الاثنين 04 ذوالقعدة 1445 - دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳


اشتراط بلوغ در متعاقدین

درس خارج فقه آیت الله شبیری

کتاب البیع

92/10/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشتراط بلوغ در متعاقدین

خلاصه درس:

در این جلسه حضرت استاد (دام ظله) بحث جدیدی را آغاز می کنند و آن اشتراط بلوغ در متعاقدین می باشد . ایشان کلمات برخی فقهاء را که مرحوم شیخ (ره) ذکر نموده اند مورد بررسی قرار می دهند از حیث اطلاق نسبت به جمیع صور و عدم آن و همچنین توضیح برخی مفردات واقع شده در آنها .

یک مقداری از مقبوض به عقد فاسد مانده من به نظرم آمد این بماند بعداً سرتاسر به نحو اجمال و اینها باید بحث کنیم چون به هم خیلی مرتبط است و خیلی روشن نیست من مسئله بلوغ را یک مقداری مطالعه کردم آنها را می‌خوانیم بعد دوباره باید یک فهرست‌وار مباحث چیز را فی الجمله ذکر کنیم در مسئله بلوغ مشهور شیخ می‌فرمایند مشهور ما بین امامیه طبق آن طوری که در دروس و کفایه سبزواری هست این است که نابالغ عقدش باطل است و در غنیه دعوای اجماع کرده کنزالعرفان هم شبیه به اجماع یعنی چیزی که ظاهر در اجماع هست در کنزالعرفان هست که اصحابنا می‌گوید چطور. البته قبل از اینها از کلمات بزرگان استفاده بطلان می‌شود مثل شیخ طوسی در مبحث غیر از بحث بیع در بحث اقرار شیخ بعداً نقل می‌کند می‌گوید در آنجا اقرار صبی می‌گوید باطل است دلیل که می‌آورد می‌گوید چون حدیث رفع قلم دلالت می‌کند بر اینکه حکمی برای عمل صبی نیست از آن تعلیلی که آنجا ذکر شده و استفاده‌ای کرده از اینجا می‌شود استفاده کرد بر اینکه هر جایی چه بیع باید چه اجاره باشد چه چیزهای دیگری باشد حکمی برای عمل صبی نیست. از ابن ادریس هم نقل شده آنها هم همین طور تعلیل آوردند خلاصه در کتب سابقین خیلی‌ها چه در بحث بیع یا در ابحاث دیگر که تعلیلاتی که آوردند از آنها استفاده می‌شود که عمل عقد صبی باطل است حالا عبائری اینجا نقل شده آن از کلمات بزرگان آنها یک مقداری مورد بحث است که آیا اطلاق دارد؟ حتی اذن ولی هم اگر باشد باز هم باطل است نیست؟ یک عبائری هست این عبارتها را باید فی الجمله بخوانیم و بعداً هم ادله‌اش بحثش خواهد آمد «المشهور – کما عن الدروس و الکفایة -: بطلان عقد الصبی، بل عن الغنیة: الإجماع علیه وإن أجاز الولی» این عبارت غنیه است کلمه اجازه دو اطلاق در کلمات قوم هست یکی اجازه و ردّ که بحث می‌شود چیزی واقع شده واقع را قبول کند یا ردّ کند این طور است یک اجازه به معنای اظهار توافق کردن به یک شیئی اعم از شیء موجود یا شیئی که سیوجد که خیلی موقع هم برای چیزی که بعد وجود پیدا می‌کند اجازه گفته می‌شود که هم به معنای اذن را همانجا اجازه اطلاق می‌شود البته اطلاق اجازه به معنای اذن ظاهراً نه اینکه خصوص اذن باشد اجازه بالمعنی الاعم است یعنی توافق کردن با یک شیئی آن مثلاً مراد آن طوری اراده شده باشد در اجازه روایتی که اشخاص که می‌خواهند بدهند، اجازه روایتی که می‌دهند این نه معنایش این است که عملی واقع شده بخواهند آن عمل را تنفیذ کنند آن همین در مورد اذن استعمال می‌شود که مأذون است که انسان روایتی را نقل می‌کند و از اینها این «وإن أجاز الولی» که در اینجا هست قرینه‌ای در کلام غنیه هست که مراد اجازه در مقابل ردّ است نه اجازه به معنای اذن، در مورد اذن، مورد اذن را شامل نمی‌شود چون یک عبارتی دارد چون در غنیه می‌فرمایند یکی از شرایط صحت بیع این است که شخص برای بیع ولایت داشته باشد و تفریع می‌کنند برای این مسئله می‌فرمایند بنابراین عقد غیر مالک و یا عقد صبی جایز نیست چون این یک ولایتی بر این شیء را ندارد آن وقت «وإن أجاز الولی» دعوای اجماع هم می‌کنند این اجازه نمی‌تواند صورت اذن را بگیرد برای خاطر اینکه در باب صبی ممکن است شخص بگوید اگر خودش هم اذن داده باشد ولی که صبی! تو عقد بکن. آن عقدش باطل است و بی‌فایده است. ولی چون مشترکاً دلیل هر دو اینها هم برای عقد غیر مالک و هم عقد صبی ایشان چیز می‌کنند دلیل می‌آورند برای هر دو از اینها و تمسک می‌کنند به حدیث رفع و اجماع و بعضی جهات دیگر برای هر دو از اینها یک طور استدلال می‌کنند راجع به عقد غیر ملاک آنجا بلا اشکال اذن کفایت می‌کند راجع به اجازه آن مبتنی است به بحث فضولی و امثال اینها که صحیح باشد یا نه؟ ولی راجع به اذن بلا اشکال اگر به غیر مالک، مالک اگر اذن بدهد در اینکه عقد بخواند در این تردیدی نیست که این صحیح هست لازم نیست مباشرتاً مالک انجام بدهد و چون هر دو از اینها به مناط واحد حکم بطلان می‌کند پس «وإن أجاز الولی» اگر می‌خواهد بگوید اجازه در مقابل ردّ است یعنی فضولی هم صحیح نیست نه اجازه‌ای که اذن را هم شامل بشود این یک تیکه‌ای راجع به آن اجماعی را که غنیه ادعا کرده.

پرسش: «وإن أجاز الولی» ولی را فقط برای صبی به کار می‌بردند برای مالک به کار نمی‌بردند پاسخ: می‌دانم دلیلش را عرض می‌کنم چرا در موقع اجازه ولی، آن هم هست آن هم اجازه بدهد حالا از این ما استفاده بکنیم و استدلال به حدیث رفع می‌کنند و امثال اینها از این استفاده می‌شود که مراد از اجازه ردّ است والا اجازه چیز این را، یعنی مراد از ولی عبارت از آن است که ولایت داشته باشد آن مراد اختصاص ندارد به صبی. می‌گوید یکی از شرایط این است که باید ولایت عقد داشته باشد بنابراین غیر مالک چون ولایت ندارد ولایت بر عقد، نه ولایت بر آن عاقد، ولایت بر عقد است مشترک ما بین باب ولی و چیز است به یک مناط واحد است خلاصه از اینها استفاده می‌شود که این اجازه در مقابل ردّ است نه اجازه در مقابل اذن، اجازه به معنای اذن باشد چون این مطلب جور در نمی‌آید.

و فی کنز العرفان: نسبة عدم صحة عقد الصبی إلى أصحابنا، و ظاهره إرادة التعمیم لصورة إذن الولی» ایشان این را خواستند چیز کنند. عبارتی که در کنزالعرفان هست من می‌خوانم ما از آن عبارت کنزالعرفان یک مقداری به نظر ما بعضی مواردی که شیخ آن مورد را هم می‌خواهد قائل بشود ظهور ندارد کسی صرفاً کار بالغ انجام می‌دهد ولی انجام می‌دهد منتهی می‌گوید تو صیغه عقد را بخوان از عبارت کنزالعرفان بطلان این استفاده نمی‌شود شیخ ولو مختارش عبارت از این است که همه این صور باطل است صبی مسلوب العباره است ولی از عبارت کنزالعرفان استفاده نمی‌شود من می‌خوانم جای تردید یا بلکه ممکن است کسی انکار هم بکند که بگوید این مورد را نمی‌گیرد در کنزالعرفان راجع به اینکه «وَ ابْتَلُوا الْیَتامى حَتّى إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ …» آنجا دارد «اختلف فی معنى ابتلائهم» چطور اینها را امتحان کنیم؟ می‌گوید «قال أصحابنا و الشافعیّ و مالک هو تتبع أحواله فی ضبط أمواله و حسن تصرّفه بأن یکل إلیه مقدّمات البیع لکن العقد لو وقع منه کان باطلا» می‌گوید امتحان این است که مقدمات بیع را در اختیارش بگذارند می‌گویند برو صحبت کن قیمت ببین چطور می‌گوید بالا و پایین می‌توانی بکنی؟ آن وقت شرایط را کی‌ها مثلاً انسان معامله بکند چکار کند و … شرایطی که از آن خبرویت طرف است می‌شود که وارد است و می‌تواند چکار بکند و اینها. می‌گوید اینها را امتحان کنید و ببینید بلد است یا بلد نیست این را مقدمتاً امتحان کنید و ایکال کنید مقدمات را برای او، او تحصیل کنید این دستور هست که این کار را بکنند و ایجاد مقدمات بشود ولی ذی‌المقدمه را خود آن انجام ندهد بعدش بعت و اشتریت را خود شما می‌گویید آن کارها را همه کارها را درست کند آن وقت بعت و اشتریت را … منتهی از آن تهیه مقدمات معلوم بشود که این رشد پیدا کرده نکرده؟ که بعداً وقتی که مکلف شد فوری در اختیارش بگذارد دیگر آن بعت و اشتریت‌اش را هم خودش بگوید خب مورد کلام عبارت از اینجایی است که مقدمات را شخص قرار داده رسیدگی کرده بلد بوده امثال اینها می‌گوید اینجا اگر آن بخواهد بعت و اشتریت را او بگوید که در حقیقت از اول تا آخر علت نقل و انتقال، از مقدماتش تا آخر خود صبی باشد این صحیح نیست ولی این را دیگر ما از آن استفاده کنیم اگر همه کاره خود ولی خودش انجام داده ولی آخر کاری به او می‌گوید تو یک بعت و اشتریت بگو این هم عبارت از باطل است این دیگر ظهور ما نمی‌توانیم استفاده کنیم مسلوب العباره بودن این را. دوباره عبارت را من می‌خوانم.

پرسش: رضایت ولی که در اینجا حاصل شده دیگر چه احتیاجی دارد؟ پاسخ: رضایت ولی کفایت نمی‌کند تصریح می‌کند رضایت ولی تمام چیزها هم هست عاقد باید خود ولی باشد در آنجاهایی که مستقل می‌خواهد انجام بدهد مستقلاً همه کارها را انجام داده عقدش هم خودش انجام می‌دهد ولی هم اذن هم داده گفته تو هم این کار را بکن تصریح می‌کند این باطل است ما می‌گوییم این باطل است ولی از این جایی که همه کارها را خود ولی انجام داده منتهی به او می‌گوید تو بعت و اشتریت را بگو. شیخ این را هم می‌خواهد حکم بکند این استفاده نمی‌شود.

پرسش: صبی به عنوان آلت بعت و اشتریت می‌شود در اینجا پاسخ: باشد شیخ می‌گوید این باطل است شیخ می‌گوید اگر کسی همه کار را خودش را انجام می‌دهد فقط این صیغه را آن می‌خواند این کفایت نمی‌کند مسلوب العباره است حالا مثل دیوانه اگر این کار را بکند چطور مسلوب العباره هست این هم می‌گوید مسلوب العباره است یا صبی غیر ممیز اگر این کار را بکند او می‌خواهد بگوید آن ممیزش هم مسلوب العباره است.

«قال أصحابنا و الشافعیّ و مالک» مراد از ابتلاء چی هست «هو تتبع أحواله فی ضبط أمواله» اموال را خوب ضبط می‌کند نمی‌‌گذارد دست دزد و اینها برسد در اختیار اینجا و آنجا نمی‌گذارد کجا را حفاظت می‌کند «و حسن تصرّفه بأن یکل إلیه مقدّمات البیع» این ابتلاء از اینجا معلوم می‌شود می‌گوید این کارها را در اختیار او بگذارد «لکن العقد لو وقع منه کان باطلا» اگر با این مقدمات بخواهد عقد را انجام بدهد این باطل است ولی از این ما بخواهیم استفاده کنیم که مقدمات را خودش می‌خواهد انجام بدهد خود ولی انجام بدهد فقط صیغه را می‌خواهد بگوید او چون او مسلوب العباره است باطل است از این استفاده نمی‌شود که شیخ مطلق می‌خواهد ایشان قائل بشود یعنی بعداً حالا راجع به این هم مطلق نگوید بالأخره مطلقش مطلق است ما می‌خواهیم بگوییم از این استفاده نمی‌شود «و ظاهره ارادة‌ التعمیم بصورة اذن الولی» یک صورتش را که اصلاً می‌شود گفت صریح است خود ولی او را وادار کرده گفته مقدمات را به او ایکال کرده و امثال اینها گفته انجام بده آن وقت عقدش هم خودت انجام بدهد اذن هم داده همه کارها را خودت انجام بده ببینیم می‌توانیم معامله کنی یا نه؟ از این «لو وقع منه کان باطلا» این صریحاً این صورت استفاده بطلان می‌شود با اینکه خودش مأذون بوده در مقدمات حالا آن هم ضمیمه مقدمات بشود.

«و عن التذکرة: أن الصغیر محجور علیه بالنص و الإجماع – سواء کان ممیزا أو لا – فی جمیع التصرفات إلا ما استثنى» ایشان دعوای اجماع می‌کند بر محجوریت صبی منتهی مستثنیاتی ذکر می‌کنند در مستثنیاتش ایشان می‌فرمایند محل خلاف است ولی اصل کلی، اصل در مسئله صبی عبارت از محجوریت است آن مورد اجماع است در آن حرفی نیست در مقدار مستثنیاتش بعضی از مستثنیات محل بحث است که علی خلافٍ بعداً ذکر می‌کنند حالا عبارت را می‌خوانم «أن الصغیر محجور علیه بالنص و الإجماع – سواء کان ممیزا أو لا – فی جمیع التصرفات إلا ما استثنى کعباداته» عبادات صبی صحیح هست مثلاً این محل اختلاف است بعضی‌ها تمرینی می‌دانند و صحیح نمی‌دانند «و إسلامه» آن صحیح هست «و إحرامه» آن مسلم است احرامش درست است احرام صبی درست است «و تدبیره» که صبی به آن مملوک خودش می‌گوید «أنت حرّ بعد وفاتی» این خلافی است که صحیح بودن یا نه؟ وصیتش این خلافی است ایصال هدیه، خب صبی هدیه را مُهدی الیه صبی می‌برد واسطه می‌شود برای ایصال، این اختلافی نیست این کافی است در ایصال هدیه یا صبی

پرسش: به اعتبار اینکه مثلاً شرط هدیه قبض است مثلاً قبض است … پاسخ: ایشان می‌گوید این کافی است از او. این ایصال هدیه کفایت می‌کند یا مثلاً یک کسی در می‌زند یک بچه‌ای می‌رود در را باز می‌کند می‌گوید بفرمایید آن وقت این اذن در دخول می‌دهد اینها کافی است منتهی حالا این موارد هست «علی خلافٍ فی ذلک» یعنی اختلافی که راجع به مستثنیات هست ولی اصل مسئله که محجور است حالا عدد مستثنیات چندتا باشد اصل مسئله، اصل اولیش علامه دعوای اجماع می‌کند حالا راجع به این استثنای هدیه و اذن در دخول دار ایشان یک بحثی می‌کند از این یک استفاده می‌خواهد بکند که بنابراین مسلوب العباره است خود صبی. از این عبارت می‌خواهد استفاده کند که خود آن استفاده شیخ محل بحث است که آیا این استفاده درست است یا درست نیست؟ این بماند برای فراد إن‌شاءالله.

«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین»