گزیده الکلام …؛ وجه تسمیه ریش به محاسن
وجه تسمیه ریش به محاسن
ريش را عربها، محاسن مى گويند. بعضى گمان مى كنند كه اين، از باب تسميه شىء به اسم ضدّش مى باشد.[1]ريش را محاسن گفتن، آن را هم از اين راه مىدانند؛ لهذا مىگويند: موى ريش، جز اينكه ماه جمال جوانان را در زير ابر سياه خود، مستور و نور آن را بدل به ظلمت و تاريكى مىنمايد، حسنى ندارد تا محاسنش نامند، مگر از باب تفأّل؛ ولكن چنين نيست؛ براى اينكه همين جوانان اگر آب جوانى از رخسارشان بپرد، آن گاه، تصديق مىكند كه ريش، بهترين زينت صورت آن ها است، البتّه هنگامى كه رونق جمال، شكست خورد و آسياب شباب، از آب افتاد و آب جوانى از عارض پريد، پوست صورت جمع شد،گونهها فرو رفت و بالجمله، خطّ بطلان بر صفحه رخسار كشيده شد، آن وقت، معلوم خواهد بود كه محاسن، روى چه معايبى را پوشيده و ناميدن آن به محاسن روى چه اصلى بوده.
ولى عيب كار، اين است كه غالب پيرمردها، از عيب ظاهر خود غافلاند؛ چون آفتى كه بر گلستان جمالشان رسيده، به تدريج رسيده؛ نه اينكه دفعتاً تگرگزده باشد. البتّه آن كس، در اين صورت، توجّه نخواهد داشت كه چه آفتى بر گلزار جمالش رسيده؛ چون ديروز كه به آيينه نگاه كرده، جمال پريروزى خود را ديده و امروز، چهره ديروزى را و فردا، صورت امروزى را. در هيچكدام، فرق محسوس نديده. همين طور، چهل سال گذرانيده و در هر روز، صورت ديروزى خود را ديده، بى فرق محسوس؛ لذا ملتفت اين عيب تدريجى نمىشود. ديگران نيز تبدّلات اشكال جوانان را به تدريج ديدهاند؛ پس، آن هائى كه پيش هم مراحل زندگانى را پيمودهاند، فرق مابين مبدأ و منتهاى اين سير را نمىدانند؛ ولى اگر يكى از آن ها، سى سال مسافرت كرده باشد؛ در مراجعت وى، اگر از آن هائى كه او را آن روز بدرقه كرده بودند، امروز به استقبالش بروند، خواهند ديد كه آن روز، فرشتهاى را بدرقه كردهاند و امروز، از ديوى استقبال مى كنند.
[1]– چون عرب ها برای تفأّل، بعضی از چیزها را به نام ضدّش نامیده می کنند؛ مثلا بیابان را مفازه می گویند، با اینکه مفازه، به معنی محلّ فوز و نجات است و بیابان، محلّ خطر و هلاک است. مع ذلک، برای تفأّل، بیابان را مفازه می نامند.و هم چنین، تودیع که از «دعه» مشتقّ شده است، به معنی سعه و راحتی است. بدرود کردن مسافر را تودیع می گویند برای تفأّل؛ یعنی او را به راحتی گذاشت، در عین حال که به زحمت و مشقّت سفرش گذاشت؛ و هم چنین قافله با اینکه آن مشتقّ از قفول است، به معنی رجوع، کاروانی را می گویند که از سفر بر می گردد؛ و لکن برای تفأّل، کاروانی که به سفر می رود، به آن نیز قافله می گویند.