گزیده الکلام …؛ عاقبت فروش مال موقوفه
عاقبت فروش مال موقوفه
از جمله مواهب الهى در اين كشور، حفظ علم و دانش است. آن قدر نمانده بود[1] كه مرآت (وزير معارف) آن را از بين ببرد.
وى در زمان تصدّى وزارتش سعى داشت آثار ديانت را از بين ببرد، محصّلين علوم دينيّه را از مدارس بيرون كرد و در جاى آنان، پسران و دختران هرزه و بى شرم را نشانيد ودر خارج هم هر جا از محصّلين مى ديد، آن ها را نكوهش مى كرد كه از اين تحصيل صرف نظر نمايند؛ و مخصوصا گوشزدشان مى كرد كه اين تحصيل، رسمى نيست و ارزشى در دولت ندارد و به جوئى نمى ارزد.
و لكن محصّلين حقيقى، اين فرمايشات او را به جوئى نخريده، از ادامه تحصيل سست نگرديدند. اين مرد، عنوان اداریش، وزارت معارف و اوقاف بود، و لكن معارف را ارزشى قائل نبود و اوقاف را هم به معرض فروش گذاشت. پس در صورت عملى بودن اين دو خيال شوم وى، موضوع وزارت او از بين مى رفت؛ زيرا نه معارف مى ماند تا او وزيرش باشد و نه اوقاف؛ بلكه فقط رقص و شنا مى ماند؛ لازمه اش اين بود كه وزير رقص و شنا گردد، نه وزير معارف و اوقاف؛ و لكن نحوست فروختن اوقاف، عمر وزارت او را كوتاه كرد.
نادر نيز هنگامى كه خود را در اوج قدرت و توانائى ديد، به فروختن اوقاف اقدام نمود. شومى اين كار، او را از اوج قدرت و توانائى، يك دفعه به حضيض ذلّت و ناتوانى نازل نمود. آفتاب اقبال رضاشاه نيز در اثر شومى اين كار منحوس غروب كرد.
[1] . چیزی نمانده بود که