السبت 20 مُحَرَّم 1446 - شنبه ۰۶ مرداد ۱۴۰۳


گزیده الکلام …؛ نقل مجالس سلاطین و حکایت گوهر شاد خانم


نقل مجالس سلاطین و حکایت گوهر شاد خانم

مى‏گويند: گوهرشاد(عروس امیر تیمور)، زن بسيار با عقل بوده كه گاهى اتّفاق مى ‏افتاد كه امير تيمور، در بعضى از امور، با او مشاوره مى ‏نموده. روزى، گوهرشاد مشغول نماز بوده، پيشخدمتى پيش امير تيمور آمده، اظهار داشت كه مقدارى مال به عنوان نذريّه براى سيّد نعمت اللّه (ولى مرشد) آورده‏اند، تكليف گمرك آن چيست؟ امير گفت: بگيريد؛ ولى گوهرشاد در اثناى نماز اشاره كرد، ملتفت نشدند كه مقصودش چيست، تا اينكه از نماز فارغ شد و حرفى هم نزد، مگر اينكه امير تيمور پرسيد كه تو در اثناى نماز اشاره كردى؛ مثل اينكه مقصودى داشتى. حالا بگو ببينم چه بود؟

گفت: سلاطين، اقوال و افعال و خصوصيّات حالاتشان در خارج، مذكور و در تواريخ مضبوط مى‏گردد، هر چند در جاى خلوتى هم باشد؛ من نخواستم كه در تاريخ حال تو نگاشته شودد كه مالى جزئى براى يك سيّدى حمل مى‏شد در موضوع گمرك گرفتن از آن، مراجعه به خود امير كردند. امير از اين وجه جزئى اغماض نكرد و امر به گرفتن گمرك از آن داد. امير، تصديقش كرد.

بلى، خصوصيّات حالات سلاطين، همواره ذكر مجالس مى‏شود؛ چون مردم، داعى بر نقل آن دارند كه كجا نشست و چه گفت و چه خورد و چگونه خورد؛ برخلاف فقرا و مسكينان كه احدى، توجّه به گفتار و كردار آن ها نمى ‏كند:

اگر صد ناپسند آيد ز درويش، رفيقانش يكى از صد ندانند

وگر يك ناپسند آيد ز سلطان، ز اقليمى به اقليمى رسانند

بزرگىِ سخن يا بزرگىِ گوينده، هر دو از دواعى نقل سخن است؛ گرچه غالب مردم، هندسه بزرگى و كوچكى سخن را از بزرگى و كوچكى گوينده آن مى ‏گيرند نه از عيار آن؛ و لذا حرف هر چند، در نهايت بزرگى و اتقان باشد، همين كه فهميدند كه از شخص كوچك و عادّى صادر شده، در نظر آن ها جلوه ننموده [و] از سكّه مى‏افتد؛ به عكس آنچه كه از شخص بزرگ صادر شده باشد.

حرف، ولو عادّى و خالى از جهات محسّنه لفظيّه و معنويّه باشد، بزرگش مى‏شمارند و سكّه اعتبار، به آن مى‏ دهند؛ معانى دقيقه كه روح صاحبش از آن خبر ندارد، از شكم آن بيرون مى ‏آورند. امّا مردمان حقيقت‏بين، به مقال نگاه مى‏كنند نه به قائل. مى ‏پيمايند حرف را، نه حرف‏زن را. و در روايت هم هست: «كلمة حكمة من سفيه، فاقبلوها وكلمة سفه من حكيم فاعذروه.»[1]


[1]– محمّد بن علی بن بابویه قمّی، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص406 ح5879.