الجمعة 16 شَوّال 1445 - جمعه ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳


جلسه 357 – بررسی معنای «حتی» و «اذا» در آیه ابتلاء یتامیر – 7/ 8/ 80

بسم الله الرحمن الرحيم

جلسه 357 – بررسی معنای «حتی» و «اذا» در آیه ابتلاء یتامیر – 7/ 8/ 80

بیان نزاع بین صاحب جواهر و امام خمینی پیرامون معنای«حتی»

خلاصه درس قبل و اين جلسه:

در جلسه قبل ضمن نقل و بررسي كلام مرحوم امام خميني درباره ابتلاء يتامي به طرح اشكالي از سوي صاحب جواهر بر مبناي غايي بودن «حتي» و ايراد مرحوم امام به اين اشكال پرداختيم.

در اين جلسه، ضمن ناتمام خواندن اين ايراد، از ناحيه‏اي ديگر اشكال صاحب جواهر را ناوارد مي‏دانيم، در ادامه به نقل ادامه كلام مرحوم امام پرداخته، تأكيد مي‏كنيم كه هيچ مانعي ندارد كه جزاء شرط، خود جمله‏اي شرطيه باشد، در ضميمه بحث در اين باره به تفصيل بحث شده است.

در پايان بحث، ضمن بررسي موارد استعمال «حتي اذا» در آيات قرآن نتيجه مي‏گيريم كه «اذا» در همه جا شرطيه و «حتي» حرف ابتداء مي‏باشد و در 3 آيه‏اي هم كه شرطيه بودن اذا، چندان روشن نيست، با دقت بيشتر و ذكر توجيهات ادبي شرطيه بودن اذا را ثابت مي‏كنيم.

ادامه بررسي اشكال صاحب جواهر به غايي بودن «حتي»:

چكيده كلام صاحب جواهر و ايراد مرحوم امام خميني به آن: (يادآوري)

صاحب جواهر در ردّ احتمال غايي بودن «حتي» اين اشكال را مطرح ساختند كه بنابراين احتمال، تحقيق در رشد پس از بلوغ لازم نيست، با اين كه بلا اشكال تحقيق پس از بلوغ هم لازم است.

مرحوم آقاي خميني فرمودند كه اين اشكال بنابر مبناي ابتدايي بودن «حتي» هم كه مختار صاحب جواهر است مطرح مي‏باشد، زيرا ذيل آيه مرتبط به صدر آن مي‏باشد، و چون يتم قبل از بلوغ مي‏باشد معناي آيه چنين است كه علّت دفع مال، تحقيق قبل از بلوغ است، بنابراين، آيه، دليل لزوم تحقيق بعد از بلوغ نخواهد بود، و اگر بر فرض، بر خلاف ظاهر آيه، ذيل را مرتبط با صدر ندانيم، آيه مبهم مي‏شود و از آن فهميده نمي‏شود كه آيا پس از بلوغ هم تحقيق لازم است يا خير؟

پاسخ اين اشكال كه در هر دو احتمال مي‏آيد اين است كه علّت تحقيق قبل از بلوغ آن است كه مال افراد بايد در اول ازمنه امكان به آنها باز گردانده شود و اين علّت، بعد از بلوغ هم ثابت است، پس اين اشكال غايي بودن «حتي» را نفي نمي‏كند.

دفاع از صاحب جواهر:

ممكن است ما كلام صاحب جواهر را چنين توضيح دهيم كه كلمه «يتامي» در اين آيه به معناي يتيم ـ بما هو يتيم ـ نيست بلكه مراد يتيم حدوثي است و لو وصف يتم از وي زايل گردد، زيرا با حفظ وصف يتم، ﴿حتي اذا بلغوا النكاح﴾[1] معنا ندارد چون به اجتماع نقيضين مي‏انجامد، يعني هم بايد يتيم باشد و بالغ نشده باشد و هم بالغ شده باشد، بنابراين عنواني، مقسم براي دو حالت است كه حدوثاً يتيم باشد، خواه بقاءً هم اين وصف باقي باشد يا نباشد.

با توجه به اين نكته، بنابر احتمال ابتدايي بودن «حتي»، چون غايتي براي لزوم ابتلاء ذكر نشده است، اطلاق دليل اقتضاء مي‏كند كه چه قبل از بلوغ و چه بعد از بلوغ تحقيق لازم باشد، بنابراين، تحقيق محدود به قبل از بلوغ نخواهد بود.

و اگر بر فرض جمله ﴿حتي اذا بلغوا النكاح﴾ را دليل نگيريم كه مراد از يتيم، يتيم با حذف وصف يتم نيست، بلكه مراد اعم است، ولي به هر حال اين احتمال كه ممكن است مراد از يتيم معناي اعم باشد وجود دارد، لذا در آيه در نگاه بدوي دو احتمال در مفاد يتامي وجود دارد، و تناسب حكم و موضوع، اقتضاء مي‏كند كه مراد از يتيم، كسي باشد كه حدوثاً يتيم بوده، هر چند بقاءً وصف يتم از وي زايل شده باشد.

امّا بنابر احتمال غايي بودن «حتي»، چون براي لزوم تحقيق، حد تعيين شده، و بلوغ به عنوان غايت حكم به لزوم ابتلا ذكر شده، قهراً نمي‏توان حكم را به طور مطلق در قبل و بعد از بلوغ جاري بدانيم.

در توضيح اين مطلب مي‏گوييم، ما چه قايل به ثبوت مفهوم اصطلاحي براي «غايت» باشيم و به نحو سالبه كليه حكم مغيّا را پس از غايت منتفي بدانيم، و چه قايل نباشيم، به هر حال براي رفع محذور لغويت، بايد در تمام قيود از جمله غايت به ثبوت مفهوم به نحو سالبه جزئيه قايل باشيم، بنابراين در اينجا نمي‏توان به طور مطلق به لزوم تحقيق در قبل و بعد از بلوغ حكم كرد، و مجرّد تناسب حكم و موضوع و عام بودن مناط حكم براي پاسخ به اين اشكال و رفع محذور لغويت كافي نيست، البته مي‏توان به وجهي، نوعي مفهوم في الجمله براي «حتي» بنابر احتمال غايي بودن ذكر كرد كه مناسب بود مرحوم آقاي خميني آن را ذكر مي‏فرمود.

توجيهي براي مفهوم في الجمله داشتن «حتي» غايي در آيه شريفه:

با توجه به مبنايي كه مرحوم آقاي خميني اختيار كرده و به لزوم ابتلاء قبل از بلوغ، به نحو مستمر حكم كرده‏اند مي‏گوييم: بين قبل از بلوغ و بعد از بلوغ فرق است، قبل از بلوغ، تنها درك رشد كافي نيست كه به محض اين كه اين مطلب صدق كرد دفع مال لازم باشد، بلكه بايد درك رشد ادامه پيدا كند تا زمان بلوغ، ولي بعد از بلوغ چنين تحقيق مستمري لازم نيست، بلكه بايد اصل تحقيق صورت گيرد و به مجرد احراز رشد، بدون هيچ حالت منتظره‏اي مال به صاحبش رد مي‏شود.

بنابراين، وجه ذكر «غايت» لغو نيست[2]، چه اگر ﴿حتي اذا بلغوا النكاح﴾ ذكر نمي‏شد، از اين آيه استفاده نمي‏شد كه تحقيق بايد تا زمان بلوغ استمرار داشته باشد، بلكه بايد به مجرد احراز رشد قبل از بلوغ، مال يتامي به آنها بازگردانده مي‏شد، بنابراين ذكر «حتي» غايي، فايده دار مي‏باشد، قبل از بلوغ تحقيق مستمر شرط است و بعد از بلوغ تحقيق مستمر شرط نيست، البته لزوم اصل تحقيق بعد از بلوغ هم با توجه به تناسب حكم و موضوع و عموميت ملاك كه در كلام مرحوم آقاي خميني ذكر شده بود استفاده مي‏گردد.

نقل و بررسي ادامه كلام مرحوم امام خميني:

نقل ادامه كلام مرحوم امام خميني:

براي ردّ غايي بودن «حتي»، گفته شده است كه «اذا» حرف شرط است و خروج آن از شرطيت نادر است[3]، مرحوم آقاي خميني در مقابل فرموده‏اند كه ظاهر «حتي» غايي است و حتي تعليلي نادر است، بنابراين بايد «اذا» را در اين آيه صرفاً ظرف بدانيم و آن را از معناي «شرطي»، مجرّد بيانگاريم.

ايشان در خصوص آيه مورد بحث بر شرطي نبودن «اذا» تأكيد مي‏كنند، با اين توضيح كه لازمه شرطي بودن «اذا» آن است كه در جمله شرطيه ما، جزاي شرط خود جمله‏اي شرطيه باشد، و اين امري است مستبعد و تنها در كتب علمي بكار مي‏رود و در كلمات اهل عرف كاربرد ندارد.

بررسي كلام مرحوم امام خميني:

ما در اينجا نخست به دليلي كه بر ردّ شرطي بودن «اذا» در اين آيه ذكر كرده‏اند مي‏پردازيم.

در آيات و روايات، در موارد فراوان به جملات شرطيه‏اي برخورد مي‏كنيم كه جزاء شرط خود جمله شرطيه است، برخي از آيات و رواياتي كه در آن جزاء شرط خود جمله شرطيه است[4] سراسر كتب فقهي از اين گونه تعابير پر است، آيا چنين تعابيري عرفاً مستنكر است؟ آيا اگر گفته شود: «من عقد امرأة في حال الاحرام فان كان عالماً حرمت عليه ابداً و ان كان جاهلاً فان دخل بها حرمت عليه ابداً، و ان لم يدخل بها لم تحرم» آيا چنين جملاتي بر خلاف ذوق عرفي است؟ بي ترديد چنين نيست، تفصيلات فقهاء در كتب فقهي، كاملاً براي عرف متعارف و مأنوس است و با اين جهت نمي‏توان شرطي بودن «اذا» را نفي كرد.

ولي تحقيق در اصل مطلب ايشان مبتني بر بررسي موارد استعمال «حتي اذا» در آيه قرآن است، به طور اجمال عرض مي‏كنيم كه تعبير «حتي اذا» در 43 مورد در 42 آيه قرآن به كار رفته كه در تمامي اين موارد، «اذا» حرف شرط است، البته در 3 مورد، تفسير آيه نياز به دقت و تأمل دارد و به هر حال در اين 3 مورد، هم مفسّران «اذا» را شرطيه مي‏دانند و با توجيهات ديگر، ابهام آيه را بر طرف مي‏سازند.

بررسي مفاد «حتي اذا» در آيات قرآن:

اشاره به برخي از آياتي كه در آنها «حتي اذا» بكار رفته است:

در آيات قرآني كه «حتي اذا» بكار رفته غالباً به روشني «اذا» شرطيه است همچون:

﴿و قل اعوذ بك من همزات الشياطين õ و اعوذ بك ان يحضرون õ حتي اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون õ لعلّي اعمل صالحاً فيما تركت﴾[5]

﴿ و وصينا الانسان بوالديه احساناً، حملته امه كرها و وضعته كرها، و حمله و فصاله ثلاثون شهراً حتي اذا بلغ اشده و بلغ اربعين سنة قال رب اوزعني ان اشكر نعمتك التي انعمت علي و علي والدي…﴾[6]

﴿… و من يعص الله و رسوله فان له نار جهنم خالدين فيها ابداً õ حتي اذا رأوا ما يوعدون فسيعلمون من اضعف ناصراً و اقلّ عدداً﴾[7]

و همين طور در آيات ديگر كه همه علماء بالاتفاق «اذا» را شرطيه مي‏دانند[8]، تنها در 3 آيه نياز به بحث دارند.

آيات نيازمند بحث:

آيه اوّل:

آيه 73 از سوره زمر، در اين سوره دو آيه شبيه هم وجود دارد كه بايد با هم ملاحظه شود در آيه 71 اين سوره مي‏خوانيم: ﴿وسيق الّذين كفروا الي جهنم زمرا حتي اذا جاؤها فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها الم يأتكم رسل منكم…﴾ در آيه 73 شبيه اين آيه با افزودن «واو» ديده مي‏شود: ﴿وسيق الّذين اتقوا ربهم الي الجنة زمرا حتي اذا جاؤها و فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها: سلام عليكم﴾.

در اين آيه مفسّران «اذا» را شرطيه دانسته‏اند و براي حل مشكل جزاء شرط راه حلهايي ذكر شده است.

راه حل اوّل:

در كشاف مي‏گويد: «حتي» هي التي تحكي بعدها الجمل و الجمل المحكية بعدها هي الشرطية الاّ ان جزاءها محذوف[9]، و انّما حذف لانّه صفة ثواب اهل الجنة، فدلّ بحذفه علي انّه شي‏ء لا يحبط به الوصف…[10]

راه حل دوّم:

برخي «واو» را زائد دانسته‏اند، در اينجا برخي واو ﴿و فتحت ابوابها﴾ را زائد گرفته‏اند و برخي واو ﴿و قال لهم خزنتها﴾[11]، البته اگر قرار باشد واو را زائده بگيريم زائد گرفتن «واو» قبل از ﴿فتحت ابوابها﴾ اولي است زيرا با آيه قبلي هماهنگ مي‏گردد.

راه حلّ سوم:

راه حل سوم (كه مورد پذيرش ادبا نيست)[12]: واو، واو ثمانيه است، چون بهشت هشت در دارد.

به هر حال نحويان در اين كه «اذا» در اين آيه شرطيه است اتفاق نظر دارند. نظير اين آيه، آيه ديگري است كه در آن اختلاف شده كه آيا واو زائده است يا عطف به محذوف؟ ﴿فلمّا اسلما و تلّه للجبين و ناديناه ان يا ابراهيم قد صدّقت الرُؤيا…﴾[13] در اينجا نيز برخي «واو» قبل از ﴿تلّه للجبين﴾ و برخي ديگر «واو» قبل از ﴿ناديناه﴾ را زائده گرفته‏اند و برخي ديگر جزاء شرط را محذوف گرفته‏اند كه به تعبير كشاف[14] علّت حذف جزاء شرط آن است كه قابل توصيف نيست[15]، شبيه اين دو آيه، دو آيه بعدي است كه در آنها به جاي «واو»، ثمّ بكار رفته است.

آيه دوم:

﴿و علي الثلاثة الّذين خلّفوا حتي اذا ضاقت عليهم الارض بما رحبت و ضاقت عليهم انفسهم و ظنّوا ان لا ملجأ من الله الاّ اليه، ثم تاب عليهم ليتوبوا ان الله هو التواب الرحيم﴾[16]

در اين آيه هم برخي «ثم» را زائده گرفته‏اند، برخي ديگر جزاء شرط را محذوف گرفته‏اند[17]. بنابراين «ثم تاب عليهم» عطف به محذوف است، يعني وقتي براي اين سه نفر، زمين تنگ شد و تحمل خودشان هم برخودشان دشوار گرديد و دريافتند كه جز خدا پناهگاهي ندارند، حالت نفساني غير قابل وصفي براي آنها پديدار گرديد، سپس خداوند بر آنها عنايت كرد تا توبه نمايند.

آيه سوم:

﴿و لقد صدقكم الله و عده اذا تحسّونهم باذنه حتي اذا فشلتم و تنازعتم في الامر و عصيتم من بعد ما اراكم ما تحبّون منكم من يريد الدنيا و منكم من يريد الآخرة ثم صرفكم عنهم ليبتليكم﴾[18]

اين آيه هم نظير آيه قبل است، مي‏توان در آن ثم را محذوف گرفت و مي‏توان «ثم» را عطف به جزاء محذوف، و در هر حال «اذا» شرطيه مي‏باشد.[19]

به هر حال «اذا» بعد از «حتي» همه جا شرطيه است.

تأييدي ذوقي بر شرطيه بودن اذا، و نتيجه‏گيري بحث:

شما خود ذوقاً در حديث شريفه «الناس في سعة ما لم يعلموا» به جاي «ما لم يعلموا» «حتي اذا علموا» بگذاريد، آيا احساس نمي‏كنيد كه جمله ناقص است و نياز به تكميل دارد و بايد مثلاً چنين باشد: الناس في سعة حتي اذا علموا لم يكن لهم سعة.

خلاصه به نظر مي‏رسد كه «اذا» در آيه ابتلاء يتامي، شرطيه است و جزاء شرط «فان آنستم منهم رشداً فادفعوا اليهم اموالهم» مي‏باشد، در نتيجه براي لزوم دفع دو شرط لازم است: بلوغ و ايناس رشد.

«õوالسلامõ»

ضميمه شماره 1:

در آيات قرآن موارد بسياري ديده مي‏شود كه جزاء جمله شرطيه خود جمله شرطيه ديگري است، اين تعبير، در جايي كه در جمله شرطيه دوم، شرطي متأخر باشد بيشتر است، مثلاً ﴿اذا ضربتم في الارض، فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلاة ان خفتم ان يفتنكم الّذين كفروا﴾[20] و نيز ر.ك: ﴿ان كنتم في ريب﴾[21]، ﴿و لمّا جاء هم كتاب﴾[22] ]دقت شود[، ﴿ان كانت لكم الدار الاخرة﴾[23]، ﴿لو انهم آمنوا﴾[24]، ﴿فان طلقّها فلا جناح عليهما﴾[25]، ﴿اذا طلقتم النساء﴾[26]، ﴿ان اردتم﴾[27]، ﴿فان تنازعتم في شي‏ء﴾[28]، ﴿اذا ضربتم في الارض﴾[29]، ﴿ان اتاكم عذاب الله﴾[30]، ﴿ان كنت جئت بآية﴾[31]، ﴿انّما غنمتم من شي‏ء﴾[32]، ﴿ان خفتم عيلة﴾[33]، ﴿ان كنتم امنتم بالله﴾[34]، ﴿ان كنت علي بينة﴾[35]، ﴿ان زعمتم انّكم اولياء لله﴾[36]، ﴿انّ اجل الله اذا جاء﴾.[37]

در جايي كه شرط جمله، شرط دوم مقدّم هم باشد نمونه‏هايي در آيات قرآني ديده مي‏شود:

﴿فامّا يأتينكم مني هدي فمن تبع هداي فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون﴾.[38]

﴿فاذا امنتم فمن تمتع بالعمرة الي الحج فما استيسر من الهدي فمن لم يجد فصيام ثلاثة ايام في الحج وسبعة اذا رجعتم﴾[39]

﴿فاذا احصّن فان اتين بفاحشة فعليهن نصف ما علي المحصنات من العذاب﴾[40]

﴿فاذا عزم الامر فلو صدقوا الله لكان خيراً لهم﴾[41]

﴿و ان كان كبر عليكم اعراضهم فان استطعت ان تبتغي نفقاً في الارض او سلماً في السماء فتأتيهم بآية…﴾[42] جزاء شرط دوم عبارتي همچون: فعلت مي‏باشد كه حذف شده است.

همچنين نمونه‏هاي ديگري از جمله شرطيه كه جزاء شرط آن خود جمله شرطيه است ديده مي‏شود مثلاً:

﴿و امرأةً مؤمنة ان وهبت نفسها للنبي ان اراد النبي ان يستنكحها﴾[43]

﴿كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خيرا الوصية للوالدين و الاقربين بالمعروف﴾[44] و نيز ر.ك: ﴿اذا حضر احدكم الموت﴾[45] ]مجموعاً 27 مورد[

گفتني است كه در اينجا ما از ذكر مواردي كه جمله شرطيه‏اي با حرف عطف بر جزاء شرط (كه خود جمله شرطيه نيست) عطف شده خودداري كرده‏ايم، اگر اين موارد را به آيات فوق بيفزاييم، رقم كلي بيشتر خواهد شد، به عنوان نمونه تنها به ذكر يك آيه اكتفاء مي‏كنيم.

﴿و ان خفتم الاّ تقسطوا في اليتامي فانكحوا ماطاب لكم من النساء مثني و ثلاث و رباع و ان خفتم الاّ تعدلوا فواحدة او ما ملكت ايمانكم﴾[46] جمله شرطيه ﴿و ان خفتم الاّ تعدلوا﴾ معطوف به جزاء شرط ﴿فانكحوا ما طاب لكم﴾ مي‏باشد.

در روايات اهل بيت‏عليهم السلام نمونه‏هاي اين بحث بسيار زياد است ما تنها به چند روايت برگرفته از كافي اكتفاء مي‏كنيم كه در آن همانند آيه ابتلاء يتامي در جمله شرطيه اول، ادات شرط «اذا» و در جمله شرطيه دوم ادات شرط «فان» و جزاء شرطيه دوم نيز جمله طلبيه مي‏باشد:

«قال ابو عبدالله‏عليه السلام: اذا خالطت الناس فان استطعت ان لا تخالط احداً من الناس الاّ كانت يدك العليا عليه فافعل»[47]

«عن ابي عبدالله‏عليه السلام اذا مسّ ثوبك الكلب فان كان يابساً فانضحه و ان كان رطباً فاغسله»[48]

«عن ابي عبدالله‏عليه السلام اذا دخلت المسجد فان استطعت ان يقيم ثلاثة ايام الاربعاء و الخميس و الجمعة فتصلّی ما بين القبر و المنبر…»[49]

«عن ابي جعفرعليه السلام: اذا وقعت الفأرة في السمن فماتت فيه فان كان جامداً فالقها و ما يليها و كل ما بقي و ان كان ذائباً فلا تأكله و استصبح به»[50]

و نيز ر.ك: «اذا جحد الرجل الحق»[51]، «اذا وجد الرجل قتيلاً»[52]، «اذا نفرت في النفر الاوّل»[53]، «اذا كان للرجل منكم الجارية»[54]، «اذا اضطُررتَ اليها»[55]، «اذا قتل الرجلان و الثلاثة رجلاً»[56]، «اذا قتل الرجل المرأة».[57]

ضميه شماره 2:

در مغني در بحث «حتي» وجه سوم «حتي» را حرف ابتداء دانسته و آن را چنين تفسير مي‏كند: أي حرفاً تبتدأ بعده الجمل اي تستأنف، فيدخل علي الجملة الاسمية… و علي الفعلية الّتي فعلها مضارع… و علي الفعلية الّتي فعلها ماض نحو «حتي عفوا و قالوا»، و زعم ابن مالك انّ «حتي» هذه جارة و انّ بعدها ان مضمرة، و لا اعرف له في ذلك سلفاً، و فيه تكلف اضمار من غير ضرورة، و كذا قال في «حتي» الداخلة علي «اذا» في نحو «حتي اذا فشلتم و تنازعتم» انّها الجارة و ان «اذا» في موضع جرّ بها، و هذه المقالة سبقه اليها الاخفش و غيره، و الجمهور علي خلافها و انّها حرف ابتداء، و انّ «اذا» في موضع نصب بشرطها او جوابها، و الجواب في الآية محذوف اي امتحنتم او انقسمتم قسمين بدليل: «منكم من يريد الدنيا و منكم من يريد الآخرة» و نظيره حذف جواب لمّا في قوله تعالي «فلمّا نجَّهم الي البرّ فمنهم مقتصد» اي انقسمتم فمنهم مقتصد و منهم غير ذلك… و زعم بعضهم انّ الجواب في الآية الاولي مذكور و هو «عصيتم» او «صرفكم»، و هذا مبني علي زيادة الواو و ثمّ، و لم يثبت ذلك.

گفتني است كه در بحث «اذا» شرطيه، در فصل «في خروجها عن الظرفيه» هم آمده است: زعم ابوالحسن في «حتي اذا جاؤها» انّ اذا جرّ بِ «حتي»، محقق كتاب مغني در حاشيه به آيه 71 سوره زمر ارجاع داده است، ولي بنظر مي‏رسد كه مراد از اين عبارت، آيه 73 سوره زمر است كه در آن جمله شرطيه به صورت روشن ديده نمي‏شود و نياز به توجيه دارد. ابوالحسن (ظ: اخفش) آيه فوق را با شرطي ندانستن «اذا» و مجرور دانستن آن توجيه كرده است، همچنانكه در آيه ﴿حتي اذا فشلتم﴾[58] به همين جهت «اذا» را مجرور به «حتي» گرفته است، در تفسير كشاف هم در تفسير اين آيه مي‏گويد: «فان قلت: أين متعلق «حتي اذا» قلت: محذوف تقديره: حتي اذا فشلتم منعكم نصره، و يجوزان يكون المعني: صدقكم وعده الي وقت فشلكم».[59]

توجيه دوم كشاف با كلام اخفش سازگار است.

به هر حال به نظر مي‏رسد كه اخفش براي حل مشكل اين آيه دو راه حل پيشنهاد كرده:

راه حل اوّل: زائد گرفتن «واو» يا «ثم» در اين آيه.

راه حل دوّم: مجرور دانستن «اذا» به «حتي»، در نتيجه اذا حرف شرط نيست تا جزا بخواهد.

نتیجه بحث

نتيجه اين بحث اين است كه در آيات بحث‏انگيز ما، ممكن است به عنوان يك راه حل و توجيه، كساني چون اخفش، قائل به شرطي نبودن «اذا» شده باشند، ولي اولاً: جمهور چنين نظري را نپذيرفته‏اند، ثانياً: اخفش هم در اين آيات راه حل انحصاري را شرطي نبودن حتي نمي‏داند، بلكه تنها يكي از راه حلها مي‏داند، ثالثاً: اخفش هم اين مطلب را خلاف اصل اولي مي‏داند و براي حل مشكل آيه بدان دست مي‏يازد، بنابراين نمي‏توان آيه ابتلاء يتامي را به اين گونه آيات مقايسه كرد.

در پايان اين بحث اشاره به اين نكته مفيد است كه معناي اين كلام نحويان كه «حتي» قبل از «اذا» حرف ابتداء است اين نيست كه «حتي» معنايي ندارد، بلكه مراد اين است كه حتي عامل نيست، و حرف عطف هم نمي‏باشد، بر خلاف موارد ديگر كه حتي جاره است و يا حرف عطف مي‏باشد، بنابراين، ابتدايي بودن «حتي» تنها به جنبه لفظي آن كار دارد، ولي از جهت معني، حتي ابتدايي مي‏تواند براي تعليل يا براي انتهاء غايت باشد.

«õوالسلامõ»


[1]. سوره نساء،آیه6

[2]. استاد ـ مدظلّه ـ در درس آينده با تفصيل بيشتري به اين بحث مي‏پردازند، و مشكل لغويت را حتي با انكار مفهوم به طور كلي پاسخ مي‏گويند.

[3]. (توضيح بيشتر) يا اصلاً ثابت نشده است، در اين باره به مغني ابن هشام، باب اول، ذيل بحث از «اذا» مراجعه شود.

[4]. رجوع كنيد به ضميمه درس.

[5]. سوره مومنون،آیه97-100

[6]. سوره أحقاف،آیه15

[7]. سوره جنّ،آیه 23و24

[8]. (توضيح بيشتر) بحث استاد ـ مدظلّه ـ در اينجا بر مفاد «اذا» متمركز است، امّا اين كه مفاد «حتي» چيست؟ بحثي ديگري است، در آيات قرآن گاه «حتي» قبل از اذا شرطيه به معناي «حتي» غايي است همچون: ليست التوبة للذين يعملون السيئات حتي اذا حضر احدهم الموت قال انّي تبت الآن ]نساء / 18]، مفاد اين آيه اين است كه اين افراد بدكاريشان تا زمان مرگ ادامه دارد، در آيه ابتلاء يتامي، بحث از اين كه آيا مراد از «حتي» غايي است يا تعليلي؟ ظاهراً ثمره فقهي ندارد، زيرا در هر حال وقتي اذا شرطيه باشد و جزاء آن نيز جمله شرطيه، نتيجه گرفته مي‏شود كه بلوغ و ايناس رشد هر دو در لزوم دفع اموال به يتامي معتبر است و يكي از آن دو كفايت نمي‏كند، لذا نيازي به بررسي مفاد «حتي» نيست.

[9]. (توضيح بيشتر) در مجمع البيان محذوف بودن جزاء را از علي بن عيسي نقل كرده و مي‏گويد: و هذا معني قول الخليل.

[10]. الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج‏4، ص: 147

[11]. (توضيح بيشتر) در مغني در ذيل حرف الواو، معني هشتم را واو زائد دانسته مي‏گويد: اثبتها الكوفيون و الاخفش و جماعة و حمل علي ذلك «حتي اذا جاؤها و فتحت ابوابها» بدليل الآية الاخري و قيل: هي عاطفة و الزائدة الواو في «و قال لهم خزنتها» و قيل لها عاطفتان و الجواب محذوف اي كان كيت و كيت، و كذا البحث في «فلمّا اسلما و تلّه للجبين و ناديناه» الاولي او الثانية زائدة علي القول الاول او هما عاطفتان و الجواب محذوف علي القول الثاني.

[12]. ر.ك: مغني، حرف «واو»، معني نهم.

[13]. سوره صافات،آیه103-105

[14]. الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج‏4، ص: 55

[15]. (توضيح بيشتر) در كشاف جزاء شرط را پس از «قد صدّقت الرؤيا» در تقدير گرفته با اين عبارت: كان ما كان حمّا تنطق به الحال و لا يحيط به الوصف من استبشارهما و اغتباطهما و حمدهما لله…، در مجمع البيان نيز محل تقدير را همين جا گرفته ولي مقدّر را «فاذا و ظفرا بما ارادا»، ولي بنظر مي‏رسد كه بهتر است، جزاء محذوف قبل از «و ناديناه» تقدير گرفته شده و اين جمله عطف به محذوف باشد، در اينجا حالت وصف‏ناپذير پدر و پسر، پس از تسليم امر الهي و آماده اجراء حكم ربوبي شدن، جزاء شرط مي‏باشد، آنچه در قلب اين دو بنده خالص در حالت انقطاع آنها و فناء در عبوديت و اطاعت مي‏گذشت، با قلم بيان شدني نيست، لحن كلام استاد ـ مدظلّه ـ هم با اين معنا سازگار است.

[16]. سوره توبه،آیه118

[17]. در مغني در بحث «ثمّ» مي‏گويد كه اين حرف سه معنا را با هم مي‏رساند كه معناي اول آن «التشريك في الحكم» مي‏باشد، وي در توضيح اختلاف علماء ادب در اين باره مي‏گويد: فامّا التشريك فزعم الاخفش و الكوفيون انّه قد يتخلّف، و ذلك بان تقع زائدة، فلا تكون عاطفة البتة، و حملوا علي ذلك قوله تعالي «حتي اذا ضاقت عليهم الارض…»… و خرجت الآية علي تقدير الجواب.

[18]. سوره آل عمران،آیه152

[19]. ر.ك: به ضميمه شماره 2.

[20]. سوره نساء،آیه101

[21]. سوره بقره،آیه23

[22]. همان،آیه89

[23]. همان،آیه94

[24]. همان،آیه103

[25]. همان،آیه230

[26]. همان،آیه232

[27]. همان،آیه233

[28]. سوره نساء،آیه59

[29]. همان،آیه101

[30]. سوره أنعام،آیه40

[31]. سوره أعراف،آیه106

[32]. سوره أنفال،آیه41

[33]. سوره توبه،آیه28

[34]. سوره یونس،آیه84

[35]. سوره هود،آیه63

[36]. سوره جمعه،آیه6

[37]. سوره نوح،آیه4

[38]. سوره بقره،آیه38

[39]. همان،آیه196

[40]. سوره نساء،آیه25

[41]. سوره محمد،آیه21

[42]. سوره أنعام،آیه35

[43]. سوره احزاب،آیه50

[44]. سوره بقره،آیه180

[45]. سوره مائده،آیه105

[46]. سوره نساء،آیه3

[47]. کافی2: 101/14 و وسائل الشيعة، ج 12، ص: 149،ح15910

[48]. کافی3: 60/1 و وسائل الشيعة، ج 3، ص: 441

[49]. کافی4: 558/4 و وسائل الشيعة، ج 14، ص: 351،ح19370

[50]. کافی6: 261/1 و وسائل الشيعة، ج 17، ص: 97،ح22075

[51]. کافی2: 515/5 و وسائل الشيعة، ج 7، ص: 135،ح8935

[52]. کافی3: 212/3 و وسائل الشيعة، ج 3، ص: 137،ح3223

[53]. کافی4: 521/7 و وسائل الشيعة، ج 14، ص: 277،ح19192

[54]. کافی5: 491/1 و وسائل الشيعة، ج 21، ص: 173،ح26821

[55]. کافی6: 228/1 و وسائل الشيعة، ج 24، ص: 9،ح29853

[56]. کافی7: 283/3 و وسائل الشيعة، ج 29، ص: 42،ح35108

[57]. کافی7: 298/1 و وسائل الشيعة، ج 29، ص: 81،ح35201

[58]. سوره آل عمران،آیه152

[59]. الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج‏1، ص: 427