گزیده الکلام …؛ قائم مقام فراهانی
قائم مقام فراهانی
قائم مقام كه يكى از نواده هاى قائم مقام فراهانى بود، نقل كرد كه:
خديو مصر گفته بود: اين دو پدر و پسر ـ اشاره به محمّدشاه و ناصرالدين شاه كرده بود ـ مرتكب دو جنايت بزرگ غير قابل عفو گرديدند. يكى، ميرزا ابو القاسم قائم مقام را كشت؛ ديگرى، ميرزا محمّدتقى خان اميركبير را. گويا محمّدشاه هم قائم مقام را در اثر كفايت و كاردانى او كشته. تقريباً اين دو نفر، كشته تدبير و كياست خودشان گرديدند.
ناسخ التواريخ مى نويسد كه:
قائم مقام، اگر حكمى از پادشاه، آن را به اصلاح دولت راست نمى ديد يا با طبع خويش موافق نمى يافت، بىسؤال و جواب، بر خلاف آن حكم، فرمان مىكرد. اين بود كه شاه، اينگونه مداخله خودسرانه او را مخلّ استقلال خود ديد؛ لذا به خيال دفع وى افتاد.
مىنويسد:
اوّل، قاسم خان قوللر آقاسى را تكليف اين امر نمود؛ او قبول نكرد. آن گاه، اللّه ويردى بيك مهردار و ميرزا رحيم، پيش خدمت خاصّه را به هر يك، آلتى قتّاله سپرد و فرمود: بعد از آمدن قائم مقام به نگارستان، او را حكم به اقامت كنيد؛ اگر فرمانپذير نشود و ساز مراجعت كند، به ضرب گلولهاش از پاى درآوريد. آن گاه، او را احضار كردند؛ آمد و منتظر شد. چون شاه بيرون نيامد، خواست برگردد. اللّه ويردى بيك گفت: فرمان اين است كه تو در اينجا باشى. گفت: همانا من محبوسم. پس، كلاه خود را به زير سر نهاد و رداى خويش را بر رويش كشيده به خفّت تا اينكه به توقيفگاه بردند و بعد از شش روز حبس، روز شنبه، سلخ شهر صفر سنه 1151، خلفه اش كردند و جسد او را در جوار بقعه شاهزاده عبدالعظيم به خاك سپردند.