گزیده الکلام …؛ مراد از اتحاد فرق اسلامی
مراد از اتحاد فرق اسلامی
اینهمه تشتّت كه در فرق اسلام شده، از جدايى انداختن بين كتاب و عترت شده كه هر كس قرآن را براى خود تفسير كرده، بدون مراجعه به عترت طاهره. حالا با اين تشتّت، جمعى به نام اتّحاد اسلام افراد را از شيعه و سنّى باهم صلح و مصالحه نموده، از فروع مذهب خود به همديگر مىبخشند و گمان مىكنند اتّحاد اسلام، با اين صلح و مصالحه صورت مىگيرد.
اینها تقريباً چاكِ جامه را گذاشته، وصله را بهجای سالم آن مىزنند. احزاب سياسى، ممكن است اینطور باهم سازش نمايند؛ يكى از احزاب، از چند مادّه از مرام خود صرفنظر نمايد، ديگرى نيز از چند ماده؛ چون مرام آنها، واقع محفوظى ندارد؛ بلكه امرى است جعلى، مىتوانند جعل بكنند و مىتوانند حل بكنند. بستن و باز كردنش، دست خودشان است؛ امّا فروع مذهب، واقع محفوظى دارد؛ نظير دفينه كه در جاى معيّنى مدفون است. پس، اگر كسى را اعتقاد شد كه جاى دفينه، در جانب شرقى فلان شهر يا قصبه است؛ لهذا به كندن آنجا مشغول شد و ديگرى را عقيده شد كه جاى آن، در جانب غربى آن است؛ آنهم به كندن آنجا قيام نمود، آيا ممكن است اين دو نفر باهم صلح نمايند كه هر دو از عقيده خود صرفنظر نمايند و بيايند جايى را در وسط، انتخاب نموده، به حفر آن قيام نمايند؟ نه؛ چون زمام امر دفينه، در دست اینها نيست كه هر جا را كه اینها پسنديدند، ازآنجا پيدا بشود.
احكام شرعيّه هم همينطور. پس، با مصالحه و قرارداد آقايان مصلحين كه اسم شريف خودشان را هم منوّرالفكر گذاشتهاند، حلال شرعى، حرام و حرام شرعى، حلال نمىشود. پس، زحمتكشيده، بىخود به يكديگر نبخشند؛ مانند حافظ كه سمرقند و بخارا را مى بخشد، و حكيم هيدجى، اردبيل و خلخال را. سمرقند و بخارا، صاحب دارد؛ اردبيل و خلخال هم زمامدار دارد. در دست اینها نيست كه ببخشند.
اين اصلاح و اتّحاد كه اینها عنوان كردهاند، عين اختلاف، و فتنه خوابيده را بيدار كردن است. تقريباً القاى كينه و تجديد عداوت ديرينه است؛ چون هر فرع كه او به رفيقش مىبخشد، البتّه در محل خود، داراى دليل مثبتى بوده است. پس، بهمحض بخشيدن آن، ديگران، تيرهاى همان ادلّه را به چلّه كمان گذاشته، به سينههاى آنها پرتاب خواهند نمود. ازاینجا، فتنه خوابيده، بيدار و نزاع جديد، آغاز خواهد شد. پس، اتّحاد اسلام، به اين معنى كه اینها مىگويند، جز اينكه چاك جامه را گشاد نموده [و] وصله را بهجای سالم آن بزنند، حاصلى نخواهد داشت.
و امّا اتّحاد اسلام، به اين معنى كه مسلمين با [وجود] اختلاف مذاهبشان، بايد دستگيرى از يكديگر نموده، در حفظ اساس ديانت كه مشترك بين همه فرق اسلام است، معاضد و كمك همديگر باشند، البتّه لازم است. نگارنده، يكى از لبیکگویان اين دعوتم كه نه با پا، بلكه با سر، بهجانب اين دعوت رهسپار مىگردم. امّا حضرات مصلحين، صاحبان فكر نورانى، كاسه اجابت اینها، خيلى گرمتر از آش دعوت آنها است. گمانشان اين است كه اتّحاد آنها، با اين صورت مىگيرد كه با يكديگر مبادله فروع نمايند؛ نظير اتّحاد احزاب سياسى كه هر يك، از چند مادّه از مواد مرام خود صرفنظر نمايد تا اتّحاد آنها صورت بگيرد؛ ولى آنها اشتباه بزرگى كردهاند.