانى[1]نقل كرد از شخصى كه نزد وى مورد اعتماد بوده كه:
ما رفيقى داشتيم، طبيعى بود، اعتقاد به مبدأ و معاد نداشت؛ ولى زن پاك و صالحهاى در منزل داشت كه ظروف خورد و خوراك او، از وى جدا بود.[2] و هر سال، آن شخص، دعوتى از ما مى كرد و دلمهاى به ما مى داد؛ ولكن مباشر طبخش، همان خانم مى بود. تا اينكه آن زن وفات نمود؛ ما مطالبه سور از او نموديم؛ او عذر آورد كه شما مرا نجس مى دانيد و آن زن كه مباشر پختن و جمع و جور كردن غذا بود، آن نيز مرده. گفتيم كه تو خرج سور را بده، ما خودمان مباشر مى شويم.
خلاصه، او پولى داد. ما پنج شش نفر بوديم، خودمان، لوازم دلمه را خريده، پختيم. هنگامى كه شام را مى كشيديم، فقيرى دم در آمد، سؤال كرد. ما گفتيم: هر سال، آن خانم در اين سفره نصيبى داشت، اكنون كه دست او كوتاه شده، ما حصّه او را به اين سائل مى دهيم. او خنديد و گفت: خانم مُرد و كارش تمام شد. از اين احسان، چيزى عايد وى نمى گردد؛ امّا به سائل چيزى مى دهيد، بدهيد. گفت: ما هم غذاى كامل يك نفر را از همه آنچه در سر سفره بود، جدا كرده، به آن سائل داديم، بعد، شام را خورده، همانجا خوابيديم.
صبح آنجا بوديم، زنى آمد كه دايه آن خانم بود. به صاحبخانه گفت: من ديشب، مرحومه خانم را در خواب ديدم كه بسيار شاد و اظهار امتنان از شما مى نمود؛ مى گفت: شامى كه فرستاده بوديد، خيلى به موقع رسيد؛ چون مهمان داشتم و چيزى هم آماده نداشتيم. اين شام، روى مرا سفيد كرد. آن شخص، قصّه اين خواب را كه از آن زن شنيد، اشك از چشمش سرازير شد و گفت: انصافاً حقّ با شما بوده و من به خطا رفته ام. آن گاه، شهادتين بر زبان جارى كرد و اسلام آورد. از قضا، به فاصله شش روز، به رحمت خدا رفت.
حكم مستورى و مستى، همه بر عاقبت است كس ندانست كه آخر به چه حالت برود[3]
خيلى عجب است كه اين شخص، همه عمر خود را در كفر و انكار صانع گذرانيده و روزگار دراز، در خواب گران جهالت خوابيده؛ چند روز به آخر عمر مانده، منادى توفيق دفعتاً صيحهاش زد كه از خواب گران برجست. راهى كه مردان راه، در مدّت شصت سال نمى توانستند بپيمايند، او در ظرف شش روز پيموده، با آن ها دوش به دوش و بلكه جلوتر از آن ها گرديد. گاهى عكس هم مى شود كه رشته شصت ساله تسبيح، يكدفعه به رشته تار تبديل مى گردد؛ چنان كه در اين عصر ما خيلى گرديد. حتى در سنّ پيرى، رقص و بازي ها را كه در جوانى از آن ها فوت شده بود قضا كردند؛ قضاى الهى نيز با آن ها خوب بازى كرد. همه را با چشم خودمان ديديم و مى بينيم هم؛ گرچه باز، حكم مستورى و مستى همه بر عاقبت است؛ ممكن است كه باز نسيم اقبال، در عين حال، بر قالب آن ها وزيده، آن ها را دوباره زنده كند.
[1]– میرزامهدی آشتیانی (م 1332 ش )، عارف، فیلسوف و فقیه ایرانی و شیعه بود.
[2]– گرچه علقه زن وشوهری، بین مسلمه و طبیعی شرعا صورت نمی بندد. گویاآان زن، جاهل به موضوع و یا جاهل به حکم مسأله بوده اند و یا آن که آن زن، زن وی نبوده و سمت دیگری داشته.
[3]– این شعر از حافظ شیرازی است و گویا چنین درست باشد: حکم مستوری و مستی، همه بر خاتمت است کس ندانست کآخر به چه حالت نرود.