گزیده ” الکلام” … حكايتی در مكافات
حكايتی در مكافات
از جمله اين قضيه بود كه آقاى آقا شيخ عباس طهرانى نقل كرد فرمود: يك نفر از ارباب علم و دانش كه در نهايت درستى و راستى بود، براى من نقل كرد كه يكى از اهل علم در نيت نماز وسوسه داشت كه اتصالاً تكبيرة الاحرام مى گفت و بعد به هم مىزد. من روزى سر به سرش گذاشته تقليد او را در آوردم. از قضا خودم گرفتار درد او گرديدم؛ خواستم كه نماز بخوانم ديدم از من نيت نمىآيد. همان حال ترديد و وسوسه كه او داشت بر من نيز عارض شده، پس ديدم هر چه نيت مىكنم و تكبيرة الاحرام مىگويم در صحت آن ترديد كرده به همش مىزنم. ملتفت شدم كه اين سنگ از كجا به پاى من برخورده. تا پانزده سال من اين ابتلا را داشتم؛ بعد با دعا و توسل از اين گرفتارى نجات يافتم.
از اين قبيل قضايا اگر براى انسان جزم حاصل نشود كه محتسب در بازار است پس بايد جزم نمايد كه مبتلاء به مرض وسوسه و ترديد است علاج آن را بنمايد؛ چون وسواسى در شك و يقين خارج از متعارف مىشود چه بسا در مورد شك، قطع و در مورد قطع، شك مىكند. مثلاً در مسأله طهارت و نجاست كه به اندك چيز قطع بر نجاست مىكند اما در پاك شدن با هزار حجت هم برايش قطع حاصل نمى شود.