الخميس 22 شَوّال 1445 - پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳


کتاب البیع 92/11/8

درس خارج فقه آیت الله شبیری

کتاب البیع

92/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه درس :

در این جلسه حضرت استاد دام ظله بعد از ذکر احتمالات چهارگانه در معنای آیه ابتلاء ، مختار صاحب جواهر ره و نقد ایشان نسبت به احتمال دوم و سوم را بیان کرده سپس پاسخ مرحوم امام خمینی ره از نقد ایشان را نقل می فرمایند. مرحوم امام ره احتمال سوم را ظاهر آیه دانسته و سایر محتملات را ردّ می کنند. از آنجا که در ذیل احتمال دوم، دو أمر قابل تصویر می بود : یکی أماره بودن بلوغ بر رشد و دیگری آنکه بلوغ موضوع مستقلی باشد غیر از رشد ، و مرحوم امام ره اماره بودن را به جهت غیر دائمی بودن و غیر غالبی بودن تلازم میان بلوغ و رشد مردود دانستند ، حضرت استاد دام ظله در مقام نقد، دو اشکال بر این کلام مطرح می نمایند :(1) مصحح جعل اماره حصول ظن در غالب افراد است نه در تک تک افراد.(2) با فرض عدم اماریت بلوغ بر رشد، می توان فرض نمود که شارع بلوغ را اصل قرار داده بدین معنی که اصل آن است که هر مالکی اموال خود را در دست داشته باشد و لی سفاهت مانع بوده ، أما در فرض بلوغ ، تحقیق در ثبوت رشد لازم نبوده بلکه اصل عدم مانع و عدم خطا جاری خواهد بود.

عرض شد که این طوری که می‌فرمایند در آیه ابتلاء چهار احتمال بدویاً به نظر می‌آید و باید ببینیم ارجح از این احتمالات کدام است. یکی اینکه «حتی إذا» مثل «أکلت السمکة حتی رأسها» باشد که نتیجه این را می‌گیرند که معیار امتحان محدود به زمان قبل از بلوغ نیست مقدمه است امتحان برای احراز رشد است. پس در صحت معاملات صبی یک شرط معتبر است و آن رشد است هر وقت این شرط احراز شد قبل از بلوغ یا بعد از بلوغ باید اموال تحویل داده بشود و اگر احراز نشد باید حفظش کند برای او این احتمال اولش هست. احتمال دوم این بود که احد الامرین میزان باشد یا اگر قبل از بلوغ بود رشد اگر پیدا کرد کافی است بالغ هم اگر شد خود بلوغ کفایت می‌کند برای رفع حجر یا رشد یا بلوغ منشأ ارتفاع حجر صبی می‌شود اموال را باید تحویل داد احتمال سوم که این را ایشان تقویت می‌کنند این است که مجموع الامرین است باید تا زمان بلوغ این امتحان بشود آن وقت اگر احراز حکم شد قهراً اعطاء بعداً می‌دهد اعطاء‌اش می‌افتد برای بعد از بلوغ پس هم بالغ شده و هم رشید اگر شد آن را داده می‌شود مجموع الامرین معتبر است که این مختار خود ایشان همین است شاید بیشتر اشخاص هم همین را بگویند. یک طور دیگر که آن هم نتیجه‌اش مجموع الامرین است ولی نحوه استعمال و در بعضی از خصوصیات تفاوت پیدا می‌کند با مجموع الامرین احتمال ثالث،. او این است که «حتی إذا» غائی نیست در آن احتمال دوم و سوم حتی، اینها غائی بود منتهی نتیجه مختلف بود در احتمال چهارم این هست که «حتی إذا» شرطی است در مقام تعلیل است و شرط هم هست کأنّ می‌خواهد بگوید که شما امتحان کنید چه علت امتحان کنید برای خاطر اینکه اگر بالغ شد اگر امتحان هم رشدش احراز شده بود دوتا شرط معتبر بود در رفع حجر برای خاطر احراز شرطین شما باید قبل از بلوغ امتحان بکنید که تا وقتی که بالغ شد آن چیز را تحویلش بدهید رشدش هم احراز کردید تحویل آن یتامی بدهید که فعلاً از یتامی خارج شدند به آنها تحویل می‌دهید این چهار احتمال بود احتمال چهارم منقول از سید بحرالعلوم است و صاحب جواهر هم همان را اختیار کرده و این اختیار چهارم را صاحب جواهر دنبال کرده. صاحب جواهر هم می‌فرمایند وجه برای احتمال چهارم، اختیار چهارم می‌فرمایند که استعمال به حسب غالب در «حتی إذا» در شرطی اینها در این مقام استفاده می‌شود که می‌خواهند شرط کنند یک چیزی را با «حتی إذا» ذکر می‌شود نه به معنای غائی که احتمالات دیگری هست این استعمالات معمولاً‌ این طور است خیلی نادر است در غیر این معنی استعمال بشود و معنای غائی اگر ما بخواهیم بگیریم معنایش عبارت از این می‌شود که شما تحقیق کنید اگر چیز شد قبلاً اگر قبل از بلوغ برایتان استیناس رشد شد خب آن وقت آن را به ایتام بدهید و اگر استیناس رشد نشد آن ایتامی که حالا بالغ شده‌اند و قبل از بلوغ هم ما استیناس‌ رشد نکردیم این به حجر خودش بالغ است ولو اینکه بعداً رشید هم بشود چون شرط اعطای چیز به ذات فقیر عبارت از احراز رشد قبل از بلوغ است فاقد شرط جایز نیست باید به محجوریت خودش باقی بماند نتیجه علت غائی بودن اقتضاء می‌کند که مجاز نباشد شخص برای دادن «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا» قبل از بلوغ آن وقت بدهید اموالش را اگر قبل از بلوغ این شرط حاصل نشد حالا خواه بعداً رشید بشود یا رشید نباشد برای فقدان شرط باید قهراً دیگر جواز اعطاء و امثال اینها در آن نیست نباید بدهید خب این هم نمی‌شود ملتزم شد پس این اشکالی است که در غائی بودن هست. این فرمایش ایشان است بعد مرحوم آقای خمینی (قدس سرّه) ایشان می‌فرمایند آنکه شما می‌گوید استعمال اکثر، استعمال می‌شود «حتی إذا» در شرطی خب حالا اگر بپذیریم این مطلب را ولی در اینکه ظهور عرفی «حتی» به معنای غائی است آن را نمی‌شود انکار کرد. یک چیز هم جلوتر عرض کنم ایشان احتمالات را که ذکر می‌کنند بعد وارد می‌شوند مطلبی از تقریرات درس مرحوم آقای نائینی، غنیة الطالب دو وجه برای همین مطلب که مجموع الامرین معتبر است نقل می‌کنند چون وجه‌ها وجه نیست که طرح بشود و من به نظرم می‌آمد اصلاً ایشان نباید او را طرح می‌کرد چون یک وجهی ذکر شده باشد آدم اشکال کند خب یک حرفی است. اصلاً وجه دوتا مطلب ذکر کردند یکی اصلاً وجه ذکر نشده یکی هم وجه اشکالش روشن است یکی از اینها اصلاً وجه ذکر نشده بدون وجه است دوتا آیه است از اینها ما دوتا آیه‌ای که اسمی از بلوغ برده نشده «وَ آتُوا الْیَتامى أَمْوالَهُمْ» (النساء, 2) «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ» (النساء, 5) که اسمی از بلوغ برده نشده می‌گوید از دوتای از اینها ما می‌فهمیم که دو چیز معتبر است بلوغ و رشد. خب اسمی از بلوغ برده نشده این دیگر چطور این را ذکر کردند لابد تقریرات درست نبوده والا خب این چه ارتباطی دارد به اعتبار بلوغ؟! از این دوتا آیه ما می‌فهمیم هم بلوغ معتبر است هم رشد معتبر است حالا رشد را از «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ» فهمیدیم بلوغ را از کجا؟ مجموع الامرین را؟

یک وجه دیگر هم ذکر می‌کند آن یکی از احتمالاتی است که قبلاً ذکر شده که احتمال دیگری هم در کار هست دلیل بر تعیّنش نیست. آن چیزی نیست ما اطرافش بحث کنیم ولی آنکه قابل بحث هست همین است که صاحب جواهر استدلال کرده وجه ذکر کرده آن وقت ایشان او را مفصل درباره‌اش بحث کردند آن قابل بحث است. خلاصه صاحب جواهر اینها را می‌فرمایند ایشان می‌فرمایند که اگر بپذیریم برای اینکه استعمال «حتی إذا» در معنای غائی نادر است و معمولاً شرطی است ولی قابل انکار نیست که نه ظهور این «حتی إذا» در موردی که ما می‌گوییم ظهورش عبارت از آن معنای غائی است حالا جاهای دیگر هم خیلی جاها استعمال شده باشد اینجا ظهورش در معنای غائی ظهور دارد ایشان می‌فرمایند. در اینجا دارد نسبت به اینکه «حتی» به معنای «أکلت المسکة حتی رأسها» نیست خب این معمولاً‌ حتی‌ها مثل «حتی رأسها» آن «حتی» غائی آن طور نیست این البته …

پرسش: «حتی» عاطفه است در واقع … پاسخ: بله

این خلاف ظاهر بودنش درست است کمتر استعمال می‌شود و خلاف ظاهر است قرینه‌‌ای در کلام هم نیست آن احتمال اولش خلاف ظاهر است احتمال دوم که عبارت از این باشد که علی البدل تحقیق بشود ظهور جمله‌ای که اگر گفتند از کجا تا کجا این کار را انجام بدهید یا در زمان یا در مکان ظهورش استمرار در این قطعه زمانی یا مکانی است نه اینکه علی البدل فی الجمله مراد باشد اصل طبیعت حاصل بشود آن هم خلاف ظاهر است روی این جهت ایشان می‌فرمایند آن معنای صاحب جواهر هم اگر به عرف ما القاء کنیم یک چنین چیزی را نمی‌فهمد بخصوص یک جمله شرطیه خودش جزاء باشد برای یک شرط دیگر اینها احتمالاتی است بعید در ظاهر عبارت از همان احتمال سومی است که ما گفتیم و اشکالی را که ایشان به غائی بودن اشکال کرده صاحب جواهر اگر اشکال باشد اشکال مشترک الورود است و اشکال هم نیست جواب دارد و اگر اشکال بود اشکال مشترک الورود است فرقی ندارد چه آن معنایی که صاحب جواهر اراده کرده چه آن معنایی که غیر صاحب جواهر اراده کرده که ایشان اراده کردند هر دو یکی است. این را مفصل ایشان راجع به این بحث می‌کند. حالا ما یک تیکه‌ای از چیزهایی که قبلاً مانده

پرسش: آن «حتی إذا» خودش قرینه نمی‌شود چون ترکیب «حتی إذا» در روایات کم به کار نرفته همین معنایی را که صاحب جواهر می‌فرمایند … پاسخ: حالا ما که قبول نکردیم حالا شما عجله نکنید ما فرمایش ایشان را می‌گوییم چیزهایی را ما نوشتیم دیگر گفتیم و نوشتیم.

خب یک مطلبی که قبلاً ما عرض نکردیم در محتملاتی که ایشان ذکر می‌کردند در احتمال دوم ایشان فرمود که علت غائی است و غائی بودنش نتیجه هم این بود که احد الامرین است استمرار نیست، استمرار بلوغ، امتحان تا وقت بلوغ. خب اصل امتحان بود آن وقت استظهار کردند که بنابر این تقریب احد الامرین کافی است چون اگر ما بخواهیم احد الامرین را نگوییم و بگوییم رشد معیار است برای قبل و بعد. و بلوغ را که اسم برده برای خاطر این است که بلوغ اماره است برای رشد این را ما نمی‌توانیم بگوییم بنابراین باید بلوغ را موضوع قرار بدهیم موضوع مستقل برای رشد قرار بدهیم اینجا ما عرضی داشتیم او این است که ایشان دلیل برای اینکه این اماره نیست فرمودند که اماره باید یا محتمل باشد دائمی بودن یک شیئی خب چون احتمالی است چون ثبوتاً هم که ممکن است دائم باشد آن مقنن او را اماره قرار داده باشد برای ثبوت یا این طور باشد یا اگر دائمی هم نباشد غالبی باشد قهراً انطباق یک امر غالبی بر مورد خاص ظنّ معتنابهی باشد آن وقت بعد بگوییم بر اینکه این اماره است ولی چون در این مورد چیز یک چنین غلبه‌ای در کار نیست دائمی هم که نیست پس بنابراین صلاحیت اماریت را ندارد بحث این است که آیا در اماراتی که گفته می‌شود باید نسبت به هر مصداقی باید مظنون باشد انطباق آن چیز اماری بر آن شیئی را که اماره قرار داده شده مظنون باشد انطباقش به یک مورد، یک مورد،‌ یک مورد یا روی هم رفته اگر حساب کردند از صد مورد فرض کنید نود مورد، نود و نه مورد قول عادل مطابق واقع است اینجا هم قول عادل را حجت می‌کنند حالا این فرد عادل هم همان ظنّی که انسان طبعاً یک درصد احتمال خلاف را در متعارف موارد احتمال نمی‌دهد بیشتر یک درصد آن الغاء می‌شود باید هر فرد فرد عادل این طور باشد که در نتیجه مثل اطمینان شرط باشد در انطباق برای هر فرد فردی؟ اینکه شرط نیست کلی‌اش را حساب می‌کنند می‌بینند یکی نود درصد است انطباق اینجا محتمل است احتمالش حتی ظنّ هم نمی‌خواهد نه اطمینان که نمی‌خواهد ظنّ هم نمی‌خواهد گاهی هم ظنّ به خلاف هست آقای خوئی که مدعی شده که با اطمینان به خلاف هم بعضی از مواردی که راجع هلال و امثال اینها که اشخاص نگاه می‌کنند نمی‌بینند دو نفر می‌خواهد بگوید ایشان می‌فرمایند این را ما باید اخذ کنیم با اینکه همه دیگران می‌خواهند بگویند ما ندیدیم ایشان می‌فرمایند این هم اخذ کنیم و چطور. حتی این موارد هم ایشان خواسته مدعی بشود که حجت است آن اماره، ادله حجیت اماره. حالا ما آن قدر نمی‌گوییم ولی لازم نیست انسان ظنّ داشته باشد یا ظنّ معتنابهی داشته باشد برای شیء. غالبش چیز کفایت می‌کند. خب اشخاص بالغین سفیه‌شان در اینکه غالب بالغین سفیه نیستند در این قابل انکار نیست حالا اولی که به حدّ بلوغ برسد روز اولش، ساعت اولش هنوز این غلبه در او موجود نیست این مانع نمی‌شود که ما به آن اخذ نکنیم اطمینان به خلاف که نداریم کسی چیز شده قبل بلوغ، امتحان کردند و امثال اینها می‌گوییم انسان اطمینان پیدا می‌کند خیلی نادر است شخص اول بلوغ رشید باشد نه ندرتی در کار ندارد منتهی غلبه ندارد فوقش این است بیشتر از این نیست و غلبه و اینها ما لازم نیست در هر فردفردش احتمالش، احتمال غالب ظنّی خیلی سطح بالا باشد اینکه بیشتر بالغین رشید هستند سفیه نیستند این را نمی‌شود انکار کرد بنابراین اگر انسان اطمینان به سفهاتش نداشته باشند که الان که این بالغ شده اشکال ندارد قانون اماریت شارع معتبر کرده باشد بگوید شما این را ملحق کنید به بقیه و اخذ کنید و اموالش را ردّ کنید برایش اشکال ندارد این یک عرض ما بودم دوم اینکه گفتیم اماره نیست ولی چه مانعی دارد اصل باشد حکم ظاهری به اماره که منحصر نیست. اصلی است که من نمی‌دانم زید آیا سفیه است یا رشید این یک اصلی باشد که شما معامله اصیل با او چیز کنید اصل عدم خطاء ممکن است اصلی از اصول باشد نه جنبه اماریت داشته باشد ممکن است بعضی جاها خیلی از چیزهای اصول برای اینکه مصلحت نظام و امثال اینها یک اقتضائاتی دارد که دائر مدار نیست برای اینکه ما اطمینان بدهیم یقین پیدا کنیم امثال اینها نمی‌دانیم رشید است مال، مال او است انسان حبسش کرده اصل اولی این است مال شخص داده بشود به او تا احراز مانع نشده باشد مثل مقضی و مانع که جاهای دیگر می‌گویند آنجا لازم نیست عنوان کاشف نیست اصلی است از اصول مالک خود نفس ملکیت و عقل و امثال اینها داشتن این مقضی است برای چیز سفه جزء موانع … دیوانه که طرف نیست آن وقت حالا شاید جنون هم آنجا موانع باشد تازه حالا فرض کنید آن هم در مقتضی بگوییم دخیل است شخصی است دیوانه نیست نماز برایش واجب است روزه واجب است چیزهای دیگر واجب منتهی نسبت به مالش آن طور چیز ندارد اینجا اگر انسان می‌داند که به دستش می‌دهد خراب می‌کند با اینکه مقضی بوده بدهند به او مانع در او هست با بودن احراز مانع شارع می‌گوید که خب نگه‌دارید خودتان ایناس الرشد پیدا کند اما اگر وقت دیگری چون کثیری از موارد بین قبل از بلوغ بعد از بلوغ یک تفاوتی هست این تفاوت منشأ می‌شود اصل در مابعد بلوغ عبارت از رشد است اصل هم در قبل از بلوغ عدم رشد است لذا او را گفته شما نگه دارید باید احراز بشود ولی بعد اگر شد لزوم احراز ندارد قاعده مقتضی و مانع بالأخره تفاوتی بین قبل و بعد یک تفاوت معمولی دارد شارع همین طوری که برای تکلیف وجوب تکلیف بین قبل و بعد حساب می‌شود برای خاطر یک جهاتی هست همین جهتش هم فرق گذاشته باشد بگوید بر اینکه اصل … پس از این ما بگوید دیگر لازم نیست تحقیق بشود برای چیز این تحقیق هم شما بدهید از این استفاده بشود با قطع به سفاهت آن با اینکه آیه شریفه «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ» دارد که «أموالکم» که می‌گویند مراد «أموالهم» است احسان هم اقتضاء می‌کند نگه دارد این ممنوع نباشد مال دیگری را. جهات دیگر هم اقتضاء می‌کند بگوییم با قطع اینکه سفیه هست مع ذلک بگوییم از این آیه می‌فهمیم که بدهد ممکن است کسی بگوید صورت قطع را نمی‌گیرد قبل از چیز باید تحقیق بشود بعد احتیاج به تحقیق ندارد ثابت نیست باید بدهید مطابق اصل اولی. خلاصه این محتمل است این احتمالاتی است که در مسئله ذکر می‌شود مرحوم آقای خمینی (ضوان الله علیه) ایشان ابسط چیزهایی هست که آقایانی که … من فی الجمله چشم چیز کردم کامل هم نگاه نکردم ولی مفصل‌ترین چیز همینی است که ایشان بحث کرده ایشان آن اشکالاتی را که صاحب جواهر ذکر کرده اینها را ردّ می‌کنند و نسبت به استظهار هم ایشان استظهار می‌کنند چیزی که خودشان اختیار کردند راجع به اینکه «حتی إذا» ما استظهار می‌کنیم که شرطی نیست و غائی است چیزی بیان نمی‌کنند بیانی داشته باشند چون می‌گویند این دقائق را اگر کسی خیلی متوجه نشود همین می‌فهمد که نه ظهورش این است و آن کثرت استعمال ما اینکه کثرت استعمال «حتی إذا» در شرطی … یعنی علی الفرض قبول کردند مع ذلک می‌فرمایند اینجا یک چنین ظاهری که غائی است یک بیان خاصی بکنند که چون یک چیزی که کثرت استعمال داشته باشد قرینه خارجی هم نشد همان کثرت استعمال ظهور می‌دهد برای لفظ. یک قرینه خاصی باید در یکجا باشد که منصرف کند از آن معنای کثیر الاستعمالش در یک معنای خاصی ایشان بیانی من تا آخر کلام من نشد مراجعه کنم من برخوردم نکردم یک بیانی برای اینکه چرا این چیزی که باید ظهور بدوی زیاد استعمال بشود ظهور بدوی هم باید به او حمل کرد چه قرینه‌ خاصی هست از اینجا ما چیز کنیم. چیزی ذکر نکردند. اصل آن مطلب که کثرت دارد من مراجعه کردم آیات قرآن الان یادم رفته سابق مراجعه کرده بودم سی، چهل مورد بود که «حتی إذا» ذکر شده بود غیر از یکی یا دوتا

پرسش: در نکاح فرمودید [1]43 مورد است پاسخ: همین که آنجا در نکاح ما ذکر کردیم.

مواردی ذکر کردیم که اینها آیات قرآن همه‌شان به معنای شرطی است یک یا دو مورد همان مورد بود آن هم می‌شد شرطی معنی کنیم آن طور قطعی انسان بگوید نبود ولی آن هم قابل بود. خلاصه یک چیز این طوری است یک قرینه خیلی محکم می‌خواهد ما از این رفع ید بکنیم از این یک چنین استعمالاتی که همیشه به این معنی استعمال شده ایشان هم من تا آن قسمتهای اوائل را که من نگاه کردم برخورد نکردم یک شاهدی برای مطلب ذکر بشود حالا باشد تا بعد یک تیکه‌هایی است باید بحث کنیم.

«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین»


[1] . توجه! در کل قرآن لفظ «حتی إذا» کلاً 41 یک مورد ذکر شده.