گزیده الکلام …؛ قدمگاه
قدمگاه
قدمگاه سر راه مشهد را ملاحظه كن؛ با اينكه پيش مردم غالباً مورد شبهه و احتمال هم نيست معذلك به محض انتساب به اين خانواده احترام پيدا نموده نگارنده به قصد تماشا مشرّف شدم كه ببينم چه بساطى در آنجا چيدهاند؟ هنگام ورود هم چندان رعايت ادب نكردم. زيارتنامهخوان خواست زيارت بخواند گفتم خودم بلدم. بعد به او گفتم مىخواستى چه زيارتى بخوانى؟ السلام عليك يا سنگ الله؟ گفت: نه؛ ما همان زيارت متعارفه «السلام عليك يا أبا عبد الله» را مىخوانيم آن وقت بنده ملتفت شده با خود گفتم جايى كه در آنجا هر روز چند صد بار سلام، حضور مبارك عرض مىنمايند و ناچار به يكى از آنها جواب هم مىآيد البته همچو جایى، مورد تقديس است،
آن دم، درِ بقعه را بوسيده تدارك مافات نمودم.
مجنون سگى را كه از محله ليلى آمده بود مىبوسيد و مىبوييد. شخصى او را بدين منوال ديد و گفت:
«ليس على المجنون حرج» مجنون گفت: «ليس على الأعمى حرج».
وحشى در اين باب گفته [است]:
به مجنون گفت روزى عيب جويى كه پيدا كن به از ليلی نكويى
كه ليلى گر چه در چشم تو حورى است به هر عضوى ز اعضايش قصورى است
ز حرف عيبجو مجنون برآشفت در آن آشفتگى خندان شد و گفت
تو كى دانى كه ليلى چون نكوى است گر او چشمت همى بر زلف و روى است
تو مو بينى و مجنون پيچش مو تو ابرو او اشارتهاى ابرو
تو قد بينى و مجنون جلوه ناز تو چشم و او نگاه ناوك انداز
تو لب مىبينى و دندان كه چون است دل مجنون ز شكّر خنده خون است
كسى كو را تو ليلى كردهاى نام نه آن ليلى است كز من برده آرام
اگر مىبود ليلى بد نمىبود تو را رد كردن او حد نمىبود
اگر بر ديده مجنون نشينى به غير از خوبى او را نبينى
پس آنهايى كه محبوب را به جلوه ناز مىبينند و دلباخته او مىباشند آنها از كوى و برزن محبوب خوششان مىآيد. خانه و ديار دوست را دوست مىدارند. شيعه كه خميره وجود ايشان با آب محبت اهل بيت علیهم السلام سرشته شده اين بقعه را كه به نام پيشواى محبوب ايشان ساخته شده و به ذكر اسم موالى ايشان متبرك گرديده البته درِ آن را مىبوسند.
لازمه محبت جز اين نمىباشد آنانى كه درهاى حرمهاى ائمه را مىبوسند يا ضرايح مقدسه آنها را بوسه مىدهند چوب و نقره نمىبوسند بلكه با آن، دستهاى پيشوايان خودشان را مىبوسند؛ چون اين چوب و اين نقره را امتيازى است، آنها را براى آن امتيازش مىبوسند؛ و الاّ چوب و نقره در عالم زياد است.
وقتى كه براى آن امتيازش بوسيدند مثل اين است كه دست صاحب امتياز را بوسيدهاند. نظير آنهايى كه به تمثال شاه احترام مىنمايند. آنها نيز به كاغذ يا مقوّا احترام نمىنمايند، بلكه به شاه احترام مىنمايند؛ چون آن، نشانه و علامت او است، و به جهت همين نشانه، آن مقوّا را تعظيم مىنمايند. وقتى كه براى اين جهت شد پس تعظيم و احترام آن نشانه برگشتش به تعظيم و احترام صاحب نشانه است.