گزیده الکلام …؛ چهارحدیث منتخب
چهارحدیث منتخب
سليمان ابن اشعث ابن اسحاق، معروف به ابو داود گفته: كفايت مىكند انسان را براى دينش چهار حديث: يكى، فرمايش آن حضرت كه فرموده: «إنّما الأعمال بالنيّات» و دويّمى، فرمايش او كه فرمود: «من حسن إسلام المرء، تركه ما لايعنيه»، سيّمى، قول او كه فرموده: «لايكون المؤمن مؤمنا حتّى يرضى لأخيه ما يرضاه لنفسه» [و] چهارمى، فرموده او: «الحلال بيّن والحرام بيّن و بين ذلك أمور مشتبهات»[1].
وجه كفايت كردن اين احاديث شريفه در دين انسان، اين است كه اين ها از قبيل «كلّ الصيد في جوف الفرا» می باشند كه در لفظ، مختصر و موجزند؛ اما از شكم هر يك، يك دريا معانى در مى آيد.
اوّلى كه مفادش اين است كه قيام اعمال، با نيّات است؛ پايه عبادت را كه رابط بين بنده و معبود است استوار مى نمايد.
دويّمى كه مرادش اين است [که] از نيكى اسلام مرد است، ترك كردن كارهاى بيهوده. اين هم وقت انسان را تأمين مىكند كه در باطل و بيهوده صرف نمى كند.
سيّمى كه معنايش اين است كه مؤمن مؤمن نمى شود حتّى اينكه بپسندد از براى برادرش، آن چه كه براى خود مى پسندد. اين هم رشته اخوّت را كه رابط بين برادران ايمانى است تحكيم مى نمايد.
چهارمى كه مقصودش اين است: بين حلال آشكارا و حرام آشكارا، مشتبهاتى است كه هر كه از آن ها پرهيز نمايد، از محرّمات نجات مى يابد. اين هم، احتياط در دين را نصب العين قرار مىدهد.
پس، لازمه عمل به مفاد اين ها، صحّت عبادت و حفظ اوقات و ترك خيانات و رعايت احتياط است كه كافى است در دين؛ چون در اين صورت، همه نواميس دين تأمين مىگردد. و از جمله ترك غير مهمّ، ترك اندوختن مال است بيشتر از آنچه در تأمين معاش خود و اولاد خود متعارف است؛ چون فايده مال، آن است كه نفعش به او برسد در دنيا و يا در آخرت؛ و اگر همّش بر جمع كردن آن باشد بى انتفاع از آن، نه در دنيا و نه در آخرت، البتّه اين كارى است بيهوده كه زحمتش را او خواهد كشيد امّا انتفاعش با ديگران خواهد بود.
همين معنى را مرحوم حاج ميرزا حبيب اللّه مشهدى متوفّى در سنه 1327 به نظم آورده؛ چنانكه گفته:
دم به دم، عمر مى رود بر باد باده ده باده، هر چه بادا باد
ديدى آخر كه خواجه مرد و نبرد آنچه در عمر خود، نه خورد و نه داد
يا بخور يا بده، وگرنه خورد دشمنت گر نهى به روز مباد
خيمه اين جهان جا، بى دان نيمه بر آب و نيمهاى بر باد
گر نباشى به سان نخل كريم، باش بارى بسان سرو آزاد
و الّا، نه مانند نخل كريم باشى كه مردم را از ثمر وجود خود، شيرين كام نمائى و نه مانند سرو آزاد باشى كه خود را از قيد بار ميوه نامطبوع راحت سازى. بارى، بردهاى بهرهاى از آن نبردهاى؛ كارى كردهاى، ثمرهاى از آن نخوردهاى؛ «خسر الدنيا والآخرة، ذلك هو الخسران المبين»[2] پس از مال دنيا، آنچه را خوردى يا با خود بردى، آن مال تو است؛ امّا آنچه را كه گذاشتى، به تو مربوط نبوده، فقط در دنيا، زحمتش و در آخرت، حسابش با تو است. اكنون حساب اين را با خود بكن و آن گاه، در جمع كردن آن كوشش كن.
سعادت با مال خريده نمىشود، اگر در مقابل مال فروخته نشود؛ چون مال كه زياد شد، ضبط و نظم و نگهدارى آن وقت مى خواهد و غالبا وقت كه به قدر وقت كار يك نفر كارگر و باربر باشد كافى نمى شود؛ چون كارگران، روزها كار مى كنند و شبها راحت مى شوند؛ ولى اين قدر از وقت، كفايت جمع و جور كردن آن نمى شود. ناچار، از شبش بايد مايه بگذارد و ازخواب و استراحتش بگذرد و تمام فكر و خيالش را متوجّه آن نمايد كه در اثر آن، نه لذّت غذا در ذائقه اش پيدا بشود و نه بهجت هوا در دلش هويدا گردد. بالاخره، كار به اينجا منتهى مى شود كه مزاج از اعتدال خارج مى گردد.